پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
به طور حیرت آور/حیرت انگیز، به طرز مبهوت کننده، به شکل بهت آور/بهت انگیز، به صورت غافلگیرکننده، به طور تعجب برانگیز/ اعجاب آمیز/اعجاب انگیز/حیرت آفری ...
به طور حیرت آور/حیرت انگیز، به طرز مبهوت کننده، به شکل بهت آور/بهت انگیز، به صورت غافلگیرکننده، به طور تعجب برانگیز/ اعجاب آمیز/اعجاب انگیز/حیرت آفری ...
1 مختلف 2 شراکتی، مشارکتی
تقلا، همت، مسئولیت، تکلیف، کار، نقش، وظیفه
تصادفا ، برحسب تصادف/اتفاق
مبسوط، گسترده، جامع
تغییر بنیادین، تحول اساسی
ایجادکننده، ایجادگر، عامل، مبدع، ابداع گر، آفریننده، پدیدآور، فراهم کننده پسوند: - سازی creating identity : هویت سازی
انبوه، مفصل
اول و مهمتر از همه
مورد مطالعه
Capital punishment has no place in a modern society = مجازات اعدام جایی در جامعه مدرن ندارد they have no place for failure= جایی برای شکست ندارند
به نقل از، از دید، از دیدگاه، به زعم، به باور، به تصور، به گمان، از نظر
سازوبرگ
معلوم شدن، به دست آمدن، حاصل آمدن مکشوف، مکشوفه، یافته، حاصل، حاصله، حاصل شده، به دست آمده
go way back to = به مدت ها پیش بر گشتن
هدف، هدف گیری شده، هدف رفته، هدف گرفته شده، مورد هدف، مورد نشانه، مقصود، مورد نظر
اساسی، بسیار مهم، حائز اهمیت اساسی
صورت دادن
متولیان، قیمان
به جا گذاشتن
تصمیم گرفتن، تصمیم داشتن، بر آن شدن، عزم کردن
در دست داشتن، در اختیار گرفتن، فرمانروایی ، فرماندهی، مهار، اختیار ( ات ) ، سلطه، لگام، تصاحب، کنترل، تسلط، تملک، مالکیت، سلطه گری، احاطه، وقوف
رسواگونه، به طور رسواگونه ای، بافضاحت، فضاحت بار است که. . . ، به صورت افتضاح، با بدنامی
دستخوش، متحمل، تابع، مطیع ، زیر فرمان ، منکوب ، تحت قیمومت، در کنترل
قالب یافتن، قالب گرفتن
در طول
شایع، رایج
دریافتن چیزی، به معنی چیزی پی بردن
از . . . سخن گفتن، گویای . . . بودن
زندگی همگانی، حیات جمعی
روشن ساختن، روشن سازی، فهماندن
فرضیات
ناپیدا، پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته
رتبه اجتماعی
بازتخصیص
سفت و سخت
مناسبات
در جایگاهی/موقعیتی/وضعیتی بودن I'm not in a place where I can think about work = در جایگاهی/موقعیتی/وضعیتی نیستم که بتوانم به کار فکر کنم
کالاهای لوکس، اشیای تجملی
خرید کلی/فله ای/انبوه/در حجم زیاد
منوط به
ابهام برانگیز
جمعا، سرتاسری
تزویرانه، متزورانه
مرتبط با، در رابطه با
relating to = مربوط به، در رابطه با، در ارتباط با
فقط اگر که . . .
هماهنگی یافتن، تطابق یافتن، موافقت
خودنظم دهی، خودنظم بخشی، خودساماندهی