پیشنهادهای دکترحامد رسولی (١,٦٨٢)
در پزشکی loose body هم به معنای جسم خارجی در اعضا بدن را گویند
البته دیکته صحیح register به معانی زیر میباشد: ثبت کردن، اسم نویسی کردن رجیستر، نام نویسی، اسم نویسی کردن، کفگیرک نشانه روی، ثبات، دفتر ثبت، ثبت آمار ...
انباری کارخانه سرپوشیده، انداختن، افشاندن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، کپر، آلونک
در ذیل فرمایش استاد سلطانی زرندی باید عرض کنم که فرمالین بصورت قرص جامد وجود دارد که لوازمی را مثل آرتروسکوپی زانو که گاها برقی هستنددر جعبه ای که قر ...
طاق ( فورنیکس ) . نوار سفید زیر نیمکره های مغز، فضای مجوف، روانشناسی: طاق
ابتکار . عقل سلیم
بینش، درک عمیق بصیرت، فراست، چشم باطن، درون بینی، روانشناسی: بینش
صدای لوکوموتیو، صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
تقصیر گیر، کاستی، گناه، عیب، نقص، خطا، اشتباه، شکست زمین، چینه، گسله، تقصیر کردن، مقصر دانستن، خطای پا در سرویس، خطای سرویس، علوم مهندسی: اشتباه، کام ...
قی کردن، استفراغ کردن، برگرداندن، هراشیدن
ثبت کردن، اسم نویسی کردن رجیستر، نام نویسی، اسم نویسی کردن، کفگیرک نشانه روی، ثبات، دفتر ثبت، ثبت آمار، دستگاه تعدیل گرما، پیچ دانگ صدا، لیست یا فهرس ...
غیرقابل دسترسی. دور از دسترس. بعید. ناموجود
شاید گویا، ممکن است، توان بود، اتفاقا
تحشیه، ملاحظه، ظهر نویسی، نوشتن تذکرات، یادداشت ( درحاشیه ) ، حاشیه نویسی، تفسیر، کامپیوتر: یاداوری، علوم نظامی: تقریظ کردن
معلم خصوصی، استاد راهنما معلم سرخانه، ناظر درس دانشجویان، درس خصوصی دادن، قانون فقه: قیم
کثیف و ژولیده ناهنجار، ناسترده. هپلی. شلخته. نامرتب
پارچه جین. پارچه شلوار و پیراهن لی
تازی ( شکار ) ، سگ شکاری، سگ تازی، ادم منفور، باتازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن،
تحریک. ترویج
ضماد روی محل درد گذاشتن
اندام، هیکل نگاره، هیکل، پیکره، تندیس، شکل، صورت، شخص، نقش، رقم، عدد، کشیدن، تصویر کردن، مجسم کردن، حساب کردن، شمردن، پیکر، عمران: شکل، معماری: نقش، ...
مالیدن سودن، ساییدن، پاک کردن، اصطکاک پیدا کردن، ساییده شدن، علوم مهندسی: سائیدن
توخالی گودال، میان تهی، گود افتاده، پوچ، فریبنده، گودی، حفره، پوک کردن، پوک شدن، خالی کردن، عمران: توخالی، معماری: کاواک، ورزش: موج با انحنای زیاد، ع ...
ممانعت کردن جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، باز داشتن، مانع شدن،
کبود کردن؛ کبودی خون مردگی، کوبیدن، کبود کردن، زدن، ساییدن، کبود شدن، ضربت دیدن، کوفته شدن، کبودشدگی، تباره، ورزش: کوفتگی
تگرگ طوفان تگرگ، تگرگ باریدن، سلام، درود، خوش باش، سلام برشما باد، سلام کردن، صدا زدن، اعلام ورود کردن ( کشتی ) ، عمران: تگرگ، معماری: تگرگ، زیست شنا ...
شاغول بنایی، سطح شاغولی ( n. ) ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی ( adv. vt. adj. &. vi. ) راست، بطور عمودی، عمودا، درست، عینا، لوله کشی کردن، ژرف ی ...
تهاجمی هجوم کننده، تاخت و تاز کننده
همدستی. خودمانی. شریکی. دوست جونی. رفیق شفیق.
متوقف کردن موقوف کردن، قطع کردن عملیات، بند آمدن، تمام کردن، متارکه کردن، ایستادن، موقوف شدن، دست کشیدن، گرفتن، وقفه، ایست، توقف، علوم نظامی: قطع کردن
دفع، ریشه کنی، نابودی و برداشتن توده یا اندامی با عمل جراحی
دارو و درمان کودکان. طب خردسالان. طب کودکان یا اطفال
سخنی از انجیل مقدس. کلامی از انجیل
توافق، سازش حل و فصل، واریز، تصفیه، تسویه، پرداخت، مسکن، کلنی، زیست گاه، قانون فقه: استقرار، مستعمره، زیست شناسی: اسکان، بازرگانی: واریز، پرداخت
هم ستیز، هم اورد، مخالف، ضد، رقیب، دشمن، روانشناسی: مخالف، ورزش: عضله مخالف
چکمه راه اندازی، بوت، سود، کفش فوتبال، پوتین ساقه بلند، پوتین یاچکمه، اخراج، چاره یافایده، لگدزدن، باسرچکمه و پوتین زدن، علوم مهندسی: فضای ترانک، کام ...
دفاع کردن، طرفداری کردن، حامی، طرفدار، وکیل مدافع
مدافعه، دفاع، وکالت
سرتاسر، پیرامون گرداگرد، دور، در اطراف، در حوالی، در هر سو، در نزدیکی
برج ( مثل برج ) بلند بودن، معماری: برج، ورزش: برج شیرجه، ستون، آسمان خراش، دکل، دژ
نمونه، الگو مثل، سرمشق، عبرت، مسئله، با مثال و نمونه نشان دادن
کمک هزینه، پول تو جیبی اعطاء، پاداش، تخفیف، مزایا، سهمیه، میزان مجاز، جیره، حق معاش، کمک هزینه، مقرری، فوق العاده و هزینه سفر، مدد معاش، جیره دادن، ف ...
A freind in need is a freind indeed دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی
فراموشی، نسیان، از خاطر زدایی، گمنامی
حتما، مطمئنا، همانا، بلا شک، بدون شک، بی تردید
نزدیک، پیوسته، بیفاصله، مستقیم، تقریبی
ملک، زمین و ساختمان، مستقلات مایملک، دارایی، مال، خاصیت، صفت خاص، استعداد، ویژگی، قانون فقه: مایملک، روانشناسی: خاصیت، بازرگانی: دارایی، مال، خاصیت، ...
میله مایل ( دکل ) ، خنده بلند، قهقهه، قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری، نیزه، چنگک، سیخک، شوخی فریبنده، حیله، ازمایش سخت، انتقاد، نفرین، تفریحگاه ارزان، ...
Go to hell برو به درک، برو به جهنم Hell جهنم، تجربه تلخ، لعنتی
مواظب، ملتفت، متوجه، بادقت