تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Leap is to jump or spring a long way, to a great height, or with great force

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. As a verb: to press ( cloth, rubber, paper, etc. ) between rollers or plates in order to smooth and glaze or to thin into sheets پرس کردن پارچه، ل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you say that something is going down the drain, you mean that it is being destroyed or wasted. [informal] به فنا رفتن For Example: Well, there's ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک مجموعه از مهره های گرد چوبی، شیشه ای، پلاستیکی و . . . که به وسیله یک نخ یا سیم به هم وصل میشوند و به عنوان زیورآلات استفاده میشوند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تو آمریکا به pants میگن شلوار و تو بریتانیا به pants میگن زیرشلواری. ( لانگمن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

to push something somewhere using a lot of force, until it can move no further For example: He jammed the boxes into the back of the car چپاندن - چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کله پا شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

His broken leg was encased in plaster: پای شکسته اش، گچ گرفته شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

صافی چای صاف کن : tea strainer

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کار درست هم میشه گفت، مثلا: He is on the ball : کارش درسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دوستان اون etc هست که به معنای "و غیره" هست نه ect!!!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

unusually quiet and possibly unhappy ( for a person )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

صرفا برای مو کاربرد نداره مثل dyed eggs که به معنی تخم مرغ رنگ شدس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

as a verb: 1. to fight in a disorderly manner: دعوا کردن های کوچک و بی اهمیت و بی سر و ته مثل دعواهای بچه ها 2. to move by shuffling: راه رفتن سریع ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Someone can be said to be consumed by/with a feeling if that feeling is extremely strong تمام وجود کسی را فرا گرفتن / فکر و ذهن فرد را مشغول کردن مثا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

The sound of airplane drew Mariam outside صدای هواپیما مریم را به بیرون کشید ( صدای هواپیما باعث شد مریم بره بیرون )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Herat had once been the cradle of persian culture, the home of writers, painters, and Sufis "A Thousand Splendid Suns by Khaled Hosseini" cradle در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

از لحاظ تلفظ: حالت اسم این کلمه با استرس گذاشتن روی حرف اول تلفظ می شود اما حالت فعل این کلمه با استرس گذاشتن روی حرف دوم تلفظ می شود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

the onset of dementia شروع زوال عقل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

نفوذ کردن - جا افتادن و متوجه شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

A Milk Run is a delivery method used to transport mixed loads from various suppliers to one customer. Instead of each supplier sending a truck every ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

process فرآیند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

تحمیل کردن چیزی به کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

یه سریالی هست به همین نام که جهان ما تبدیل به دو جهان موازی شده و همان آدم ها با همان ژن و دی ان اِی ولی با رفتاری کمی متفاوت که به خاطر تصمیمات جزئی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

پاسخگوی نیازها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

The replenishment lead time represents the total period of time which is required to procure or manufacture an item زمان مورد نیاز برای تولید مجدد یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

take derivative of Y with respect to X: از Y نسبت به X مشتق بگیرید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لباس موج سواری - لباس غواصی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

دوستان با کمال احترام کسانی که گفتند موج سواری اشتباه گفتند! موج سواری میشه surfing نه surf! surf as a noun: خیزاب کنار دریا - کفی که بر روی امواج در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

طبق لانگمن: اسم: 1 - شن کش - چنگک 2 - ( مرد ) عیاش و هرزه 3 - شیار - شکاف - زاویه فعل: 1 - جمع آوری کردن - با شن کش جمع آوری کردن ( برگ ) - خاک را نر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

این کلمه با illusion مترادف است ولی با یه تفاوت کوچک که delusion جدی تر و خطرناک تر است. خلاصه تفاوت این دو کلمه را که در یک سایتی خواندم در زیر می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

crag به تخته سنگ های بزرگ و غول پیکر گفته میشه که برای کوهنوردی مناسب اند و این نوع سنگ ها همه جا میتونن باشن، تو کوه ها یا دریاها یا جاهای دیگه. ول ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

فعل: بلوف زدن - گول زدن اسم: 1 - بلوف - چاخان 2 - cliff = bluff = پرتگاه - تخته سنگ ( بلند و پر شیب معمولا کنار دریا ) صفت: بلوف زن - آدم لاف زن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه stilt به پایه های فلزی یا چوبی گفته می شود که ساختمان را روی آن سوار می کنند تا در ارتفاعی بالاتر از سطح زمین قرار گیرد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چادری که با پوست حیوانات درست میشه و صحرانشینان یا عشایر از آن استفاده میکنند خیمه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

1 - برس - فرچه 2 - قلم مو 3 - بوته زار 4 - مسواک زدن 5 - ( به طور سطحی و ملایم ) لمس کردن - برخورد کردن 6 - کنار زدن 7 - برس زدن ( مو )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

1 - پلاستیک - لاستیک - پلاستیکی - لاستیکی 2 - مداد پاک کن - تخته پاک کن 3 - ( AmE ) عامیانه: کاندوم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

hurricane: big storm in Atlantic ocean typhoon: big storm in pacific ocean

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کرم ابریشم - کرم پیله ساز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خارج کردن یا تخلیه کردن چیزی After cooking the meat, drain off the excess fat بعد از پخت گوشت، چربی اضافی رو خارج کن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

گرمکن ورزشی و راحتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

a piece of clothing with long sleeves that is worn over your clothes to protect them or to keep you warm

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

a piece of clothing like a long loose coat that you wear inside the house, usually over night clothes

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Clothes is a plural noun and has no singular form در معنی نیاز نیست بگیم لباس ها یا پوشیدنی ها چون هم در حالت مفرد و هم در حالت جمع میتوان این کلمه ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

این کلمه در آمریکا و انگلیس همان معنی ای را می دهد که آقای منصوری اشاره کردند. ولی در استرالیا، از این کلمه برای دمپایی های بندانگشتی یا همان flip - ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

1. خوردن - نوشیدن - مصرف کردن 2. شریک شدن - سهیم شدن - در کاری شرکت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

mess up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

new arrival: بچه نو رسیده، تازه به دنیا آمده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. to get up from sitting, lying, or kneeling; rise: He arose from his chair when she entered the room. 2. to awaken; wake up: He arose at sunrise t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

صفت: مناسب - درخور OPP: inappropriate فعل: appropriate = misappropriate = embezzle: تصاحب کردن - بالا کشیدن - به جیب زدن - اختلاس کردن appropriate s ...