ترجمههای علی ماشا اله زاده (١١٢)
این بچه ها خوب با هم اخت شدند در مهد کودک
این نوع بازجویی ها ( بازخواست کردن ها ) ( سوال جواب کردن ها ) می تواند برای بچه ها مرعوب کننده باشد
مباحثات شیرین شب و روزها را کوتاه می کند.
انسانها معمولا می ترسند از چیزهایی که نا آشنا هستند باهاشون
لطفا برای این کالاها یک صورتحساب تنظیم کنید
بیرحمانه است که زمان را بدون او سپری کنیم
کوهنورد داشت رنج می برد از در معرض خطر بودن ( در معرض خطر بود ) /exposureدر حالتnounبه معنای "در معرض خطر بودن" میباشد
آنها سریع اخت شدند، دید و والتر
من یک اجرای ضبط شده از یکی از نوار ها را شنیدم
علارقم میل باطنی ام پذیرفتم اورا به عنوان یک سرپرست
هفت کارگر کارخانه تعدیل نیرو شدند درنتیجه ی کاهش ( قیمتها )
دو نفر از این تیم غافلگیر شدند در دور اول
من موفق شدم ببینم تمام پسر عموهایم را در ( دورهمی ) تجدید دار خانوادگی مان در ماه گذشته
نتیجه ی آزمایش هنوز نیامده؟ ( بدست نیامده؟ )
همیشه پشت دوستانت بایست ( طرف دوستانت را بگیر )
یک مثقال پیشگیری می ارزد به یک خروار معالجه
جواب آزماش شما هنوز نیامده؟
فقدان پول تقریبا بصورت یک مانع لاینحل در آمده است
این طرح جدید اساس کارش بر موفقیت برنامه های قبلی است
مذاکرات تجاری بین دو کشور در حاله ای از ابهام می باشد
اجرای ویدیوی ضبط شده در تلویزیون نشان داد دقیقا چه اتفاقی افتاده است.
دندان رای جگر گذاشتم و پذیرفتمش به عنوان سرپرست
ما مجبوریم با این سر و صدا کنار بیاییم تا این کارگرها تمام شود کارشان
من چند تا تمرین به بدنسازی ام اضافه کرده ام
هرگز چنین "تحریف واقعیت" خیره کننده ای را ندیده بودم
او بخاطر عقل و درایت قوی خودش موفق خواهد شد
او به خاطر فکر جدید قوی خودش موفق خواهد شد
Little در اینجا ضمیر است که جانشین اسم ( مثلا نان، شیر. . . . ) شده است/او قانع است به مقدار کمی ( نان، شیر. . ) very little bread
قانع نبود به ناراحت کردن مادرم. او سپس به خواهرم توهین کرد
این مهمانی خیابانی به مردم آن دور و بر حس همزیستی با همدیگر را می دهد
او برای خودش در یک آشپزخانه ی تنگنا آشپزی می کرد
تصویر باقیمانده ( در ذهن مخاطب ) از المپیک سیدنی چه خواهد بود؟
تنها محدوه ی فهم ا درک ما از فردا، شک و تردیدهای ما درباره ی امروز است. ( یعنی ما حتی نمی دانیم امروز چه اتفاقی خواهد افتاد چه برسد به اینکه بخواهیم ...
او مصمم ( جدی ) بود روی کاری که داشت انجام می داد
تو همیشه توی شطرنج بهتر از من هستی
هیچکس نمی تواند در بحث بهتر از او باشد
از آنجاییکه وقت داشت تمام میشد، سخنگو سخنانش را کوتاه کرد
او مثل یک بچه ای که دستش رو شده عکس العمل نشان داد ( مچ او را گرفته باشند )
او دنیای من است ( همه چیز من است ) ولی یه چیزی بهپ میگه این عشق نیست
اما تو هنوز دنیای من هستی ( همه چیز من هستی ) ( خیلی دوستت دارم )
پدرم دنیای من است ( همه چیز پن است ) ( خیلی دوستش دارم )
اگر او به تو ضربه زد چرا جلوش نایستادی؟