پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٦٨٢
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر لج افتادن ؛ لج پیدا کردن. در لج واقع شدن.

پیشنهاد
٠

در میان افتادن ؛ واقع شدن در میان. در وسط قرار گرفتن : وی در میان دو دشمن بزرگ افتاده است و هر دو از. . . ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن : از این روی در شبهت افتاده اند که صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.

پیشنهاد

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن : از این روی در شبهت افتاده اند که صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن : از این روی در شبهت افتاده اند که صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

درپیچان. [ دَ ] ( ص مرکب ) مشکل. دشوار. مشوش. پیچدار. ( ناظم الاطباء ) : عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

پیشنهاد
٠

در حیلت افتادن ؛ در حیلت واقع شدن. در پی چاره شدن : محمودیان چون این حدیث بشنودند، سخت غمناک شدند و در حیلت افتادند تا افتاده برنخیزد. ( تاریخ بیهقی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن. مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تَعَصّی. عَسَر. ( از منتهی الارب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن. مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تَعَصّی. عَسَر. ( از منتهی الارب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن. مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تَعَصّی. عَسَر. ( از منتهی الارب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن. مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . تَعَصّی. عَسَر. ( از منتهی الارب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

درپیچان شدن ؛ پیچیده و تابیده شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنزل افتادن ؛ واقع شدن تنزل. تنزل پدید آمدن و حادث گشتن : با بسیار تنزلات که افتاد، آن رسوم و آثار ستوده. . . هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی ) .

پیشنهاد
٠

تنزل افتادن ؛ واقع شدن تنزل. تنزل پدید آمدن و حادث گشتن : با بسیار تنزلات که افتاد، آن رسوم و آثار ستوده. . . هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنزل افتادن ؛ واقع شدن تنزل. تنزل پدید آمدن و حادث گشتن : با بسیار تنزلات که افتاد، آن رسوم و آثار ستوده. . . هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرب افتادن ؛ جنگ شدن. حرب واقع شدن : پس میان سلیمان و هناوی السری حرب افتاد. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تک افتادن ؛ تنها واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پس افتادن. [ پ َاُ دَ ] ( مص مرکب ) عقب افتادن. تأخیر : چونکه گله بازگردد از ورود پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود. مولوی. || نکس. عود مرض در حال نقاه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پس افتادن ؛ عقب ماندن. در عقب واقع شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به کشمکش افتادن ؛ در کشمکش واقع شدن. گرفتاری پیدا کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پرت افتادن ؛ دور قرار گرفتن. دور واقع شدن : خانه شما پرت افتاده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به غربت افتادن ؛ در غربت واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ انگشتان. ابوالعباس.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به غربت افتادن ؛ در غربت واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) : ز خان و مان قرابت به غربت افتادم بماندم اینجا بی ساز و برگ انگشتان. ابوالعباس.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چرخ افتادن ؛ بگردش درآمدن. در گردش واقع شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به چرت افتادن ؛ چرت زدن. بحالت چرت درآمدن. درچرت واقع شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٣

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
١

به تعب افتادن ؛ در رنج واقع شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه شده / افتاده که . . . . . . . . . ؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه شده ؟ = چه افتاده چه افتاده است ترا که دوستی مرا بدشمنی بدل کردی. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون داوری بزرگتر افتد از پادشاه دستوری خواهند تا آگه ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

افتادن= مقدر شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) . سرشته شدن. تقدیر بودن : گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد. حافظ. من ز مسجد ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در دل کسی افتادن ؛ به دل او خطور کردن. گذشتن در دل او.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

صورت افتادن ؛ به تصور آمدن. گمان رفتن. به نظر آمدن. تصور شدن : چون شب درآمدی چندان آوازهای مختلف دردادندی که صورت افتادی آسمان در زمین آن موضع در جنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

افتادن= بچشم آمدن. بنظر آمدن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اندر نواحی داراگرد کوههاست از نمک سپید و سیاه و سرخ و زرد و هر رنگی و از او خوانها کنند، نیک ...