پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٣٤٨)

بازدید
١٦,٢١٤
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: افزایش تدریجی / بالا بردن سطح / شدت بخشیدن / گسترش دادن در زبان محاوره ای: داره شدت می گیره، داره زیاد می شه، دارن تولید رو بالا می ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کسب اطلاعات دقیق / گرفتن جزئیات / فهمیدن اصل ماجرا / شنیدن داستان کامل در زبان محاوره ای: بهم بگو قضیه چیه، اصل ماجرا رو بگو، اطلاعات ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مطلب را رساندن / منظور را منتقل کردن / حرف را جا انداختن / منظور را فهماندن در زبان محاوره ای: منظورمو رسوندم، تونستم بفهمونم، حرفمو ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سبک شدن دل / درد دل کردن / چیزی را از دل بیرون ریختن / حرف دلت را زدن در زبان محاوره ای: یه چیزی رو باید بگم، دلم پره، بذار راحت شم، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فرسوده از غم / خسته از نگرانی / چهره ی غم زده / شکسته از دغدغه در زبان محاوره ای: چهره ش پر از غمه، انگار بار دنیا رو دوشش بوده، ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی حال / بی انرژی / بی اشتیاق / بی رمق در زبان محاوره ای: جون نداره، دل و دماغ نداره، انگار خاموشه، بی حوصله ست، بی حال و بی هدفه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دل زده از دنیا / خسته از زندگی / فرسوده از تجربه ها / بی اشتیاق نسبت به جهان در زبان محاوره ای: دلش از دنیا گرفته، دیگه چیزی خوشحا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی ( بسته به کاربرد ) : روی چیزی / درباره ی چیزی / عبور از چیزی / تمام کردن چیزی / غلبه بر چیزی در زبان محاوره ای: درگیر اون موضوعه، ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدیریت قند خون به مجموعه روش ها و عادت هایی گفته می شود که به کنترل سطح گلوکز در خون کمک می کند تا از عوارض بیماری هایی مانند دیابت جلوگیری شود یا آن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "silent epidemic" به معنی �اپیدمی خاموش� یا �شیوع پنهان� است. این اصطلاح برای توصیف بیماری ها یا مشکلاتی استفاده می شود که به طور گسترده و با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در فقر زندگی کردن / در تنگدستی بودن / دچار محرومیت مالی در زبان محاوره ای: تو فقر زندگی می کنه، هیچی نداره، بدبختی می کشه، ته خطه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی پولِ کامل / حتی یه سکه نداره / مفلس / ته دیگ در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، هیچی تو جیبش نیست، بدبختِ بدبخت، ته خطه - - - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بدشانس / گرفتار / تو دوران سخت / تو فلاکت در زبان محاوره ای: اوضاعش خرابه، بد آورده، بدجور تو دردسره، شانسش ته کشیده - - - 🔸 ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی چیزِ مطلق / بی پولِ بدبخت / ته خطِ واقعی / هیچی نداره حتی یه قابلمه برای دستشویی در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، بدبختِ بدبخت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ** ( شهری – اجتماعی ) :** منطقه ای در شهر که افراد بی خانمان، معتاد، یا فقیر در آن زندگی می کنند؛ معمولاً با شرایط سخت، جرم خیز و م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زندگی با بدهی / در وضعیت مالی منفی بودن / خرج بیشتر از دخل در زبان محاوره ای: تو قرض زندگی کردن، همیشه بدهکار بودن، دخل کمتر از خر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کاملاً بی پول / ته دیگ / ورشکسته ی کامل / هیچی نداره در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، ته دیگه ته دیگه ست، بدجور بی پوله، هیچی تو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی پول / مفلس / ته دیگ / ورشکسته در زبان محاوره ای: پول تو جیبم نیست، ته دیگم، هیچی ندارم، بی پولم بدجور - - - 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مراقبت کردن از اوضاع / نگه داشتن موقعیت / حفظ مسئولیت در غیاب دیگران در زبان محاوره ای: تو نبود بقیه مراقب باش، حواست به اوضاع باش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چرخ زندگی رو چرخوندن / ادامه دادن با حداقل امکانات / زنده نگه داشتن سیستم در زبان محاوره ای: فقط داریم سرپا نگهش می داریم، داریم ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در جریان بودن / مطلع بودن / جزو حلقه ی اطلاعاتی بودن در زبان محاوره ای: تو جریان باش، خبر داشته باش، از ماجرا عقب نمون، تو بازی با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بدون فریب / بی پرده / بدون حقه بازی / بدون نمایش ساختگی در زبان محاوره ای: بی دروغ باش، فیلم بازی نکن، حقه بازی تعطیله، همه چی رو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بدون افسانه / بی خیال خیال پردازی / واقع گرایانه / خبری از رؤیا نیست در زبان محاوره ای: افسانه سازی نکن، اینجا خبری از قصه های قشن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ناهموار / پر دست انداز / پرفراز و نشیب / ناپایدار در زبان محاوره ای: راهش پر دست اندازه، اوضاع قاطی پاتیه، یه کم بالا پایین داره، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: حکم / گفته ی رسمی / اظهار نظر قطعی / اصل حقوقی در زبان محاوره ای: حرف قطعی، گفته ی مهم، نظر رسمی، جمله ی معروف - - - 🔸 تعریف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اصل / باور بنیادین / عقیده ی محوری / آموزه در زبان محاوره ای: باور اصلی، پایه ی فکری، اصل اعتقادی، چیزی که یه گروه یا فرد روش بنا شد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آیین نامه / مقررات داخلی / قانون محلی در زبان محاوره ای: قانون داخلی، مقررات شهری، دستورالعمل محلی 🔸 تعریف ها: 1. ( حقوقی – شهری ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. افشاگری یا آشکارسازی: این معنی به عمل یا فرآیند آشکار کردن مطلبی پنهان یا حقیقتی که قبلاً ناشناخته بوده گفته می شود. مثلاً افشای اطلاعات یا حقایق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در بند کردن / با زنجیر بستن / محدود کردن / اسیر ساختن در زبان محاوره ای: زنجیرش کرد، اسیرش کرد، گرفتش تو قید و بند، آزادی شو گرفت 🔸 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پناه دادن / در پناه قرار دادن / محافظت کردن / سرپناه دادن در زبان محاوره ای: پناهش داد، زیر بال وپرش گرفت، جاش امن بود 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اِن ریث / اِن ریذ 🔸 معادل فارسی: احاطه کردن / حلقه وار دربر گرفتن / در تاج یا حلقه پیچیدن / در مه یا گل پوشاندن در زبان محاوره ای: دورش حلقه زد، پیچ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پیچیدن دور چیزی / دربر گرفتن / احاطه کردن / در هم تنیدن در زبان محاوره ای: دورش پیچیدن، تو خودش گرفت، مثل پیچک دورش پیچید 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در زندان یا محفظه حبس کردن / در دیوار محصور کردن / منزوی ساختن / در بند قرار دادن در زبان محاوره ای: حبس کردن، زندونی کردن، توی دیوار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: در چیزی پوشاندن / محصور کردن / درون چیزی قرار دادن / محفظه سازی کردن در زبان محاوره ای: توی یه چیزی گذاشتن، کامل پوشوندن، توی قاب یا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ETI 🔸 معادل فارسی ( بسته به کاربرد ) : ابتکار تجارت اخلاقی / هوش فرازمینی / شاخص روند اشتغال / مؤسسه آموزش الکتریکی / فناوری های نوظهور در زبان محاو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"E. T. " مخفف Extra - Terrestrial به معنای غیرزمینی یا بیگانه ی فضایی است. 🔸 تعریف ها: 1. ( فرهنگی – سینمایی ) : اشاره به شخصیت اصلی فیلم معروف E ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: قانع نشدم / متقاعد نشدم / هنوز باورم نشده / هنوز جذبش نشدم در زبان محاوره ای: من هنوز راضی نیستم، هنوز حال نمی کنه، هنوز قانع نشدم، ه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: حسش نیست / حال نمی کنم / علاقه ندارم / جذب نمی شم در زبان محاوره ای: حسش نیست، حال نمی ده، نمی چسبه، باهاش ارتباط نمی گیرم 🔸 تعریف ه ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: هم نظر بودن / توافق داشتن / دیدگاه مشترک داشتن در زبان محاوره ای: با هم کنار میایم، نظرامون یکیه، با هم مچیم، اختلاف نظر نداریم 🔸 تع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با کسی یا چیزی ارتباط برقرار کردن / حس خوبی داشتن / هم موج بودن / حال کردن با در زبان محاوره ای: باهاش حال می کنم، حسش خوبه، باهاش ار ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با اون موافق نیستم / اون رو قبول ندارم / همراه نیستم با اون نظر در زبان محاوره ای: من با اون حال نمی کنم / با اون نظر موافق نیستم / ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اون نیست / منظورم اون نبود / اشتباهه / نه، اون درست نیست در زبان محاوره ای: نه بابا، اون نیست / نه دیگه، منظورم اون نبود / اشتباه گرف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با احترام مخالفم / اجازه می خوام نظر متفاوتی داشته باشم / دیدگاه متفاوتی دارم در زبان محاوره ای: با عرض معذرت، نظرم فرق می کنه / اجاز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در بیشتر موارد / عمدتاً / به طور کلی / در مجموع در زبان محاوره ای: اگه بخوای کلی حساب کنی، بیشتر وقتا، در کل 🔸 تعریف ها: 1. ( تحلی ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در مقیاس کلی / در تصویر بزرگ تر / در نگاه کلان / در چارچوب کلی امور در زبان محاوره ای: اگه کلی نگاه کنیم، در کل قضیه، تو تصویر بزرگ ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در کل / عمدتاً / به طور کلی / در بیشتر موارد در زبان محاوره ای: در مجموع، بیشتر وقتا، به طور کلی 🔸 تعریف ها: 1. ( عبارت قیدی – رسم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "ham it up" یک اصطلاح عامیانه در زبان انگلیسی است که معنی آن "غلو کردن در بازیگری یا رفتار" است، به طوری که بیشتر برای خنداندن یا جلب توجه انجا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه "anticachectic" به معنی ضد کَشَش است. "cachexia" یا کَشَش، یک سندروم یا اختلال پزشکی است که به کاهش شدید و غیرطبیعی وزن بدن، به ویژه کاهش توده ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمه "v1rg1ns" که به این شکل نوشته شده است، معادل عامیانه و حروف جایگزین شده ( leet speak ) برای کلمه انگلیسی "virgins" است. "virgins" به معنی باکر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل های انگلیسی برای "قر دادن" به متن و سیاق جمله بستگی دارد، اما در حالت کلی می توان این معادل ها را مطرح کرد: - mince ( وقتی به معنی راه رفتن ی ...