میلاد علی پور

میلاد علی پور English translator, interpreter and teacher
خیانتکار - خون در آب :Translator of the books

Over ninety percent of the words I wrote here in this online dictionary are the ones nobody had mentioned before. I' m not here to repeat what already exists in Abadis for I' m not interested in imitating or doing something repeatedly. The only reason I work here is; my countrymen could be able to use my new suggestions

Stay classy my fellow Persians

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



هرمان٠٧:٥٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧خب اگه شما منظورت هه رمان هست، نباید حرفت رو برای واژه هرمان بنویسی. برو یه مدخل واسه هه رمان بساز و اونجا توضیح بده که اگه اینجوری نوشته شد، کردیه. ... گزارش
2 | 0
duff٠٧:٣٥ - ١٤٠٢/٠٣/٠٧چون در انگلیسی یا به قول دوستان آلمانی و تایلندی معنای خوبی نداره، دلیل نمیشه که در فارسی هم معنای خوبی نداشته باشه. کلمه ی داف فارسی هیچ ارتباطی به ... گزارش
2 | 1
guilty pleasure٢٣:٣٦ - ١٤٠٢/٠٣/٠٢می تواند گاهی هم معادل واژگان زیر باشد: خودخواهی تک خوریگزارش
5 | 0
with a full heart٠٤:٤٢ - ١٤٠٢/٠٢/٣١با رضایت کامل، بی ریا، بدون تردید، از صمیم قلب، از خداخواستهگزارش
12 | 0
sniffly nose١٩:٣٧ - ١٤٠٢/٠٢/٣٠آبریزش بینی بالاکشیدنِ دماغ دماغی که آن را بالا می کشندگزارش
7 | 0
sane١٩:٤٠ - ١٤٠٢/٠٢/٢٩سرحالگزارش
12 | 0
drivers ed٠٤:٢٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٨تمرین رانندگی برای نوجوانان آماده کردن نوجوانان برای آزمون رانندگیگزارش
12 | 0
overstretched٠٣:٤٢ - ١٤٠٢/٠٢/٢٨تحت فشار شدید کاری قرار داشتن. کار روی سر ریختن بیش از حد توان مشغول بودنگزارش
5 | 0
liquid saving٠٤:٣٨ - ١٤٠٢/٠٢/٢٧پس انداز آب کردنی، پس انداز جاری پس اندازی که خیلی زود بتوان آن را نقد کرد. همچون طلاگزارش
7 | 0
spa٢١:٢٣ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦رامشگاه ( جای آرامش )گزارش
7 | 0
pour oneself into someone٢١:١٨ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦خود را وقف دیگری کردن خود را درگیر کار دیگری کردن برای فردی دیگر وقت گذاشتنگزارش
7 | 0
skipping meals٠١:٤٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦حذف وعدۀ غذاییگزارش
5 | 1
burnout٠٠:١٦ - ١٤٠٢/٠٢/٢٦از کار افتادگیگزارش
7 | 1
for all we know١٧:١٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢تنها چیزی که ما می دونیمگزارش
23 | 0
shrug it off١٧:٠٧ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢پشت گوش انداختن، بی توجهی کردن، نادیده گرفتن، سهل انگاری کردنگزارش
9 | 1
holy crap١٦:٤٥ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢یا پیغمبر! یا جدِ میرزا!گزارش
14 | 0
respond١٤:٢٤ - ١٤٠٢/٠٢/٢٢اجابت کردنگزارش
9 | 0
cutting corners٢٢:٤٩ - ١٤٠٢/٠٢/١٧شرتی کار کردن، سنبل کاری کردنگزارش
9 | 0
nerd٢٣:٤٨ - ١٤٠٢/٠٢/١٣بچۀ درسخوان و نابغه ولی کسی که در روابط اجتماعی ضعیف است.گزارش
14 | 0
have down٢٣:١٨ - ١٤٠٢/٠٢/١٣مهارت داشتن در چیزیگزارش
12 | 0
breakthrough٢١:٣٤ - ١٤٠٢/٠٢/١١پدیده، تازه شناخته شده، کشف شدهگزارش
9 | 0
have the time of one's life١٨:٤٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩کیفِ دنیا را کردن، خر کیف شدن، کیفور شدن، نهایت لذت را بُردنگزارش
9 | 0
come to pass١٧:٠٣ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩به حقیقت پیوستن. رنگ و بوی واقعیت گرفتنگزارش
28 | 0
little ways١٦:٣٠ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩تا حد کمی، خیلی کم، اندکیگزارش
16 | 0
stronger٠١:٠٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩راسخ تر، توانمند تر، پرزورتر دوستان عنایت بفرمایید که این واژه یک صفت ساده نیست. بلکه صفت برتری یا تفضیلی است. صفت برتری باید با پسوند �تر� بیاید.گزارش
14 | 0
strong٠١:٠٦ - ١٤٠٢/٠٢/٠٩راسخگزارش
16 | 0
get the picture٢٢:٠٧ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨دیگه تا تهش برو فقط این رو بدون کهگزارش
7 | 0
nagging١٨:٤٩ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨غُر غُروگزارش
0 | 1
max out١٥:٢٢ - ١٤٠٢/٠٢/٠٨به بیشترین پیشرفت ممکن رسیدن، به بالاترین سطح دست یافتنگزارش
7 | 0
too much of a good thing٢١:٠٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٧یعنی با پدیده ای روبرو هستیم که به خودی خود خوب است، ولی زیاد انجام دادن آن، یا فراوان بودن بیش از حد آن، مضر و باعث آزار است. زیادی از حد چیزی بد ب ... گزارش
5 | 0
my man٠٥:٥٧ - ١٤٠٢/٠٢/٠٤یه چی مثل داداش خودم رفیق خودمیگزارش
7 | 0
crybaby٠٥:٤١ - ١٤٠٢/٠٢/٠٣نق نقوگزارش
5 | 1
pansy٢٢:٥٠ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢نازک نارنجی، نُنُر، بچه ننه، سوسولگزارش
9 | 0
self abuse٢٢:٤٣ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢خودرنجیگزارش
0 | 1
pick one's battles٢٠:٥٠ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢وارد شدن فرد، فقط در بحث ها و دعواهایی که از پیروزی در آنها مطمئن است.گزارش
2 | 0
استاد١٩:١٨ - ١٤٠٢/٠٢/٠٢در این که این واژه پارسیه هیچ شکی نیست. حالا شاید بپرسید پس چرا عربی هم استاذ داره؟ پاسخ اینه؛ پارسی بیشتر از واژه هایی که از عربی گرفته، به عربی و ... گزارش
16 | 1
self respect١٩:٣٣ - ١٤٠٢/٠١/٣١خودسپاسیگزارش
2 | 1
self esteem١٩:١٦ - ١٤٠٢/٠١/٣١خود ارجمندیگزارش
23 | 0
self esteem١٩:١٥ - ١٤٠٢/٠١/٣١دوستانی که فرمودن خود ارزشی برای این واژه مناسب است، به واژۀ Self - worth هم عنایت داشته باشند. خود ارزشی به نظر من بیشتر برای این واژه که عرض کردم م ... گزارش
16 | 0
lifestyle١٧:٢٦ - ١٤٠٢/٠١/٣١به جز سبک زندگی این معنی ها را هم می تواند داشته باشد: کارهایی که در زندگی انجام می شود سرگرمی های زندگی رفتارهای روتینِ زندگیگزارش
39 | 0
game plan٠٩:٥١ - ١٤٠٢/٠١/٣١راهبرد مدیریتیگزارش
7 | 0
quotas٠٨:٠٥ - ١٤٠٢/٠١/٣١پورسانت، پاداش فردی، سهم دادنگزارش
7 | 0
pack and play٢١:٢٧ - ١٤٠٢/٠١/١٩تخت و پارک کودک وسیله ای شبیه گهواره بچه که در آن ابزار مربوط به نگهداری بچه را تعبیه می کنند و همینطور جای خواب بچه استگزارش
14 | 0
boss babe٢٠:٥٧ - ١٤٠٢/٠١/١٩خانوم رئیس، زن موفقی که با وقار و احترام رفتار می کندگزارش
14 | 0
on the same page٠١:٢٥ - ١٤٠٢/٠١/١٧یک جور فکر کردنگزارش
32 | 0
courting١٤:١٢ - ١٤٠٢/٠١/١٢دلبری کردن، دلبستگی ایجاد کردن، الزاما قرار نیست مرد این کار را بکند، می تواند فاعل مونث هم داشته باشدگزارش
12 | 0
bankrupt١٥:٥٥ - ١٤٠٢/٠١/٠٩درب و داغان در مفاهیم روحی و عاطفیگزارش
9 | 0
self health١٣:٢٨ - ١٤٠٢/٠١/٠٩خود بهبودی، خود سلامتیگزارش
12 | 0
it’s about time٠٢:٥٤ - ١٤٠٢/٠١/٠٩جمله ای است که معمولا برای نشان دادن اینکه اتفاقی خیلی دیر رخ داده، به کار می رود: 1 ) چقدر طولش دادی، خیلی طول کشید یا به صورت انتقادی و کنایه آمیز ... گزارش
7 | 0
up and comer٠٠:٣٩ - ١٤٠٢/٠١/٠٩فرد آینده دار، ارتقا یابنده به نظر بنده واژه ای مثبت است. یعنی فردی که امید می رود به جایی برسد. فردی که از خود عرضه و تعهد کاری نشان داده و آینده ا ... گزارش
5 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



azerbaijan١٨:٤٢ - ١٣٩٩/٠٣/٠٧
• Nagorno-Karabakh is an Armenian enclave inside Azerbaijan.
آرتساخِ/قره باغِ - کوهستانی ( ارمنی ها به آن آرتساخ می گویند ) یک درون بومِ ارمنی در داخل ( خاکِ ) آذربایجان است
80 | 1
even though٠٢:٠٩ - ١٣٩٨/١٠/٠٦
• always listen to your heart because even though it's on your left side, it's always right.
همیشه به ندای قلبت گوش کن، درسته که سمتِ چپه، اما همیشه راسته.
147 | 1
sodomy٢٣:٤٣ - ١٣٩٨/٠٩/١٦
• Sexual intercourse and sodomy with a person under 16 is criminal in Massachusetts.
رابطه جنسی و همجنس گرایی با پسران زیر شانزده سال در ایالت ماساچوست جُرم محسوب می شود/ مستوجبِ کیفر است
80 | 1
instead١٩:٣٣ - ١٣٩٨/٠٦/٠٤
• I don't care for the mountains, so let's go to the beach instead.
من علاقه ای به کوهستان ندارم، به جاش بیا بریم کنار دریا
285 | 7
resuscitation٠٦:١٤ - ١٣٩٨/٠٥/٠٩
• I immediately started giving him mouth-to-mouth resuscitation and heart massage.
عملیات احیاء رو بلافاصله, با تنفس دهان به دهان و کمپرس ( ماساژ ) قلبی شروع کردم
74 | 1
resuscitation٠٦:١٢ - ١٣٩٨/٠٥/٠٩
• He was given mouth-to-mouth resuscitation.
به او تنفس دهان به دهان داده شد
64 | 1
blitz١٤:٢٣ - ١٣٩٨/٠٣/٠٢
• Many people died in the London blitz.
مردم زیادی در بمباران لندن جان خود را از دست دادند
71 | 1
internalize١٨:٥٥ - ١٣٩٨/٠٢/١٨
• Minority groups tend to internalize the values of the dominant society.
اقلیت ها معمولا ارزشهای جامعه ی غالب را فرا می گیرند/می پذیرند
83 | 1
chance١٢:١٦ - ١٣٩٨/٠٢/١٥
• I would like the chance to travel someday.
دوست دارم یه فرصتی پیش بیاد برم مسافرت
87 | 2
testify٢٢:٢٠ - ١٣٩٨/٠٢/١٣
• Ten witnesses are expected to testify at the trial today.
امروز قرار است ده شاهد در دادگاه شهادت دهند
57 | 1
period٢٢:١٧ - ١٣٩٨/٠٢/١٣
• Years, months, and weeks are periods of time that most of us recognize.
سال و ماه و هفته, زمانهایی هستند که اکثر مان با آن آشنا هستیم
106 | 3
secured١٩:٥٢ - ١٣٩٨/٠١/١٧
• Victory was not going to be easily secured.
پیروزی، قرار نبود به این سادگی ها بدست بیاد
60 | 1
lawsuit٢٠:٠٢ - ١٣٩٨/٠١/١٥
• A lawsuit has been filed against the company.
دادخواستی/دعوایی/شکایتی بر علیهِ این شرکت طرح/تنظیم شده
71 | 1
barracks١٨:٤٧ - ١٣٩٨/٠١/١٢
• The soldiers concerned were confined to barracks .
سربازانِ ذیربط را در سربازخانه/پادگان بازداشت کردند
74 | 1
barracks١٨:٤٥ - ١٣٩٨/٠١/١٢
• As punishment, the men were confined to barracks.
افراد را بعنوانِ تنبیه، در پادگان بازداشت کردند
67 | 1
in short٢٠:٢٠ - ١٣٩٨/٠١/١١
• I was still in short trousers at the time.
اون موقع هنوز شلوارک پام بود
74 | 1
take١٠:٢٤ - ١٣٩٨/٠١/٠٥
• That man took my purse!
اون مرده کیفِ منو زد!
126 | 3
take١٠:٢٣ - ١٣٩٨/٠١/٠٥
• He took the package that she was carrying.
مرد، بسته ای که زن حمل می کرد را از او گرفت
191 | 7
decently٢٣:٠٧ - ١٣٩٧/١٢/٢٣
• You need to be decently dressed to go for an interview.
برای رفتن به مصاحبه، باید لباس درخور و مناسبی پوشیده باشی
48 | 1
undeterred٢١:٥٠ - ١٣٩٧/١٢/٢١
• Undeterred by his early failures, he decided to keep writing.
علی رغمِ شکستهای اولیه اش، تصمیم داشت به نوشتن ادامه دهد
62 | 1
advise٠٠:٣٦ - ١٣٩٧/١١/٠٢
• His sister advised him against driving through the snowstorm.
خواهرش او را از رانندگی در کولاک بر حذر داشت، یا ( خواهرش توصیه کرد که در برف و بوران رانندگی نکند )
120 | 3
fraught٢٢:٣٥ - ١٣٩٧/١٠/٢٤
• Escaping the country was a journey fraught with peril.
فرار کردن از کشور، خیلی خطرناک بود
78 | 3
dubbing٠٣:١٨ - ١٣٩٧/١٠/٠٥
• We dubbed him Fatty.
اسمشو گذاشتیم چاقالو
83 | 1