ترجمههای علی ماشا اله زاده (١١٢)
من خودم با شما موافقم اما نمی توانم با رییس ( برای گرفتن موافقتش ) صحبت کنم
من الان نصفی از کل کتاب را خوانده ام/من نیمه ی راه سرتاسر کتاب هستم
من به سختی می توانستم ببینم یک هیکل تیره را در هوای گرگ و میش
اویک بوسه آبدار طولانی داد به او ( بوسه تاخیری طولانی )
من آنقدر ها ندیدمش در طول روز ( هرچی سعی کردم ندیدمش )
ما بالاخره چشممان خورد به یک هواپیمای کوچک درحال چرخیدن بدور کوه
هدف بنیادی کنگره میبایست قانوگذاری باشد
من یک ترس مرضی ( به لحاظ پزشکی بیمارگونه ) از ارتفاع دارم
شما همگی دست به یکی کرده اید رو در روی من. این عادلانه نیست
من نمی توانم با بقیه برای صحبت کنم موافقتشان را بگیرم ( که بیایند ) ، اما خودم دوست دارم بیام.
حکمت های بی چون و چرا ( مسلم ) به سرعت جریان می یابد بین اقشار متوسط جامعه
هیچکس نمی تواند در روحیه ی اهل جشن و سرور بودن به پای رابین برسد
برادر بزرگترش صرفنظر کرد ( چشم پوشی کرد ) از حقش برای تاج و تخت
ما بالاخره می بینیم یک هواپیمای کوچک را در حال چرخیدن بدور این کوه ( بالاخره بعد از سعی فراوان می بینیم )
اما فقط خوش شانسی و این نگاه تیز بین خواهد دید یک کانگورو را ( بالاخره بعد از سعی فراوان دیدن )
همگی بالاخره بعد از تلاش فراوان می بینند همدیگر راو پلک هایشان را به هم می زنند
او و همسرش همیشه سر جنگ دارند ( آبشان در یک جوی نمی رود )
مدعووین به شام این امکان را دارند که از ویوی ابدی ( منظره ی بی پایان ) باغ لذت ببرند
باشیره مالیدن سر ملت که رشد اقتصادی متوالی داریم، بسیاری شرکت های اروپایی تصور می کنند این برای همیشه ادامه خواهد یافت
در این خیال باطل نباش که این شغل قرار است آسان باشد
آنها خودشان را به شکل یک پیانیست خوب در آوردند
ما همگی انسانهای منحصر به فردی هستیم، شکل داده شده بوسیله تجربیات زندگی
به انطباق ناپذیری ( با جمع ) کمتر بها داده می شود در فرهنگی که نیازهای جامعه را بالاتر از امیال فردی قرار می دهد
او فقط تمرکزش را از دست داد در امتحان. ( اعصابش ریخت بهم )
او زن قوی بود اما اعصابش ریخت بهم وقتی آرنی فوت کرد
این فیلم توی گیشه بلیط فروشی ناموفق بود
نیایش ملکوتی و تک نوازی پایانی به زیبایی خوانده شدند
رییسش قدر دانی کرد از نگرش "ما می توانیم" او
او چشم دوخت به بازجوی خود با چشم غره ای سرد و بی احساس
این آمار هرگونه امید باقیمانده ( روزنه ی امید ) یک احیای اقتصاد
آقای ویلکنز در شرف مرگ بود ( ویلکنز متحمل مرگ تاخیری بود ) ( مرگی بود که نمی آمد )
چشم غره نرو به من اونجوری، تو سزاوار سرزنش کردن هستی
ما باید استفاده ی خوبی بکنیم از وقتمان ( در این جملهphrasal verb وجود ندارد، اشتباها در این مدخل آورده شده است )
( خاطره ی ) این بچه گربه بی سرپناه ( برای همیشه ) در ذهن این بچه ماند
این گونه سگها معمولا پرجنب و جوش هستند و تمرینات ورزشی بسیاری را می طلبد
وزن چمدانها احتمالا از ۷۰ پوند تجاوز نکند ( possibility )
این شب به انتها رسید با یک بخش پایانی مجلل آتش بازی و موسیقی
دندان روی جگر گذاشتم و صعود را به پایان رساندم
آنها خانه هایشان را بصورت مخروبه یافتند بعد از طوفان