پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
رفتار مثال: Her behavior at the meeting was unacceptable. رفتار او در جلسه قابل قبول نبود.
ظاهر مثال: His appearance at the party was a surprise. ظاهر او در مهمانی یک موضوع جالب بود.
آموختن مثال: She teaches English at the local school. او در مدرسه محلی انگلیسی تدریس می کند.
برنامه زمانی مثال: I have a busy schedule today. امروز برنامه زمانی پر کاری دارم.
گفتمان مثال: His discourse on social issues was well - received. گفتمان او درباره مسایل اجتماعی خوب پذیرفته شد.
مسافر مثال: The train was full of passengers heading to the city. قطار پر از مسافرانی بود که به سمت شهر می رفتند.
اداره مثال: The new administration has promised to lower taxes. اداره جدید قول کاهش مالیات را داده است.
خطر مثال: Smoking increases the risk of lung cancer. سیگار کشیدن خطر سرطان ریه را افزایش می دهد.
مکانیزم مثال: The mechanism inside the watch is very delicate. مکانیزم داخل ساعت بسیار حساس است.
جهان مثال: The world is a big place with many different cultures. جهان یک مکان بزرگ با فرهنگ های مختلف است.
بازخوانی مثال: I can't recall where I left my keys. من به یاد نمی آورم که کلیدهایم را کجا گذاشته ام.
پرسنل مثال: The personnel department is responsible for hiring new employees. بخش پرسنل مسئول استخدام پرسنل جدید است.
باید مثال: You must wear a helmet when riding a bike. شما باید زمانی که دوچرخه می رانید، یک کلاه ایمنی بپوشید.
شراب مثال: I enjoy a glass of wine with dinner. من یک لیوان شراب با شام لذت می برم.
واقعی مثال: Is that a real diamond or just a fake? آیا این یک الماس واقعی است یا فقط جعلی است؟
مختلف مثال: The store sells various types of fruit. فروشگاه انواع مختلفی از میوه را عرضه می کند.
موزه مثال: We visited the museum to see the new art exhibition. ما به موزه رفتیم تا نمایشگاه هنر جدید را ببینیم.
ترجیح دادن مثال: I prefer tea to coffee. من چای را به قهوه ترجیح می دهم.
مالک مالیات مثال: The government uses taxes collected from taxpayers to fund public services. دولت از مالیات هایی که از مالکان مالیات دریافت می کند ...
در حال انجام مثال: The project is still ongoing and should be completed soon. پروژه هنوز در حال انجام است و باید به زودی به پایان برسد.
طرف مثال: I prefer to sit on the sunny side of the table. من ترجیح می دهم روی طرف آفتابی میز بنشینم.
سخت مثال: It's been a tough week at work. یک هفته ی سخت در محل کار بوده است.
آمار مثال: The statistics show an increase in unemployment. آمار نشان می دهد که بیکاری در حال افزایش است.
کابل مثال: The cable connects the computer to the printer. کابل کامپیوتر را به چاپگر وصل می کند.
شدت مثال: The intensity of the storm caused widespread damage. شدت طوفان باعث آسیب های گسترده ای شد.
بو کردن مثال: I can smell something delicious cooking in the kitchen. من می توانم بویی از غذایی خوشمزه در حال پختن در آشپزخانه حس کنم.
خط هوایی مثال: I booked a ticket with an airline for my trip. من یک بلیط با یک خط هوایی برای سفرم رزرو کردم.
شش مثال: There are six chairs around the table. شش صندلی دور میز هست.
مصرف کردن مثال: It's important to consume a balanced diet for good health. برای سلامتی خوب، مصرف یک رژیم غذایی متعادل مهم است.
کسی مثال: Somebody left their keys on the table. کسی کلیدهای خود را روی میز گذاشت.
تغییر مثال: We need to make some changes to the plan. ما باید برخی از تغییرات را در برنامه اعمال کنیم.
پیچیده مثال: The instructions were too complicated to follow. دستورالعمل ها خیلی پیچیده بودند که دنبال شوند.
مایل مثال: She was willing to help us with the project. او مایل بود به ما در پروژه کمک کند.
فهمیدن مثال: I understand your concerns. من نگرانی های شما را می فهمم.
سیاستمدار مثال: The politician gave a speech about economic reform. سیاستمدار سخنرانی ای درباره اصلاحات اقتصادی داشت.
خورشیدی مثال: Solar energy is becoming increasingly popular. انرژی خورشیدی به طور روزافزون محبوبیت می یابد.
بحران مثال: The company faced a financial crisis last year. شرکت در سال گذشته با بحران مالی مواجه شد.
مرکز مثال: The headquarters of the company are located in New York. مرکز اصلی شرکت در نیویورک واقع شده است.
کاملاً مثال: I totally agree with your assessment. کاملاً با ارزیابی شما موافقم.
ابر مثال: The sky was filled with dark clouds before the storm. آسمان پیش از طوفان پر از ابرهای تاریک بود.
نقشه مثال: She used a map to find her way through the city. او از یک نقشه استفاده کرد تا راه خود را در شهر پیدا کند.
دریانورد مثال: The sailor guided the ship safely through the storm. دریانورد کشتی را با امنیت از طوفان رهبری کرد.
ماجرا مثال: Starting a new business is always a risky venture. شروع یک کسب و کار جدید همیشه یک ماجرا خطرناک است.
موقتی مثال: He accepted a temporary position at the company. او یک جایگاه موقت در شرکت پذیرفت.
طراحی مثال: She's studying graphic design. او در حال تحصیل در رشته طراحی گرافیک است.
عالی مثال: She did a super job on the presentation. او ارائه را عالی انجام داد.
لغو کردن مثال: The government decided to abrogate the old law. دولت تصمیم گرفت قانون قدیمی را لغو کند.
کمک مثال: She offered her assistance with the project. او کمک خود را برای پروژه پیشنهاد داد.
طناب مثال: He tied the boat to the dock with a rope. او قایق را با یک طناب به داک بست.
ضروری مثال: Sleep is vital for good health. خواب برای سلامتی خوب ضروری است.