پیشنهادهای میلاد علی پور (٤,١١٠)
یا خُدااااا
مخلوط کردن، هم زدن رفته رفته در حالت عصبانیت یا خشم و هیجان قرار گرفتن شامل شدن، در برگرفتن، افزودن، اضافه کردن
پریدن ناگهانی اعصاب و عضلات در بدن، مانند پشت کمر، گوشه ی چشم، بالای پلک و. . .
جدی گفتن، جدی بودن
کَج بیل، در گویش مردم شهسوار به آن فِکا یا بَلو می گویند
بی حالت شدن، سرد و بی روح شدن، در مورد چشمان به حالتی گفته می شود که در اثر خستگی فرد همزمان هر دو مردمک چشمش را برای لحظه ای زیر پلک بالا می برد. و ...
شاباش مهمانی
فقط همین. ، همین
روبرو شدن
بازی آهنگ و صندلی که تعداد صندلی ها از تعداد شرکت کننده ها بیشتر است
کشاورزی که بیشتر برای مصرف خودش کشاورزی می کند، کشاورزی که بیشتر محصولش را خودش می خورد و میزان کمتری را می فروشد
از اون بدتر
با ناباوری یا تعجب به کسی نگاه کردن، از روی شگفتی یا ناباوری پلک زدن
از روی ناچاری، از سر ناچاری
حقیقتا
میزی که کنار مبل یا تخت قرار می دهند، در ایران به آن پاتختی یا میزعسلی می گویند
چند پله، تعدای پله، مجموعه ای پله
رفتن
گرفتن، به چیزی بند کردن مانند دست که به کمر می گیرند
مرتب کردن، چیدن، گذاشتن
دانستن، فهمیدن
که در این حالت
South side بخشی از شیکاگو است، نه همان شیکاگو
اتاق نورگیر، بسیار مناسب است ( فضایی به شکل گلخانه و آلاچیق که درست به ساختمان اصلی چسبیده است و هم از درون و هم از بیرون، ورودی دارد. دور تا دور آن ...
برگشتنِ سریع، چرخیدنِ ناگهانی
برای کسی گزارش لغو دستور پُر کردن
منابع و حمایت را از دست دادن، قادر به ادامه دادن نبودن، کنار گذاشته شدن
سر کسی شیره مالیدن
مغز رد دادن
حقیقتش، راستش، راستشو بخوای، حقیقتشو بخوای
آدم منفور، نفرت انگیز و حقیر، آدم احمق ( مواردی که عرض کردم، طبق دیکشنری کالینز و وبستره. الزاما قرار نیست اون معنای ناجور رو بده. )
هنجار
پس زدن، دور انداختن، کنار زدن، کنارگذاشتن، بی خیال چیزی/کاری شدن، دست کشیدن
پنجه ی خِرس ( نوعی شیریینی است که قالب آن به شکل پنجه ی خرس است )
آلت تناسلی مردانه، در واقع ترکیبی با واژه ی fanny است که به معنای آلت مونث است. به مرد ترسو هم اطلاق می شود
سر به سر گذاشتن، اوسکول کردن، دست به سر کردن، گیر آوردن، به بازی گرفتن
ساقی
با کسی/چیزی سر کردن
به حالت امری اگر به کسی گفته شود، می تواند معنای بفهم، درک کن، تو مغزت فرو کن نیز باشد
خانوم دستیار، فرمایش شما درسته، اما درمورد این اصطلاح صدق نمی کنه. خود خسته نباشید، واژه ایه که توی فارسی چندین معنی متفاوت داره. یه زمانی یکی از سرک ...
مرد مفعول، اوبنه ای، حوتاه شده ی واژه pragmatic, به معنای اهل عمل، امکان پذیر، شدنی. در زندان به افرادی پرگ می گویند که اجازه ی مقاربت جنسی به دیگران ...
زیاد، بسیار زیاد
ترتیب چیزی را دادن، ردیف کردن، درست کردن، حل کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پیش بُردن
لحاظ کردن، سرلوحه قرار دادن، مدنظر قرار دادن
نمایان شدن، درخشیدن
سایه روشن
امیدوار کردن/شدن
همچنین رکابِ کامیون و کامیونت که پیش از سوار شدن، پاها را روی آن گذاشته و از آن بالا می روند.
هیجانی کردن، دل انگیز کردن، زیبا کردن، تو دل برو کردن
مسیر آب