پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٥٧٧)
نمای نیمه نزدیک
بدبختی، مصیبت، گرفتاری، سختی، فلاکت؛ ناملایمات ( جمع: adversities )
مخالف، مغایر، ناسازگار، ناساز؛ نامساعد، بد، نامطلوب have an adverse effect on تأثیر نامطلوبی داشتن در
دشمن، رقیب، حریف؛ هماورد، مخالف، مدعی ( جمع: adversaries )
خصومت آمیز، آمیخته به دشمنی، ناسازگار، خصمانه ( روابط )
اداتِ قیدی
زمینِ بازی کودکان
به خطر انداختن، در معرضِ خطر قرار دادن؛ خطر . . . را پذیرفتن
1. اتفاقی ( رسمی ) 2. عارضی، الحاقی؛ نابجا ( اندام، ریشه )
Adventist منتظرِ ظهورِ مسیح، منتظرِ رجعتِ مسیح ( مذهب )
Adventism انتظارِ ظهورِ مسیح، انتظارِ رجعتِ مسیح ( مذهب )
1. ظهور، آمدن، پیدایی؛ حلول؛ ورود 2. ظهورِ عیسی مسیح، موسمِ ( چهار یکشنبه ) پیش از عیدِ میلادِ مسیح؛ رجعتِ مسیح، بازگشتِ مسیح ( با حرفِ بزرگ، مذهب )
سودمند، مفید، به صرفه، مقرون به صرفه؛ مساعد، خوب
مرفه، خوشبخت ( شخص ) ؛ برخوردار از امکانات، دارای امتیاز، مرفه ( محل )
1. امتیاز، مزیت، تفوق، برتری 2. سود، صرفه، فایده 3. امتیازِ اول ( تنیس، بعد از تساوی ) 4. سودمند بودن برای، مفید بودن برای، فایده بخشیدن به ( رسمی ) ...
گروهِ پیشتاز، نوکِ حمله، خط شکن ( نظامی )
ارتقا؛ پیشرفت؛ پیشبرد، ترویج
اطلاعِ قبلی
طلایه، جلودار ( نظامی )
واحدهای پذیرفته شده دانشگاه ( آمریکا ) ( مترادف با advanced standing )
پیشرفته ( درس، شاگرد، کشور و غیره ) ؛ جلو افتاده، باهوش، با استعداد، استثنایی ( کودک ) ؛ تازه، نو، مترقی ( افکار، کتاب ) ؛ بالا ( سن ) advanced in y ...
نسخه نمونه، نسخه قبل از انتشار ( کتاب )
در حالت فعل: 1. پیش رفتن، جلو رفتن؛ پیشروی کردن ( نظامی ) 2. پیشرفت کردن، پیشرفت داشتن ( کار، تمدن ) ؛ ارتقا یافتن، ترفیع گرفتن ( شخص ) 3. بالا رفت ...
جا گرفتن، رزروِ جا، جا ذخیره کردن
از روی قیمت، به نسبتِ بها
1. اشارت؛ پیشگویی، بشارت 2. دورنما، طرحِ کلی
( رسمی ) 1. اشاره داشتن به، گویای . . . بودن، حاکی بودن از؛ خطوطِ کلی . . . را نشان دادن 2. پیشگویی کردن؛ بشارت دادن 3. سایه افکندن بر؛ مبهم کردن، د ...
زنای محصن؛ زنای محصنه ( شرع، حقوق )
زناکار؛ بی عفت
زنِ زناکار، زنِ زانیه
مردِ زناکار، مردِ زانی
تقلب، جا زدن
در حالت فعل: آلودن، آغشتن، با چیزِ پست تر آمیختن؛ تقلب کردن در ( اجناس، اغذیه ) ؛ آب قاطیِ . . . کردن در حالت صفت: 1. تقلبی، ناسره، آلوده، آغشته ( ا ...
1. بالغ، بزرگسال 2. بالغ، کبیر ( حقوق ) 3. مربوط به بزرگسالان 4. عاقلانه، مثل آدم های بالغ 5. فردِ بالغ، فردِ بزرگسال 6. حیوانِ بالغ be adult about ...
تملّقِ . . . را گفتن، چاپلوسیِ . . . را کردن، مجیزِ . . . را گفتن، مدحِ . . . را گفتن
زرنگ، زیرک؛ ماهر، زبردست؛ کاربُر، چاره جو
1. شناور، دستخوشِ امواج ( دریانوردی ) 2. دستخوشِ حوادث، آواره، سرگردان ( مجازی ) 3. شُل، لَق ( بریتانیا، محاوره ) turn somebody adrift به امانِ خ ...
غددِ فوقِ کلیوی
فوقِ کلیوی ( کالبد شناسی ) adrenal glands غددِ فوقِ کلیوی
1. اختیاری، انتخابی 2. . . . خوانده ( فرزند، پدر، مادر ) his adoptive father
1. قبولِ فرزند 2. فرزند خواندگی 3. اختیار، انتخاب، گزینش؛ اقتباس
1. به فرزندی پذیرفتن ( کودک ) 2. اختیار کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن، برگزیدن 3. تصویب کردن ( سیاسی ) ؛ انتخاب کردن ( کاندید ) adopted son پسر خوا ...
آدونیس ( در اساطیرِ یونان ) ؛ جوانِ زیبا ( مجازی )
1. خِشت، خشتِ خام 2. خاکِ رُس 3. خِشتی ( صفت گونه )
هیاهو، هنگامه، غوغا ( کهنه ) make much ado ( about something ) هیاهو به راه انداختن درباره چیزی without further/more ado بدونِ معطلی، بدونِ فوتِ وقت
به حدِ انزجار، به حدِ تهوع He talked ad nauseam about it آنقدر راجع به آن حرف زد که حالم به هم خورد. دو ساعت راجع بهش حرف زد. ( محاوره )
توبیخ آمیز، هشدار دهنده؛ ملامت بار، سرزنش بار ( رفتار، گفتار و غیره )
1. سرزنش کردن، نکوهش کردن، ملامت کردن ( رسمی ) 2. تذکر دادن، هشدار دادن، اخطار کردن؛ بر حذر داشتن
مخلوط، ترکیب، آمیزه ( رسمی )