پیشنهاد‌های میلاد علی پور (٤,١١٠)

بازدید
٨٤٦
پیشنهاد
٣

این عبارت زمانی استفاده می شود که بخواهیم بگویم، کسی در کاری بسیار موفق بوده و آن را با مهارت انجام می داده. خیلی کارش درست بود. رودستش کسی نیومده ...

پیشنهاد
٣

این عبارت زمانی استفاده می شود که بخواهیم بگویم، کسی در کاری بسیار موفق بوده و آن را با مهارت انجام می داده. خیلی کارش درست بود. رودستش کسی نیومده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

بازارگاه، محل احداث بازار یا نمایشگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

خیلی خوب، خیلی زیاد، به سرعت، طوری که هیچ کس از پس آن بر نمی آمد، طوری که هیچکس نمی توانست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اوضاع آرام است، خبری نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدون رقابت، بدون هماورد، بدون چالش، خسته کننده و حوصله سر بر چون که هیچ چالشی وجود ندارد و همه چیز روتین و ثابت است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

جملات انگیزشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

همین بود و بس. همین و بس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

مقام دادن، جایگاه بخشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

در دبیرستان یا کالج به دختری می گویند که از نظر همۀ همکلاسی ها و افراد، فرد محبوبی است. البته معنای دیگری هم دارد که به دختری اشاره می کند که فعالیت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

موی نازک بچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

توانبخشی، بازپروری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

روی سر کسی ریختن، روی سر کسی خراب شدن. درواقع به کارهایی اشاره دارد که وقت و انرژی زیادی از فرد می گیرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

وقت گرفتن، انرژی را گرفتن، صرف وقت و انرژی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از بد روزگار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

از سر ناچاری، به ناچار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

آخرین بازمانده ها درسته. نه آخرین بازمانده. گاهی اوقات حرف تعریف the قبل از اسم قرار می گیره و اون رو جمع می کنه. مثال می زنم. The dead. مردگان Th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

محصول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

از پس چیزی بر آمدن، از عهدۀ کاری برآمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

چپ چپ نگاه کردن، بد نگاه کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سرگردان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

اگه پاش بیفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به حالتِ بدی، به شکل ناپسندی، به طرز بدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

با ذوق و شوق، با هیجان، با شوق زیاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بهتر است که، باید که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

یا بهتر بگویم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پشتیبان، حامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آخر بودن، آخرین نفر، پشت سر قرار داشتن، پشت سر بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

معنی دیگۀ آن اینها است. تموم شد، حله، تمومه، ردیفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

جلب توجه کردن با چشم، آمار دادن با چشم، دل و قلوه دادن با چشم، لاس زدن با چشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

به معنای چسباندن به دیوار هم هست. مثلا چسباندن، برگه، پوستر، آگهی تبلیغاتی جدا از معنای آویزان کردن، معنای چسباندن به دیوار هم می دهد، البته نوع آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دوندگی کردن برای کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

بلافاصله بعدش، پشت بندش یهویی. . . می تواند مربوط به زمانی باشد، که اتفاقی بدون درنگ، بعد از اتفاق دیگری رخ می دهد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هو کردن، سرو صدا کردن، شلوغ کاری کردن، مزاحم حرف زدن کسی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

باجۀ پذیرش، میز پذیرش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عصبی، خشمگین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

برحسب اتفاق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

معترض، اعتراض کننده، اعتصاب کننده، معتصب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

می توان به عنوان کلمۀ ربط هم از آن استفاده کرد، مانند چون که، به این خاطر که، به این دلیل که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از رده خارج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اتفاقا، بر حسب اتفاق، از قضا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

حل و فصل کردن، رفع و رجوع کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انحراف، تغییرمسیر ناگهانی در کاربردهایی که نام بُردم، اسم هستند، نه فعل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

از چیزی به چیز دیگری رسیدن، از چیزی با چیز دیگری روبرو شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حالا که، از اونجا که، با توجه به این که، چون که، نظر به اینکه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در مفاهیم حقوقی، عنوان جُرمی در ایالات متحدۀ امریکاست که در آن فرد مرتکب، بخشی از بدن خود - به ویژه آلت جنسی - را که معمولا مغایر با عرف جامعه است در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناخوشایند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

در این دو روز این عبارت، خواننده را وادار می کند، که یک روز به روزهای اشاره شده، اضافه کند. مثلا اگه قبلا در داستانی به سه روز اشاره کرده بود، و بعد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دستخوش چیزی شدن/بودن