ترجمه‌های مریم سالک زمانی (٥٥٨)

بازدید
٨٣٢
تاریخ
١ سال پیش
متن
So, without more ado, let me introduce tonight's guests.
دیدگاه
٠

هیاهو راه انداختن دربارۀ چیزی

تاریخ
١ سال پیش
متن
My sister always makes much ado about nothing.
دیدگاه
٠

خواهرم همیشه از کاه ، کوه میسازه!

تاریخ
١ سال پیش
متن
It was all much ado about nothing.
دیدگاه
٠

این همه داد و قال سر هیچ.

تاریخ
١ سال پیش
متن
So without further ado, I'll now ask Mr Davis to open the debate.
دیدگاه
١

بدون فوت وقت از آقای دیویس خواهش می کنم بحث را شروع کنند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Without more/much/further ado, we set off.
دیدگاه
٠

فورا رهسپار شدیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Speak up. Don't mumble!
دیدگاه

اینقدر من من نکن، واضح و شمرده بگو!

تاریخ
١ سال پیش
متن
He spoke in a low mumble, as if to himself.
دیدگاه
٠

چنان آرام زیرلبی حرف میزد که انگار داره با خودش صحبت میکنه.

تاریخ
١ سال پیش
متن
John is such a windbag . He can talk for hours at a time without saying anything.
دیدگاه
٠

جان واقعادر روده درازی نظیر نداره، میتونه یکریز و بی وقفه آسمان و زمین را به هم ببافه

تاریخ
١ سال پیش
متن
You poor guy! Everyone knows he's a real windbag.
دیدگاه
٠

بیچاره مگه نمیدونی که اون یک وراج تمام عیاره!

تاریخ
١ سال پیش
متن
After all, they don't call you old windbag for nothing!
دیدگاه
٠

بیخود نیست که بهت میگن پرچونۀ کهنه کار!

تاریخ
١ سال پیش
متن
They gaily went on talking after the film had started.
دیدگاه
٠

پس از شروع فیلم، با بی خیالی و بی توجهی صحبتهایشان را ادامه دادند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The World War Ⅱ provided the backdrop for the film.
دیدگاه
١

متن فیلم از وقایع جنگ جهانی دوم گرفته شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Pack it in. Stop being spiteful.
دیدگاه
٠

بس کن! اینقدر کینه توز مباش.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It was very spiteful of her to do that.
دیدگاه
٠

این کار او از روی بدجنسی و عداوت بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The singer earns a colossal amount of money.
دیدگاه
٠

این خواننده پول پارو می کند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
In the centre of the hall stood a colossal wooden statue, decorated in ivory and gold.
دیدگاه
٠

مجسمه چوبی بسیار بزرگی که مزین به طلا و عاج بود، در وسط تالار قرار داشت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
There has been a colossal waste of public money.
دیدگاه
٠

مبالغ هنگفتی از جیب عموم به هدر رفته است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A handful of common sense is worth bushel of learning.
دیدگاه
٠

اندکی عقل و شعور و معرفت می ارزد به انبوهی از معلومات.

تاریخ
١ سال پیش
متن
As darkness approached, the swarms of children playing in the park dwindled to a handful.
دیدگاه
٠

همین که تاریکی فرارسید، از خیل کودکانی که داشتند در پارک بازی می کردند، چندتایی بیش نماند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The last point is particularly pertinent to today's discussion.
دیدگاه
١

آخرین نکته ای که عنوان شد، ارتباط کاملی با بحث امروز دارد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
They didn't take his hairsplitting seriously.
دیدگاه
٠

از دید آنها ملانقطی شدن او، فاقد هر گونه اهمیت بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It is this kind of hair-splitting that gives politics a bad name.
دیدگاه
٠

این گونه مته به خشخاش گذاشتن هاست که سبب بدنامی سیاست می شود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
These ideas have always been central to Western culture.
دیدگاه
٠

این اندیشه ها همواره در فرهنگ های غربی با اهمیت بوده اند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Judges are advised to show greater leniency towards first - time offenders.
دیدگاه
٠

از قضات خواسته می شود با مجرمان فاقد سوء پیشینه قبلی، با تساهل برخورد کنند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She begged for leniency for her son.
دیدگاه
٠

او برای پسرش شفاعت طلبید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Our team's failure is very exasperating.
دیدگاه
٠

شکست تیم مان خیلی زجرآور ه.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Hardie could be exasperating to his colleagues.
دیدگاه
٠

هاردی می توانست همکارانش را ذله کند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It's so exasperating when he won't listen to a word that I say.
دیدگاه
٠

با بی توجهی به حرفهایم، کفرم را درمیآورد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was a political gadfly, turning up at city council meetings and complaining about the waste of taxpayers' money.
دیدگاه
٠

فرد عیبجویی بود که موضوعات سیاسی را دست مایۀ ایرادگیری هایش قرار می داد. سر و کله اش در نشست های شورای شهر پیدا می شد و از هدررفت درآمدهای ناشی از ما ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
I was not averse to fighting with any boy who challenged me.
دیدگاه
٠

ابائی نداشتم با پسرهایی که مرا به چالش می کشیدند، مبارزه کنم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A large pot-bellied stove dominates the room.
دیدگاه
٠

بخاری خمره ای شکلِ بزرگ، حجم زیادی از اتاق را اشغال کرده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Who's that potbellied man sitting over there?
دیدگاه
٠

آن آقایی که شکمی قلنبه دارد و آنجا نشسته است، کیست؟

تاریخ
١ سال پیش
متن
In the United States, a complex wrangle is taking place over a range of possible standards.
دیدگاه
٠

در ایالات متحده راجع به گروهی از استانداردهای احتمالی، جر و بحث زیادی انجام می شود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The daughter of an itinerant farm worker, Ward now rubs shoulders with the rich, famous and glamorous.
دیدگاه
٠

وارد ( Ward ) که فرزند کارگر سیار مزارع بود، هم اینک دمخور طبقات ثروتمند و صاحب نام و صاحب جلال است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She's married to a man a good deal older than herself.
دیدگاه
٠

همسر او به مراتب بزرگتر از اوست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He knew a good deal more than I did.
دیدگاه
١

او به مراتب بیشتر از من می دانست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The present whereabouts of the manuscript is unknown.
دیدگاه
٠

محل کنونی نسخۀ خطی نامشخص است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
WORD OF THE DAY - repudiate : to reject ; to deny. The gangsters repudiated all accusations of unlawful activity.
دیدگاه
٠

تبه کاران از قبول تمامی اتهامات مرتبط با فعالیت های غیرقانونی ، امتناع ورزیدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
For we repudiate war and violence.
دیدگاه
٠

ما با خشونت و جنگ سر سازگاری نداریم ( با خشونت و جنگ مخالف هستیم )

تاریخ
١ سال پیش
متن
They consulted the oracle at Delphi.
دیدگاه
٠

آنها در معبد دلفی با کاهن غیبگو مشورت کردند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Professor Ross is regarded as the oracle on eating disorders.
دیدگاه
٠

پروفسور راس در مورد اختلالات ناشی از تغذیه، آدم بسیار مطلع و صاحب نظری هست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
My sister's the oracle on beauty matters.
دیدگاه
٠

در موارد مرتبط با زیبایی، خواهرم عقل کل هست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Don't worry; no-one is going to check up on you.
دیدگاه
٠

جایی برای نگرانی تان نیست، قرار نیست کسی جاسوسیتان را بکند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I went to the library to check up on a few things.
دیدگاه
٠

برای تحقیق دربارۀ موضوعاتی به کتابخانه رفتم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She loves soppy love stories, old films, that sort of thing.
دیدگاه
٠

او دلبستۀ داستان های رومانتیک، فیلم های قدیمی و این جورچیزهاست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She's soppy about dogs.
دیدگاه
٠

او کشته و مردۀ سگ هاست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Some people are really soppy about their pets.
دیدگاه
٠

بعضی ها کلا کشته و مردۀ حیوانات خانگیشون هستند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
'She's just a soppy girl,' said her youngest brother.
دیدگاه
٠

"دختری احساساتی" تعبیر کوچکترین برادرش از او.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The barb of his wit made us wince.
دیدگاه
٠

شوخی های نیشدارش حسابی حالمان را گرفت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The barb stung her exactly the way he hoped it would.
دیدگاه
٠

سخنان نیش دار او دقیقا همان طور که انتظارش را داشت، موجب عذاب آن خانم شد.