spiteful

/ˈspaɪtfəl//ˈspaɪtfəl/

معنی: معاند، کینه توز
معانی دیگر: غرض ورز، مغرض، بدخواه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: spitefully (adv.), spitefulness (n.)
• : تعریف: prompted by or full of spite.
مترادف: malevolent, malicious, mean, rancorous, vindictive
متضاد: benevolent
مشابه: angry, bitchy, bitter, catty, cruel, evil, hateful, hostile, ill-disposed, jaundiced, maleficent, malign, malignant, petty, resentful, ugly, vengeful, venomous, vicious, wrathful

- a spiteful person
[ترجمه گوگل] یک فرد کینه توز
[ترجمه ترگمان] آدم کینه ای است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a spiteful act
[ترجمه گوگل] یک عمل کینه توزانه
[ترجمه ترگمان] یک رفتار بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It was very spiteful of her to do that.
[ترجمه مریم سالک زمانی] این کار او از روی بدجنسی و عداوت بود.
|
[ترجمه گوگل]انجام این کار از او بسیار کینه توز بود
[ترجمه ترگمان]خیلی بد بود که این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He became rebarbative and prickly and spiteful; I find his obsequiousness repellent.
[ترجمه گوگل]او خاردار و خاردار و کینه توز شد من فحاشی او را دفع کننده می دانم
[ترجمه ترگمان]He و بدجنس شد و obsequiousness repellent را پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Pack it in. Stop being spiteful.
[ترجمه مریم سالک زمانی] بس کن! اینقدر کینه توز مباش.
|
[ترجمه گوگل]از کینه توز بودن دست بردارید
[ترجمه ترگمان]آن را جمع کن اینقدر بدجنس نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was spiteful and unkind, both to Isabel and to her son.
[ترجمه گوگل]او هم نسبت به ایزابل و هم با پسرش کینه توز و نامهربان بود
[ترجمه ترگمان]او بدجنس و نامهربان بود، هم برای ایزابل و هم به پسرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made some very spiteful remarks to me.
[ترجمه گوگل]او سخنان بسیار کینه توزانه ای به من کرد
[ترجمه ترگمان]او چند کلمه ای با من حرف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He could be spiteful.
[ترجمه گوگل]او می تواند کینه توز باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است بدجنس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A spiteful sprite, a malevolent kelpie.
[ترجمه گوگل]یک جن کینه توز، یک کلپی بدخواه
[ترجمه ترگمان]یک جن ای بدجنس، یک kelpie بد malevolent
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was not a spiteful man, but he had enjoyed the sight of Spatz getting his deserts.
[ترجمه گوگل]او مردی کینه توز نبود، اما از منظره اسپاتز که بیابان هایش را می گرفت، لذت می برد
[ترجمه ترگمان]او آدم کینه ای نبود، اما از دیدن Spatz که در صحراها جریان داشت لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His white face was spiteful, threatening and suggestive.
[ترجمه گوگل]صورت سفیدش کینه توز، تهدیدآمیز و وسوسه انگیز بود
[ترجمه ترگمان]چهره سفیدش پر از کینه و suggestive بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It just hits you like some spiteful virus and down you go, knowing it's crazy but powerless to resist.
[ترجمه گوگل]فقط مثل یک ویروس کینه توز به شما ضربه می زند و پایین می روید، می دانید که دیوانه است اما قدرت مقاومت در برابر آن را ندارد
[ترجمه ترگمان]همین الان مثل یه ویروس کینه و کینه به تو برخورد می کنه و می ره، می دونی که این دیوانه کننده است، اما در برابر مقاومت کردن عاجز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's just being spiteful.
[ترجمه گوگل]او فقط کینه توز است
[ترجمه ترگمان]او فقط بدجنس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Failure had made him bitter and spiteful.
[ترجمه گوگل]شکست او را تلخ و کینه توز کرده بود
[ترجمه ترگمان]شکست او را تلخ و خشمگین ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had given him a spiteful look as she left, taking little catlike steps.
[ترجمه گوگل]هنگام رفتن نگاهی کینه توزانه به او انداخته بود و قدم های گربه مانندی برمی داشت
[ترجمه ترگمان]وقتی از اتاق خارج شد، نگاهی پر از کینه و کینه به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His book challenged Galileo in the most spiteful way.
[ترجمه گوگل]کتاب او گالیله را به کینه توزانه ترین شکل به چالش کشید
[ترجمه ترگمان]کتاب او، گالیله را به شیوه ای بسیار خشمگین به چالش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You shouldn't be so spiteful to your sister.
[ترجمه گوگل]نباید اینقدر نسبت به خواهرت کینه توزی باشی
[ترجمه ترگمان]تو نباید نسبت به خواهرت بد رفتار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معاند (صفت)
obstinate, stubborn, inimical, bitter-end, rancorous, spiteful, contumacious

کینه توز (صفت)
pitiless, spiteful, implacable, despiteful, vengeful, revengeful, dispiteous

انگلیسی به انگلیسی

• filled with spite, malicious, desiring to annoy or irritate
someone who is spiteful does nasty things to people they dislike.

پیشنهاد کاربران

مغرضانه - غرض ورزانه - پر از عداوت
( شخص ) : مغرض - بدجنس - بدخواه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : spite
✅️ اسم ( noun ) : spite / spitefulness
✅️ صفت ( adjective ) : spiteful
✅️ قید ( adverb ) : spitefully
مقرض
کسی که یه کاری رو داره از روی قصد و قرض انجام میده
بی رحم/ کینه ای

بپرس