ترجمههای علی ماشا اله زاده (١١٨)
نمی خواهم شما این تصور غلط را داشته باشید که همه ی آنچه من انجام می دهم چک امضا کردن است در تمام روز
یک هارد کامپیوتر نو نمی بایست هزینه زیادی داشته باشد ( نباید خیلی گران باشد )
تو همیشه توی شطرنج بهتر از من هستی
هیچکس نمی تواند در بحث بهتر از او باشد
از آنجاییکه وقت داشت تمام میشد، سخنگو سخنانش را کوتاه کرد
شما همگی دست به یکی کرده اید رو در روی من. این عادلانه نیست
هر دو مرد می دانستند که زمان رویارویی با حقیقت فرا رسیده بود/آن لحظه ی سرنوشت ساز فرا رسیده بود
خوب، تلاش کن که ببینی آن نادیده ها را ( سعی کن ببینی )
این مدرسه بر این باور بود که رفتار عجیب و خشوننت آمیز این پسر به لحاظ پزشکی آسیب دیده میباشد و توصیه کرد که روانپزشک را ملاقات کند
منتها درجه ی درک و فهم ما از فردا ، حدس و گمان امروز ما است
او با میل و رغبت تصمیم نگرفته بود ببندد حسابش را، این گزینه را بواسطه ی قصور و کوتاهی انتخاب کرده بود ( گزینه ی دیگری براش باقی نمانده بود )
رییسش قدر دانی کرد از نگرش "ما می توانیم" او
نیایش ملکوتی و تک نوازی پایانی به زیبایی خوانده شدند
اتاق هتل دوست داشتنی و راحت و دنج مثل خانه خودم بود. / اتاق هتل دوست داشتنی بود و انگار خونه خودته
هتل یک فضای نازی داشت که انگار خونه خودته.
ما در یک مسافرخانه ی فقط صبحانه و تختخواب دنج و راحت مثل خانه ماندیم ( که انگار خونه خودته )
او چشم دوخت به بازجوی خود با چشم غره ای سرد و بی احساس
این آمار هرگونه امید باقیمانده ( روزنه ی امید ) یک احیای اقتصاد
آقای ویلکنز در شرف مرگ بود ( ویلکنز متحمل مرگ تاخیری بود ) ( مرگی بود که نمی آمد )
او هیچ درکی از ریتم نداشت هیچ جوره. ( هرجوری حساب اش را بکنی )
ما باید استفاده ی خوبی بکنیم از وقتمان ( در این جملهphrasal verb وجود ندارد، اشتباها در این مدخل آورده شده است )
چشم غره نرو به من اونجوری، تو سزاوار سرزنش کردن هستی
آنها خانه هایشان را بصورت مخروبه یافتند بعد از طوفان
دندان روی جگر گذاشتم و صعود را به پایان رساندم
این شب به انتها رسید با یک بخش پایانی مجلل آتش بازی و موسیقی
شما باید نمرات بالای بیشتری داشته باشید که معدل تان را ببرید بالا
وزن چمدانها احتمالا از ۷۰ پوند تجاوز نکند ( possibility )
این گونه سگها معمولا پرجنب و جوش هستند و تمرینات ورزشی بسیاری را می طلبد
( خاطره ی ) این بچه گربه بی سرپناه ( برای همیشه ) در ذهن این بچه ماند
من یک ترس مرضی ( به لحاظ پزشکی بیمارگونه ) از ارتفاع دارم
ما بالاخره می بینیم یک هواپیمای کوچک را در حال چرخیدن بدور این کوه ( بالاخره بعد از سعی فراوان می بینیم )
اما فقط خوش شانسی و این نگاه تیز بین خواهد دید یک کانگورو را ( بالاخره بعد از سعی فراوان دیدن )
همگی بالاخره بعد از تلاش فراوان می بینند همدیگر راو پلک هایشان را به هم می زنند
او فقط تمرکزش را از دست داد در امتحان. ( اعصابش ریخت بهم )
او زن قوی بود اما اعصابش ریخت بهم وقتی آرنی فوت کرد
ما بالاخره چشممان خورد به یک هواپیمای کوچک درحال چرخیدن بدور کوه
هدف بنیادی کنگره میبایست قانوگذاری باشد
من نمی توانم با بقیه برای صحبت کنم موافقتشان را بگیرم ( که بیایند ) ، اما خودم دوست دارم بیام.
حکمت های بی چون و چرا ( مسلم ) به سرعت جریان می یابد بین اقشار متوسط جامعه