said

/ˈsed//sed/

معنی: مذکور، بیان شده، گفته شده
معانی دیگر: گذشته و اسم مفعول فعل: say، ماضی واسم مفعول فعل say

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of say.
صفت ( adjective )
• : تعریف: in law, the one named or mentioned before; aforesaid.

- said persons
[ترجمه امیر] فعل گذشته say ( گفتن )
|
[ترجمه گوگل] گفت اشخاص
[ترجمه ترگمان] گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the said property
[ترجمه آزاده] اموال اظهارشده
|
[ترجمه نیپیپی] گفت در زمان گذشته
|
[ترجمه گوگل] ملک مذکور
[ترجمه ترگمان] مالک گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. akbar said (that) he has bought this place
اکبر گفت که اینجا را خریده است.

2. anvary said that as a result of rough winds . . .
گفت انوری که در اثر بادهای سخت . . . .

3. christ said we should forgive those who have trespassed against us
عیسی گفت ما باید کسانی را که به ما اجحاف کرده اند ببخشیم.

4. hassan said with a stammer, "g-give me s-some m-money"
حسن با لکنت زبان گفت "ق - قدری پ -پول ب -بده "

5. he said a prayer before every evening meal
او همیشه پیش از شام دعا می کرد.

6. he said authoritatively, "get out!"
با لحن تحکم آمیزی گفت: ((برو بیرون !))

7. he said brusquely: "everyone pay for himself!"
با تشر گفت: ((هرکس پول خودش را بدهد!))

8. he said cruel things to his mother
او با مادرش با درشتی حرف زد.

9. he said goodbye, but lingered at the door and continued talking
او خداحافظی کرد ولی جلو در ماند و به حرف زدن ادامه داد.

10. he said it in play, not in earnest
آن حرف را به شوخی گفت،نه جدی.

11. he said it would snow and sure enough it did!
او گفت که برف خواهد آمد و همین طور هم شد!

12. he said monday but he meant tuesday
او گفت دوشنبه ولی منظورش سه شنبه بود.

13. he said that the troops would begin to march at the crack of dawn
او گفت که هنگام برآمدن خورشید لشگریان راه پیمایی را آغاز خواهند کرد.

14. he said the guests were good and brought gifts, blah, blah, blah
او گفت مهمانان خوب بودند و هدیه آوردند. . . و از این قبیل حرف های بی مزه.

15. i said "no" but he insisted
گفتم ((نه)) ولی او پافشاری کرد.

16. i said "real" jewelry, not this junk from hong kong!
گفتم جواهر واقعی،نه این چیز قلابی از هنگ کنگ !

17. i said to myself, "don't be afraid!"
به خودم گفتم: ((نترس !))

18. pari said that she had a headache
پری گفت که سرش درد می کند.

19. she said "cheerio" and clinked her glass against mine
او ((به سلامتی)) گفت و گیلاس خود را (با صدی جینگ) به گیلاس من زد.

20. she said abashedly . . .
او با کم رویی گفت . . .

21. she said mildly, "don't get angry!"
او به آرامی گفت "عصبانی نشو!"

22. she said nothing
او هیچ نگفت.

23. she said precious little
خیلی کم حرف زد.

24. she said some daring things and her mother cried
حرف های گستاخانه ی او باعث گریه ی مادرش شد.

25. she said something drowsily and put her head on the pillow
در حالت نیمه خواب حرفی زد و سرش را روی متکا گذاشت.

26. they said a blessing, and began to eat
آنان ((خدایا شکر تو)) گفتند و شروع کردند به خوردن.

27. we said goodbye and shook hands
ما خداحافظی کردیم و دست دادیم.

28. who said ahmad has gotten married?
کی گفت احمد زن گرفته است ؟

29. whoever said that is lying
هر کس آن (حرف) را گفت دروغ می گوید.

30. "hello!" i said
گفتم: ((سلام !))

31. easier said than done
(آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است

32. least said soonest mended
هر چه کمتر درباره ی چیزی حرف زده شود زودتر بر طرف می شود

33. you said it!
(خودمانی) راست گفتی !،درست است !

34. first he said he would not go; then he gave in and went
اول می گفت نخواهد رفت ولی بالاخره تسلیم شد و رفت.

35. he never said a word of blame against me
هرگز کلامی به عیب جویی از من ادا نکرد.

36. her smile said everything
لبخند او از خیلی چیزها خبر می داد.

37. it is said that heroin addiction and criminality go hand in hand
می گویند اعتیاد به هرویین و تبهکاری با هم مرادف اند.

38. it is said that the elderly revert to their childhood habits
گفته می شود که سالمندان به عادات کودکی خود بازگشت می کنند.

39. my father said "nix" to my request
پدرم در جواب درخواستم گفت ((نه)).

40. she only said that to ruffle her husband
فقط برای ناراحت کردن شوهرش آن حرف را زد.

41. the beggar said cheekily, "give me more! "
گدا با پررویی گفت: ((بیشتر بده !))

42. the child said that her father says he is not home
کودک گفت که پدرش می گوید خانه نیست.

43. the doctor said i must have complete rest
دکتر گفت که باید استراحت کامل داشته باشم.

44. the indian said "the village is two sleep away"
سرخپوست گفت: ((تا دهکده دوشب راه است))

45. then she said portentously . . .
سپس با لحن تفرعن آمیزی گفت . . .

46. what ali said is true
آنچه که علی گفت راست است.

47. what he said was so shocking that i can't repeat it here
آنچه او گفت آنقدرقبیح بود که نمی توانم آن را در اینجا تکرار کنم.

48. what you said confirms me in my view that he should not be hired
آنچه که شما گفتید نظر مرا در مورد عدم استخدام او استوارتر می کند.

49. what you said is true
آنچه که گفتی صحت دارد.

50. what you said set me musing
آنچه که گفتی مرا به تفکر انداخت.

51. what you said was quite to the purpose
آنچه که گفتی کاملا بجا بود.

52. what you said was spoken well
هر چه گفتید بجا بود.

53. when i said i didn't have any money, she turned nasty
وقتی گفتم پول ندارم خیلی سرتق بازی درآورد.

54. when i said that i didn't mean any offense
وقتی که آن حرف را زدم منظورم ایجاد رنجش نبود.

55. "shut up!" she said with a snarl
با صدایی پرخاشگرانه گفت: ((خفه شو!))

56. no sooner said than done
گفتن همان و انجام شدن همان،تا گفته شد انجام شد

57. for all i said
به رغم آنچه گفتم

58. the old wife said that her master and children were all ill
همسر پیر گفت که شوهر و بچه هایش همگی بیمارند.

59. the river is said to be haunted by certain evil spirits
می گویند رودخانه میعادگاه ارواح خبیثه است.

60. as soon as i said i have no money, she flashed out at me
تا گفتم پول ندارم بر سرم فریاد زد.

61. don't take what he said personally; he wasn't referring to you
از حرف های او رنجیده نشو; منظورش تو نبودی.

62. he contradicted everything i said
هرچه را که من گفتم تکذیب کرد.

63. i disbelieve everything he said
هیچ کدام از حرف های او را باور نمی کنم.

64. i resent what you said about my sister
از آنچه که درباره ی خواهرم گفتی دلخور شدم.

65. i won't say who said this
نخواهم گفت که این حرف را کی زده است.

66. only report what i said not what you think i said
فقط آنچه را که گفتم بازگو کن نه آنچه را که فکر می کنی گفتم.

67. they misunderstood what i said
آنها حرف های مرا درست درک نکردند.

68. "answer the phone, deary", she said in a drawl
با لحن کش داری گفت ((تلفن را جواب بده عزیزم))

69. before dinner, my father always said the grace
پدرم همیشه قبل از شام شکر خدای را به جا می آورد.

70. he raised his cup and said "cheers!"
او گیلاس خود را بلند کرد و گفت: ((به سلامتی !))

مترادف ها

مذکور (صفت)
mentioned, above-mentioned, said, aforesaid, foresaid, forenamed

بیان شده (صفت)
said, explained

گفته شده (صفت)
said, told, spoken

انگلیسی به انگلیسی

• previously named, aforementioned, aforesaid (law)
said is the past tense and past participle of say.

پیشنهاد کاربران

گفته شده
مثال: The rules are clearly laid out in the said document.
قوانین به وضوح در سند مذکور ذکر شده اند.
. . . . . I said that
گفته بودم که. . . .
I said what I said
حرف، حرفه منه 😎
Having said that
ناگفته نماند که
Said =گفت بیان کردن
ذکر شده، یادشده، سخن گفته شده
گفت !
فعل گذشته ساده است از مصدر گفتن می آید
نوع خواندن:تات در کلمه thought
دو حرف gh خوانده نمیشوند و ou صدای a میدهند
I spoke for myself
I said better than me
از جانب خودم صحبت کردم
گفتم از من هم بهتره
The versatile boy said to himself that your father gives you a gift and says you have no right to exchange. I gave you a gift and I do not owe you
You are a different child to your father
There is a partnership, but he will give you a car and a separate house. He believes that he will give you a place with a child like you
...
[مشاهده متن کامل]

پسر همه فن حریف گف خودش گفت پدر شما به شما هدیه میبخشد و میگوید حق تعویض ندارید من به شما هدیه بخشیدم و به شما بدهکار نیستم
شما برای پدرتان فرزند ( فرقی ) متفاوتی هستین
شراکت در بین هست اما برای شما یک ماشین و یک خونه جداگانه خواهد بخشید معتقد هست با فرزندی مثل شما مکانی را به شما واگذار کند
پدر بزرگم گفته بود کاش من پسر بودم تا دختر
ارث پدر بزرگی برای پدرم در حال زنده شدن هست پارس
زمین بزرگ چند هکتار در شهر مادرم البته جای خوب هم هست که ماندگار هست و گفته شد سهمش را قشنگ صاحب میشود
انچه برای من هست یک ماشین و خونه پرسیدم گفت ماشین بزرگ هست

I said no need to bother
Go to the website ( it is said that you do not love 50/60 ) and see with your mother whether it has been rewritten or not.
Goodbay
گفت
گذشته فعل say
گفته است که . . .
سرودن
گفته شده
I said I did not have to worry
گفته بودم نیاز به زحمت نیست
When all is said and done : با در نظر گرفتن همه ی جوانب، بعد از همه ی اینها، همه ی اینها به کنار، هر چه باشد، با همه ی اینها، آخرالامر، عاقبت، سرانجام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس