پیشنهادهای دکترحامد رسولی (١,٦٨٢)
شمالی. اهل شمال
خط؛ صف سطر، ردیف، رشته، بند، ریسمان، رسن، طناب، سیم، جاده، دهنه، لجام، خط کشیدن، خط انداختن، خط دار کردن، به خط کردن، آراستن، تراز کردن، آستر کردن، پ ...
ناوبری کردن، کشتیرانی کردن، هدایت کردن ( هواپیماو غیره ) ، طبیعت، ذات، گوهر، ماهیت، خوی، افرینش، گونه، نوع، خاصیت، sail, drive, guide, handle, manoeu ...
سیاه چره، سبزه تند، تیره روی dark - skinned, black, brown, dark, dark - complexioned, dusky
پر خطر، خطرناک مضر، زیان آور، پرخطر، قانون فقه: خطرناک، روانشناسی: خطربار، علوم نظامی: خطرناک dangerous, dicey ( informal, chiefly Brit. ) , difficul ...
کایاک، قایق پارویی اسکیموها، ورزش: نوعی قایق سبک و باریک
سوسمار درختی، هرنوع سوسمار بزرگ. آفتاب پرست. بزمجه
میگو. شاه میگو. خوراک میگو. گوشت میگو
Slop هر نوع لباس گشاد رویی، روپوش کتانی پزشکان وامثال ان، شلوار گشاد، لجن، باتلاق، مشروب رقیق وبی مزه، غذای رقیق وبی مزه، پساب اشپزخانه وامثال ان، ت ...
ماهی خوراک، مرغ ماهیخوار، چلق
الاله تکمه دار، الاله خزنده
اختراع کردن . از پیش خود ساختن، ساختن، جعل کردن، چاپ زدن، تاسیس کردن، علوم مهندسی: اختراع کردن، قانون فقه: اختراع کردن
مشاهده کردن . معاینه کردن، اظهار عقیده کردن، نظر دادن، بجا آوردن، دیدبانی کردن، رعایت کردن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، دیدن، گفتن، برپاداشتن ( جشن و غ ...
کامکار شدن، رونق یافتن، موفق شدن، کامیاب شدن، پیشرفت کردن. شکوفایی. رونق مالی . رستگاری
مرور کردن، بازبینی کردن بازبینی، تجدید نظر کردن، اصلاح نمودن، دوباره چاپ کردن، حک و اصلاح کردن، بازرگانی: تجدید نظر
قرقره، چرخ چه، چرخک، علوم مهندسی: فلکه تسمه
ویژگی مثبت، عادت خوب فضیلت، مزیت، تقوا، پرهیزکاری، پاکدامنی، عفت، خاصیت، روانشناسی: عفت
تثبیت کردن . ثابت کردن، به حالت موازنه درآوردن، پابرجا شدن، پابرجا کردن، استوار کردن، ثابت شدن، پایا ساختن، تثبیت کردن، علوم مهندسی: به حالت موازنه د ...
تندیس، مجسمه پیکره، هیکل، تمثال، پیکر سازی،
آزادی . اختیار، اجازه، فاعل مختاری، قانون فقه: آزادی، حریت، روانشناسی: آزادی، بازرگانی: آزادی، علوم نظامی: آزادی، علوم دریایی: مرخصی 48 ساعته
کرایه کردن . استیجار، کرایه، اجاره کردن یا دادن، اجاره بها، مال الاجاره، منافع، اجاره کردن، کرایه کردن، اجاره دادن، قانون فقه: مال الاجاره، آنچه که ب ...
مقدور، دسترس پذیر، فراهم، قابل استفاده، سودمند، موجود، عمران: در دسترس، قانون فقه: ممکن الحصول، بازرگانی: در دسترس، علوم نظامی: در دسترس
تردستی . شعبده، حقه بازی، شیادی، چشم بندی
خرید ارزان، چانه زنی در معامله مذاکره، معامله باصرفه، معامله شیرین، سودا، داد و ستد، قرارداد معامله بستن، قانون فقه: معامله، بیع و شراء، بازرگانی: مع ...
Vizor ) افتاب گردان، لبه پیش امده کلاه
گندمه، زگیل دار شدن، زگیل پیدا کردن
لنگرگاه، بندرگاه، پناهگاه، پناه دادن، پناه بردن، لنگر انداختن، پروردن، معماری: بندرگاه
دانه گیاهان، بذر. بافت، زبری، دانه خرج، حبه، دان، تفاله حبوبات، یک گندم ( مقیاس وزن ) معادل648 0/0گرم، خرده، ذره، رنگ، خوی، حالت، بازو، شاخه، چنگال، ...
گله . رمه، جمعیت، گرد آمدن، جمع شدن، متحد کردن، گروه
کوبیدن . بستن، محکم زدن، چتری بریدن ( گیسو ) ، صدای بلند یا محکم، چتر زلف، علوم هوایی: صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
محل اقامت، اقامتگاه، ( طب ) اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص، قانون فقه: محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشور مستعمره
مقیم، ساکن . مستقر، کامپیوتر: مستقر، معماری: سکنه، قانون فقه: مقیم، نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشور مستعمره، بازرگانی: در جایی سکونت داشتن
( طب ) روبلا، سرخجه، داروی محمره، قرمز کننده پوست
شوخی امیخته با فریب، شوخی خرکی، مزاح، شوخ طبعی، شوخی زننده، تزئین کردن
گل اهک، مارن، سنگ اهک ابی ( بف ) ، مارل، پیچیدن طناب، دولابستن، اهک رس، خاک کود، باخاک اهکدار کود دادن، عمران: خاک اهک دار، معماری: سنگ اهک ابی
مشورت کردن، تبادل نظر کردن هم رایزنی کردن، اعطاء کردن، مشورت کردن، مراجعه کردن
ناخوشایند ترسناک، شوم، عبوس، سخت، ظالم
یک اماتور کامپیوتر، لانه کردن، لانه، اشیانه ای کردن، کامپیوتر: تو در تو
الهیات . یزدان شناسی، علم دین، حکمت الهی، خدا شناسی، روانشناسی: الهیات
تمحید، عمل، اقدام، کار، امر، ورزش، خوشی، وجد
پاس سریع و کوتاه، پرش طول با پشتک به جلو در هوا. از خود بیخود شدن، ضربت سبک وناگهانی، تلنگر زدن ( adj. ) گستاخ، جسور، پر رو، ورزش: پرش از لبه خارجی ...
مرگ بار . کشنده، مهلک، مصیبت آمیز، وخیم، قانون فقه: مهلک، مخرب، روانشناسی: کشنده
بی حوصله، کسل؛ خسته کننده، کسالت آور خسته کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته شدن، داخل را تراشیدن، سوراخ، لوله توپ، گمانه، سنبیدن، سفتن، نقب زدن، بامته تون ...
نوجوان. بالغ. جوان . رشید
فریب دادن گول زدن، فریفتن، اغفال کردن، مغبون کردن، قانون فقه: فریب دادن، ورزش: فریب دادن حریف، علوم نظامی: فریب دادن
Purpose به معانی :هدف، مقصود مفاد، مفهوم، غرض، عزم، منظور، عمد، در نظر داشتن، قصد داشتن، پیشنهادکردن، نیت، قانون فقه: قصد، مقصود، روانشناسی: غایت، با ...
کره . روغن زرد، کره مالیدن، چاپلوسی کردن
فرد، شخص انفرادی، اختصاصی، تک، منحصر به فرد، متعلق به فرد، قانون فقه: شخص، کس، روانشناسی: فردی، علوم نظامی: فردی، یک نفر سرباز
مفرد این کلمه به معانی زیر است : دزد دریایی راهزنی دریایی، کشتی دزدان دریایی، غارت، دزد ادبی، دزدی دریایی کردن، بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کر ...
مایه هیبت یا حرمت، پر از ترس و بیم، حاکی از ترس، ناشی از بیم، وحشت اور، ترس اور