پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٣)
بهره گیری، بهره برداری، بهره بری، استفاده
بهره برداری، بهره بری
برخورد کردن، برخورد داشتن
انسان شناسانه
پیش از ، ماقبلِ world empires and mini - systems preceding the modern world system = امپراتوری های جهانی و نظام های خرد پیش از نظام جهانی مدرن
be legitimated = مشروعیت یافتن، مشروعیت پیدا کردن, مشروع شدن
تداوم/دوام داشتن، تداوم/دوام یافتن، برقرار/پابرجا ماندن
ویرایش شده
نگاشته، نبشته، مرقوم
به قلمِ، اثرِ، نوشته ی، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ
ارائه دهنده، ارائه کننده، ارائه گر، عرضه کننده
مورد اختلاف قرار دادن، اختلاف کردن بر سر
دست زدن به، سر برآوردن، پدیدار شدن، هست شدن، ظاهر شدن، ظهور یافتن، برخاستن، برآمدن، طلوع کردن، بالیدن، رستن، روییدن، پدید آمدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن، ...
مشخص شد که
ظاهرا، به ظاهر، به نظر می رسد که. . .
قرار است، قرار باشد
منتج از، ناشی از، حاصل از، برخاسته از، برآمده از، ماحصلِ
مشروع، روا، موجه، قانونی
حسن رفتار، راست کرداری، نیکوکاری
سر/گردن نهادن، سر فرود آوردن، از پای در آمدن، وا دادن، مقهور شدن، کوتاه آمدن
فرو پاشیدن، فرو ریختن، در هم شکستن، اضمحلال، متلاشی شدن، نقش بر زمین شدن، شکستن، تاب نیاوردن
محاسبات، حساب و کتاب، محاسبه گری
به همراه، در رابطه با، در ارتباط با، مرتبط با، به اتفاق، علاوه بر، به ضمیمه، در کنار، دوشادوش، در معیت
سکونتگاه
مانده حساب
موازین
تمرکزیافته
گذر، گذار، عبور
مشتمل بر، حاویِ، دارای، دربردارنده، دربرگیرنده از قبیل، من جمله، از آن جمله، از آن میان، بمانند، مانند، همانند شمول، احاطه، اشتمال، دربرگیری، فراگیری
بوروکرات
دیوان سالاری شدگی
طرف مقابل
لوح گلی، لوح رسی
هماهنگی، تناسب، توازن، تنظیم، هماهنگ سازی هماهنگ کننده، هماهنگ ساز، متوازن کننده، تنظیم کننده، تنظیم گر
اخراج شد، بیرون شد
مشخص کردن، مشخص بودن، مشخص شدن
محصورشدگی The state of being enclosed
مستحکم سازی شده، دارای استحکامات، سنگربندی شده، برج و بارودار
دست و پنجه نرم کردن با
تکمیل ( شده ) ، کامل، کاملا ساخته شده
خطر چیزی را به جان خریدن، تن به خطر دادن
ابزار و آلات، ادوات، تجهیزات
بازگو کردن
تحکیم کردن، استحکام بخشیدن، تحکیم بخشی، استحکام بخشی
محیط
اوضاع از دست در رفتن، کنترل اوضاع را از دست دادن، افسار/عنان/لگام چیزی را از دست دادن، خارج از کنترل شدن
نابودسازی، انهدام، تارومارسازی
چشمگیر، شایان توجه، قابل ملاحظه، آشکار، مشهود، هویدا، واضح، نمایان، بارز
منقلب، متحول، دگرگون
منقلب کردن