⬆
برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
< مترجم
Abolfazl Ehsani
فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
واژه
نوشتار
1
meet demands
پاسخگوی نیازها
١٤٠٠/٠١/٣١
0
|
0
2
replenishment lead time
The replenishment lead time represents the total period of time which is required to procure or manufacture an item
زمان مورد نیاز برای تولید مجد ...
١٤٠٠/٠١/٣٠
0
|
0
3
respect
take derivative of Y with respect to X:
از Y نسبت به X مشتق بگیرید
١٤٠٠/٠١/٢٨
0
|
0
4
wet suit
لباس موج سواری - لباس غواصی
١٤٠٠/٠١/٢٦
2
|
0
5
surf
دوستان با کمال احترام کسانی که گفتند موج سواری اشتباه گفتند!
موج سواری میشه surfing نه surf!
surf as a noun:
خیزاب کنار دریا - کفی که بر روی ...
١٤٠٠/٠١/٢٥
6
|
0
6
rake
طبق لانگمن:
اسم:
1- شن کش - چنگک
2- (مرد) عیاش و هرزه
3- شیار - شکاف - زاویه
فعل:
1- جمع آوری کردن - با شن کش جمع آوری کردن (برگ) - ...
١٤٠٠/٠١/٢٢
4
|
0
7
delusion
این کلمه با illusion مترادف است ولی با یه تفاوت کوچک که delusion جدی تر و خطرناک تر است.
خلاصه تفاوت این دو کلمه را که در یک سایتی خواندم در زیر م ...
١٤٠٠/٠١/٢٠
4
|
0
8
crag
crag به تخته سنگ های بزرگ و غول پیکر گفته میشه که برای کوهنوردی مناسب اند و این نوع سنگ ها همه جا میتونن باشن، تو کوه ها یا دریاها یا جاهای دیگه.
...
١٤٠٠/٠١/١٩
6
|
0
9
bluff
فعل:
بلوف زدن - گول زدن
اسم:
1- بلوف - چاخان
2- cliff = bluff = پرتگاه - تخته سنگ (بلند و پر شیب معمولا کنار دریا)
صفت:
بلوف زن - آ ...
١٤٠٠/٠١/١٨
4
|
0
10
stilt
واژه stilt به پایههای فلزی یا چوبی گفته میشود که ساختمان را روی آن سوار میکنند تا در ارتفاعی بالاتر از سطح زمین قرار گیرد.
١٤٠٠/٠١/١٦
6
|
0
11
yurt
چادری که با پوست حیوانات درست میشه و صحرانشینان یا عشایر از آن استفاده میکنند
خیمه
١٤٠٠/٠١/١٦
6
|
0
12
brush
1- برس - فرچه
2- قلم مو
3- بوته زار
4- مسواک زدن
5- (به طور سطحی و ملایم) لمس کردن - برخورد کردن
6- کنار زدن
7- برس زدن (مو)
١٤٠٠/٠١/١٦
6
|
0
13
rubber
1- پلاستیک - لاستیک - پلاستیکی - لاستیکی
2- مداد پاک کن - تخته پاک کن
3- (AmE) عامیانه: کاندوم
١٤٠٠/٠١/١٦
6
|
0
14
hurricane
hurricane: big storm in Atlantic ocean
typhoon: big storm in pacific ocean
١٤٠٠/٠١/١٦
8
|
0
15
broom
1- جارو (غیر برقی)
2- گل پر طاووسی
١٤٠٠/٠١/١٦
6
|
0
16
caterpillar
کرم ابریشم - کرم پیله ساز
١٤٠٠/٠١/١٦
6
|
0
17
drain off
خارج کردن یا تخلیه کردن چیزی
After cooking the meat, drain off the excess fat
بعد از پخت گوشت، چربی اضافی رو خارج کن.
١٤٠٠/٠١/١٥
6
|
0
18
sweatshirt
گرمکن ورزشی و راحتی
١٤٠٠/٠١/١١
6
|
0
19
Coat
a piece of clothing with long sleeves that is worn over your clothes to protect them or to keep you warm
١٤٠٠/٠١/١١
6
|
0
20
Dressing gown
a piece of clothing like a long loose coat that you wear inside the house, usually over night clothes
١٤٠٠/٠١/١١
6
|
0
21
Clothes
Clothes is a plural noun and has no singular form
در معنی نیاز نیست بگیم لباس ها یا پوشیدنی ها چون هم در حالت مفرد و هم در حالت جمع میتوان این کلم ...
١٤٠٠/٠١/١١
8
|
0
22
thong
این کلمه در آمریکا و انگلیس همان معنی ای را می دهد که آقای منصوری اشاره کردند.
ولی در استرالیا، از این کلمه برای دمپایی های بندانگشتی یا همان flip ...
١٤٠٠/٠١/٠٤
6
|
1
23
partake
1. خوردن - نوشیدن - مصرف کردن
2. شریک شدن - سهیم شدن - در کاری شرکت کردن
١٣٩٩/١٢/٢٢
6
|
0
24
fuck up
mess up
١٣٩٩/١٢/٢١
4
|
0
25
arrival
new arrival: بچه نو رسیده، تازه به دنیا آمده
١٣٩٩/١٢/٢٠
2
|
0
26
arise
1. to get up from sitting, lying, or kneeling; rise:
He arose from his chair when she entered the room.
2. to awaken; wake up:
He arose at s ...
١٣٩٩/١٢/١٨
10
|
0
27
appropriate
صفت:
مناسب - درخور
OPP: inappropriate
فعل:
appropriate = misappropriate = embezzle: تصاحب کردن - بالا کشیدن - به جیب زدن -اختلاس کردن ...
١٣٩٩/١٢/١٨
4
|
0
28
dude
بِرار 😂😂
١٣٩٩/١٢/١٦
23
|
1
29
gain insight into
If you gain insight or an insight into a complex situation or problem, you gain an accurate and deep understanding of it
EX:
The project would ...
١٣٩٩/١٢/١١
15
|
0
30
apparent
evident
١٣٩٩/١٢/١١
8
|
0
31
carve up
تقسیم کردن؛ تقسیم کردنی که بر پایه نارضایتی باشد.
١٣٩٩/١٢/١٠
10
|
0
32
allowance
حد مجاز
١٣٩٩/١٢/٠٨
15
|
1
33
immerse
این فعل باید به صورت فعل گذرا معنی بشود یعنی نیاز به مفعول داشته باشد؛
بنابراین این فعل ها:
غرق شدن - غوطه ور شدن - فرو رفتن
باید به این شکل ...
١٣٩٩/١٢/٠٧
13
|
0
34
competitive
products or prices that are competitive are cheaper than others but still of good quality
مقرون به صرفه
١٣٩٩/١٢/٠٧
17
|
0
35
competent
competent یک صفته در حالی که صلاحیت یک اسمه.
به این شکل ترجمه می شه:
دارای صلاحیت - ذی صلاح - شایسته - قابل قبول
١٣٩٩/١٢/٠٧
23
|
0
36
aircraft
a plane or other vehicle that can fly
١٣٩٩/١٢/٠٦
13
|
0
37
solid
solid career: شغل ثابت و مطمئن
١٣٩٩/١٢/٠٥
10
|
0
38
perspective
point of view
١٣٩٩/١٢/٠٥
17
|
0
39
affair
the Ministry of Foreign Affairs
وزارت امور خارجه
١٣٩٩/١٢/٠٤
13
|
0
40
advantage
آوانتاژ (در فوتبال): هنگامی که روی بازیکنی خطا می شود، اگر توپ بعد از خطا به هم تیمی کسی که خطا روش شده برسه و موقعیت خوبی برای تیم باشه، داور به جای ...
١٣٩٩/١٢/٠٣
19
|
0
41
adopt
تصویب کردن
١٣٩٩/١١/٣٠
15
|
0
42
adequate
good enough
١٣٩٩/١١/٢٩
15
|
0
43
enterprise resource management
مدیریت منابع سازمانی
١٣٩٩/١٠/٢١
13
|
0
44
plant
در ترجمه تخصصی به معنای واحد (تولیدی یا صنعتی) است.
١٣٩٩/١٠/١٩
19
|
1
45
intermittent
مقطعی
١٣٩٩/١٠/١٩
23
|
0
46
snap
She snapped her eyes toward Mariam
او یه دفعه و ناگهانی، چشم هاشو به طرف مریم کرد.(رو به مریم کرد)
١٣٩٩/٠٨/٠٥
25
|
0
47
in appearance
ظاهرا
١٣٩٩/٠٨/٠٥
13
|
0
48
roll off the tongue
بر زبان جاری شدن
١٣٩٩/٠٨/٠٥
13
|
0
49
stooping
خمیده - دولا
١٣٩٩/٠٧/٣٠
19
|
0
50
gaunt
لاغر مردنی و نحیف
١٣٩٩/٠٧/٣٠
21
|
0
1
2
<