handicap

/ˈhændiˌkæp//ˈhændɪkæp/

معنی: مانع، نقص، اشکال، اوانس، امتیاز به طرف ضعیف در بازی، امتیاز دادن
معانی دیگر: توان کاستی، سربار، نقص (جسمی یا عقلی)، معلولیت، نارسایی (بدنی یا روانی)، آکمندی، دچار نارسایی (جسمی و روحی) کردن، معلول کردن، آکمند کردن، (در مسابقات و بازی) آوانس، فرجه، (به حریف ضعیف تر) از پیش امتیاز دادن، آوانس دادن، فرجه دادن، ارفاق کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a disability or disadvantage that acts as an impediment or limitation.
مترادف: disability, disadvantage
متضاد: advantage, asset
مشابه: check, constraint, curb, drawback, encumbrance, hindrance, impediment, limitation, restraint

- She would not allow her deafness to be a handicap to her becoming an actress.
[ترجمه مهران] او اجازه نمی دهد معلولیت ناشنوایی مانع هنرپیشه شدنش شود
|
[ترجمه گوگل] او اجازه نمی‌دهد ناشنوایی‌اش مانعی برای بازیگر شدنش باشد
[ترجمه ترگمان] او اجازه نداد که ناشنوایی او یک نقص برای تبدیل شدن به یک بازیگر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His apartment is adapted to accommodate his physical handicap.
[ترجمه مهران] اپارتمان اش بگونه ای تجهیز شده که با معلولیت فیزیکی اش متناسب باشد
|
[ترجمه گوگل] آپارتمان او برای تطابق با معلولیت جسمی او مناسب سازی شده است
[ترجمه ترگمان] آپارتمان او برای تطبیق با نقص فیزیکی اش تطبیق داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Shyness can be a handicap in business.
[ترجمه Sina] خجالتی بودن میتواند به عنوان یک مانعی در تجارت باشد .
|
[ترجمه گوگل] کمرویی می تواند یک نقص در تجارت باشد
[ترجمه ترگمان] خجالت می تواند یک نقص در کسب وکار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her inability to work quickly was a handicap when taking timed exams.
[ترجمه گوگل] ناتوانی او در کار سریع یک نقص در هنگام شرکت در امتحانات زمان بندی شده بود
[ترجمه ترگمان] ناتوانی او در کار به سرعت یک نقص بود زمانی که امتحانات زمان دار مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an advantage or disadvantage placed on a competitor in a race or contest so as to equalize the chances for success among all the participants.
مشابه: advantage, disadvantage, head start

- Runners over the age of sixty were given a head start as a handicap.
[ترجمه گوگل] به دونده های بالای شصت سال به عنوان یک معلول یک شروع برتر داده شد
[ترجمه ترگمان] Runners بیش از شصت سال به عنوان یک نقص در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a race or contest in which such advantages or disadvantages are given.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: handicaps, handicapping, handicapped
(1) تعریف: to put at a disadvantage; hinder or impede.
مترادف: hamper, hinder, impede, shackle
متضاد: help
مشابه: burden, disable, disadvantage, encumber, impair, incapacitate, restrain, saddle

- Her lack of confidence handicapped her in job interviews.
[ترجمه گوگل] عدم اعتماد به نفس او را در مصاحبه های شغلی ناتوان کرد
[ترجمه ترگمان] عدم اعتماد به نفس در مصاحبه های شغلی او را معلول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to assign an advantage or disadvantage to, in a race or contest.
مترادف: weight
مشابه: equalize, standardize

(3) تعریف: in sports and esp. horse racing, to attempt to predict the winner of (a contest), or to assign odds to (the contestants) as to their chances of winning or losing.
مشابه: weight

جمله های نمونه

1. blindness is a serious handicap
نابینایی معلولیت مهمی است.

2. he gave me a five-point handicap and still won!
او به من پنج پوان فرجه داد و باز هم برنده شد!

3. that country's mountainous debts will handicap its future generations
بدهی های غول آسای آن کشور نسل های آینده را دچار مشکل خواهد کرد.

4. In cases of severe mental handicap, constant supervision is recommended.
[ترجمه گوگل]در موارد ناتوانی ذهنی شدید، نظارت مداوم توصیه می شود
[ترجمه ترگمان]در موارد نقص ذهنی شدید، نظارت مداوم توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "Mental handicap" should be replaced with the broader concept of "learning difficulties".
[ترجمه گوگل]"ناتوانی ذهنی" باید با مفهوم گسترده تر "مشکلات یادگیری" جایگزین شود
[ترجمه ترگمان]\"ناراحتی ذهنی\" باید با مفهوم وسیع تر \"مشکلات یادگیری\" جایگزین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has a handicap of 200 metres.
[ترجمه Sky] او ۲۰۰ متر آوانس دارد
|
[ترجمه گوگل]او 200 متر معلولیت دارد
[ترجمه ترگمان]او یک نقص ۲۰۰ متری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Not speaking the language is a real handicap.
[ترجمه گوگل]صحبت نکردن به زبان یک نقص واقعی است
[ترجمه ترگمان]حرف زدن به زبان یک نقص واقعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She can't drive because of her visual handicap.
[ترجمه گوگل]او به دلیل نقص بینایی نمی تواند رانندگی کند
[ترجمه ترگمان]او به خاطر کمبود بینایی او نمی تواند رانندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My current golf handicap is nine.
[ترجمه گوگل]نقص گلف فعلی من 9 است
[ترجمه ترگمان]نقص فنی فعلی من نه سال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His vacuity was a handicap in these debates.
[ترجمه عابدی اصغر] جای خالی اودر این مناظره ها یک نقص بود
|
[ترجمه گوگل]خلأ او یک نقص در این بحث ها بود
[ترجمه ترگمان]vacuity در این مباحثات یک نقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I see your handicap is down from 16 to
[ترجمه گوگل]من می بینم که نقص شما از 16 به کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]می بینم که your از ۱۶ به بعد پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lack of transport was a major handicap.
[ترجمه گوگل]کمبود حمل و نقل یک نقص بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]عدم حمل و نقل یک مشکل بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He plays off a handicap of
[ترجمه گوگل]او یک نقص بازی می کند
[ترجمه ترگمان]او نقصی از آن را بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She has a golf handicap of 1
[ترجمه گوگل]او یک نقص گلف دارد
[ترجمه ترگمان]یک نقص گلف ۱ دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I found not having a car quite a handicap in the country.
[ترجمه گوگل]من نداشتم ماشین در این کشور کاملاً معلول است
[ترجمه ترگمان]من دیدم که یک ماشین حسابی در کشور وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

اشکال (اسم)
hardness, difficulty, worriment, burble, impediment, bug, handicap, drawback, disadvantage, node, traverse, spinosity, nodus

اوانس (اسم)
handicap

امتیاز به طرف ضعیف در بازی (اسم)
handicap

امتیاز دادن (فعل)
handicap

انگلیسی به انگلیسی

• disadvantage, hindrance; physical disability
disable, restrict, hinder, impede
a handicap is a physical or mental disability.
a handicap is also a situation that makes it harder for you to do something.
if an event or a situation handicaps someone, it makes it difficult for them to act or to do something.
a handicap is also a disadvantage given to someone who is good at a particular sport, in order to make the competition between them and the other competitors more equal.
see also handicapped.

پیشنهاد کاربران

disability
handicap ( علوم سلامت )
واژه مصوب: معلولیت
تعریف: وضعیتی ناشی از خلل یا کم توانی در فرد که از دستیابی او به جایگاه و نقش طبیعی خود، مطابق با سن و جنس و ویژگی های فرهنگی ـ اجتماعی اش جلوگیری می کند
Disability
معلولیت
1 - معلولیت، نقص
2 - مانع و اشکال
3 - امتیاز دادن به طرف ضعیف تر بازی برای ایجاد تعادل
معلول - ناتوان
سدراه

بپرس