northern

/ˈnɔːrðərn//ˈnɔːðən/

معنی: باد شمالی، شمالی
معانی دیگر: از شمال، رو به شمال، به سوی شمال، در شمال، (n بزرگ) وابسته به شمال کشور، ساکن شمال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: situated in, directed towards, coming from, or relating to the north.

جمله های نمونه

1. northern climate
آب و هوای شمالی

2. northern hemisphere
نیم کره ی شمالی

3. a northern wind
باد شمالی

4. the northern part of canada becomes frigid in winter
بخش شمالی کانادا در زمستان بسیار سرد می شود.

5. the northern plains
دشت های شمالی

6. at the exact northern limit of this desert
درست در مرز شمالی این صحرا

7. byron peregrinated through northern italy
بایرون در شمال ایتالیا به گشت و گردش پرداخت.

8. the rehabilitation of northern forests
بازسازی جنگل های شمال

9. the rape of the northern forests
تخریب جنگل های شمال

10. the u. s. neighbors the northern border of mexico
امریکا مجاور مرزهای شمالی مکزیک است.

11. the white hills of northern canada
تپه های پوشیده از برف شمال کانادا

12. the roman legions were a dike against the northern barbarians
قشون های روم سدی بودند در مقابل بربرهای شمالی.

13. There are reports of widespread flooding in northern France.
[ترجمه گوگل]گزارش هایی از وقوع سیل گسترده در شمال فرانسه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گزارش هایی از سیل گسترده در شمال فرانسه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A prisoner has escaped from a jail in northern England.
[ترجمه گوگل]یک زندانی از زندانی در شمال انگلیس فرار کرده است
[ترجمه ترگمان]یک زندانی از زندان در شمال انگلستان فرار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The ozone layer is disappearing over northern Europe.
[ترجمه گوگل]لایه اوزون در شمال اروپا در حال ناپدید شدن است
[ترجمه ترگمان]لایه اوزون در شمال اروپا در حال ناپدید شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. As the company's northern sales manager I'm responsible for quite a large territory.
[ترجمه گوگل]به عنوان مدیر فروش شمال شرکت، مسئولیت یک منطقه بزرگ را بر عهده دارم
[ترجمه ترگمان]همانطور که مدیر فروش شمالی این شرکت من مسئول یک منطقه کاملا بزرگ هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Unemployment in Northern Ireland is twice the national average.
[ترجمه گوگل]نرخ بیکاری در ایرلند شمالی دو برابر میانگین ملی است
[ترجمه ترگمان]نرخ بیکاری در ایرلند شمالی دو برابر میانگین ملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Rioting has flared up in several northern towns.
[ترجمه گوگل]شورش در چندین شهر شمالی شعله ور شده است
[ترجمه ترگمان]در چندین شهر شمالی، شورش برپا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باد شمالی (اسم)
northern

شمالی (صفت)
arctic, boreal, northern, north, northerly, nordic

انگلیسی به انگلیسی

• relating to the north; situated in the north; coming from or proceeding toward the north
northern means in or from the north of a region or country.

پیشنهاد کاربران

شمالی. اهل شمال
اضافه شدن ern به جهت ها، اون ها رو به صفت تبدیل می کنه.
My hometown is in the north of Iran.
My hometown is in the northern part of Iran.
یعنی قطب شمال 💜
شمالی
قسمت شمالی
Northern Greece : یونان شمالی، شمال یونان
شمالی
مربوط به شمال
مربوط به شمال
شمالی ترین_شمالی ترین قسمت
برای مثال: It's the northern city on the continent of America
یعنی این شمالی ترین شهر آمریکاست
بادهای شمالی ، آب و هوای شمالی
قسمت شمالی

بپرس