پیشنهاد‌های میلاد علی پور (٤,١١٠)

بازدید
٨٣١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از سر ناچاری، از بابت ضرورت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

حل اش کُن، ردیف اش کن گاهی مواقع هم معنی به قتل رساندن یا کشتن می دهد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شیفت استراحت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از خجالت کسی در آمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

می تواند به عنوان اسم فاعل هم استفاده شود. یعنی: مصمم، مشتاق، مصر، خواهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

رمال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بگم ها. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حق با شماست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی عالی بود، خیلی عالی انجام شد، واقعا خوب بود، به شدت جالب و قابل قبول بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

به سرعت رد شدن، سریع گذشتن، تند رد شدن، سفر کردن با

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نظرم آمد، به فکرم رسید، به سرم زد که. .

پیشنهاد
١

برای وقتی است که می خواهیم از صحبت کسی سر دربیاوریم. معمولا وقتی که حرفهای طرف مقابل برای ما نامفهوم و غیرقابل قبول است. معلوم هست چی داری می گی؟ چی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همۀ شما، همه تون، تک تکِ شما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نوعی خوک اهلی و تربیت شده که کشاورزان از آنها برای پیدا کردن قارچ هایی با عنوان �ترافل� استفاده می کنند. حس بویایی این خوک ها به قدری قوی است که می ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلخی، تلخکامی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

علاقه نشان دادن، متمایل شدن/بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خب پس اینجوری شد. خب اینم از این. خب این شد نتیجه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

حق با کسی بودن، درست گفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دقیقا برعکس، کاملا برخلافِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

اگر در انتهای این جمله علامت سوال داشته باشد یعنی می خواهد بگوید که حرف طرف مقابل را نشنیده و غیرمستقیم از او می خواهد که دوباره بگوید یا کسی که حرف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چیزی را به منظور گفتن حرفی به افتخار دیگری بالا و به سمت آن فرد گرفتن. مثلا برای نوشیدن شراب به سلامتی کسی، آن را به سمت او می گیرند. بنابراین می توا ...

پیشنهاد
٥

برعکسِ تمامِ این ظواهر، با وجودِ تمام این ظواهر ( مربوط به وقتی است که شواهد و مدارک چیزی را نشان می دهد، ولی نتیجۀ حاصله، دقیقا برعکس تمام ظواهر و م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خود را وقف کاری کردن، زمان خود را سر چیزی/ کاری صرف کردن، برای چیزی وقت گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بالا بُردن، به عقب بُردن. مثلا عقب بُردن یا بالا بُردن سَر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر و دست شکستن برای چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

همچنین، واژۀ نگرو در زبان اسپانیولی به معنای رنگ سیاه است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزدور. کسی که با پول برای دیگری می جنگد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خون سوار. لقبی برای قومیت ساختگی دوتراکی. کسی که تا آخرین قطره خون، به خال یا پادشاه خود وفادار است و در کنار او اسب می تازد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به نظر من بهترین معادل رو اینجا آقای ebi ارائه کردن. یعنی: پیگیر. و فرهنگستان زبان و ادب پارسی می تونه بابت یه سری از واژه ها خیلی راحت اینجوری نظر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گیلاس یا گِلَس پایه بلند. ظرفی برای خوردن انواع نوشیدنی، خصوصأ گونۀ دارای الکل آن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گیلاس یا گِلَس. ظرفی برای خوردن انواع نوشیدنی، خصوصأ گونۀ دارای الکل آن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

غیرعادی، خلاف عُرف، نامتعارف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مهارت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

غیرمعمول بودن، غیرعادی بودن، نامتعارف بودن، نامعقول بودن، ناصحیح بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اوضاع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دست را به سمت چیزی/کسی دراز کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دست را به سمت چیزی دراز کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از چاله در آمدن و به چاه افتادن، از وضعیتی به وضعیتِ بدتر در آمدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کنار هم، با هم، در معیت یکدیگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اصطلاحی برای نشان دادن شگفتی یا تایید باحال نیست؟! جالب نیست به نظرت؟!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

1 ) دست را به سمت چیزی / کسی دراز کردن 2 ) خودر ار به کسی/ چیزی رساندن 3 ) به کسی / چیزی برخورد کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آشوب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

توشه رسان، مأمور خرید، خوراک رسان ( کسی که وظیفۀ تهیه خوراک و نوشیدنی برای مهمانی و مراسم ها را دارد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

باتون، باتوم، تونفا، چوب دستی، چماق، چوب پاسبان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کار به جایی کشیدن، کار به جایی رسیدن، منتج به چیزی شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ناخودآگاه