temporary

/ˈtempəˌreri//ˈtemprəri/

معنی: زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی
معانی دیگر: گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of brief or limited duration; impermanent.
مترادف: impermanent, passing, short-term
متضاد: chronic, continuous, fast, lasting, permanent, perpetual
مشابه: acting, adjunct, brief, ephemeral, fleeting, fly-by-night, fugitive, short-lived, transient, transitory

- My job is temporary, so I'll have to look for another soon.
[ترجمه محمد] کار من موقتی است، بنابراین باید دنبال یکی دیگر بگردم
|
[ترجمه ۸۴] شغل من موقتی است. پس به زودی کار دیگری داشته باشم
|
[ترجمه Sara] مای جاب ایز تمپریری، سو آیل هو تو لوک فو اِنُدِ سون
|
[ترجمه گوگل] کار من موقتی است، بنابراین به زودی باید دنبال دیگری بگردم
[ترجمه ترگمان] کار من موقتی است، بنابراین به زودی باید دنبال یکی دیگر بگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I felt better when she told me the situation was only temporary.
[ترجمه بهروز] وقتی به من گفت که اوضاع موقتی و گذرا بوده است احساس بهتری پیدا کردم
|
[ترجمه Mohammad Kiani] وقتی بهم گفت این وضعیت زودگذره احساس بهتری داشتم
|
[ترجمه گوگل] وقتی به من گفت که این وضعیت فقط موقتی است، احساس بهتری داشتم
[ترجمه ترگمان] وقتی به من گفت اوضاع موقتی است، حالم بهتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're living in temporary housing until their home is rebuilt.
[ترجمه بهروز] آن ها تا زمان بازسازی خانه شان در مسکن موقت زندگی می کنند.
|
[ترجمه گوگل] آنها در خانه های موقت زندگی می کنند تا زمانی که خانه شان بازسازی شود
[ترجمه ترگمان] آن ها در خانه های موقت زندگی می کنند تا زمانی که خانه آن ها بازسازی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: temporaries
مشتقات: temporarily (adv.), temporariness (n.)
• : تعریف: a person, usu. an office worker, employed for a limited time only.
مشابه: casual, replacement, stand-in, substitute

- We hired a temporary while our receptionist was on vacation.
[ترجمه گوگل] زمانی که مسئول پذیرش ما در تعطیلات بود، یک نفر موقت استخدام کردیم
[ترجمه ترگمان] ما یه زمانی موقت رو استخدام کردیم در حالی که receptionist توی تعطیلات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. temporary employment
استخدام موقت

2. temporary immunity from taxation
معافیت موقت از مالیات

3. temporary stay
اقامت موقت

4. a slight temporary construction
یک ساختمان سست و موقت

5. this bank arranges temporary loans, too
این بانک وام موقت هم فراهم می کند.

6. the medicine provided him temporary release from pain
دارو درد او را موقتا فرو نشاند.

7. in his defense he alleged temporary insanity
در دفاع از خود مدعی شد که دچار جنون موقت شده است.

8. the soldiers rigged up a temporary cabin
سربازان یک آلونک موقتی سرهم بندی کردند.

9. In his defense he alleged temporary insanity.
[ترجمه گوگل]او در دفاع از خود مدعی جنون موقت شد
[ترجمه ترگمان]در دفاع او به جنون موقت گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tablets brought temporary respite from the excruciating pain.
[ترجمه Mahtab] این قرص ها موقتا از درد شدید جلوگیری می کند
|
[ترجمه گوگل]قرص ها مهلت موقت از درد طاقت فرسا به ارمغان آوردند
[ترجمه ترگمان]این قرص ها از درد شدید رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They opened a shelter to provide temporary housing for the city's homeless.
[ترجمه گوگل]آنها برای تهیه مسکن موقت برای بی خانمان های شهر یک سرپناه افتتاح کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک پناه گاه برای تامین مسکن موقت برای بی خانمان ها ایجاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They just reached a temporary agreement.
[ترجمه گوگل]آنها فقط به یک توافق موقت دست یافتند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط به یک توافق موقت رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm living with my parents, but it's only temporary.
[ترجمه گوگل]من با پدر و مادرم زندگی می کنم، اما این فقط موقتی است
[ترجمه ترگمان]من با پدر و مادرم زندگی می کنم، اما این موقتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ceasefire will only provide a temporary solution to the crisis.
[ترجمه گوگل]آتش بس تنها یک راه حل موقت برای بحران ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]آتش بس تنها راه حلی موقت برای این بحران ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mistake is temporary regret but missing is the forever one.
[ترجمه گوگل]اشتباه پشیمانی موقتی است اما از دست دادن تا ابد است
[ترجمه ترگمان]اشتباه یک اشتباه موقتی است، اما گم شدن برای همیشه یک اشتباه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Shoppers will get a temporary reprieve from the new sales tax.
[ترجمه گوگل]خریداران از مالیات بر فروش جدید یک مهلت موقت دریافت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]خریداران یک مهلت موقتی از مالیات فروش جدید دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her going on maternity leave will create a temporary vacancy.
[ترجمه گوگل]رفتن او به مرخصی زایمان یک جای خالی موقت ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]رفتن او به مرخصی زایمان، یک جای خالی موقتی را ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

سپنج (صفت)
transitory, temporary, provisional, impermanent, interim

انی (صفت)
posthaste, momentary, temporary, immediate, instantaneous

موقتی (صفت)
temporary, temporal, jackleg, provisional, impermanent, interim

موقت (صفت)
temporary, provisory, provisional, impermanent, interim

سپنجی (صفت)
temporary

تخصصی

[برق و الکترونیک] موقت
[مهندسی گاز] موقتی

انگلیسی به انگلیسی

• nonpermanent worker (slang)
impermanent, passing, brief
something that is temporary lasts for only a short time.

پیشنهاد کاربران

موقتی
مثال: He accepted a temporary position at the company.
او یک جایگاه موقت در شرکت پذیرفت.
لحظه ای
temporary = transitory = momentary= lasting for a short time
( موقت ) Temporary ( دائمی ) ≠ permanently
به طور کوتاه مدت، موقت
not for always
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : temp
✅️ اسم ( noun ) : temporariness / temp
✅️ صفت ( adjective ) : temporary
✅️ قید ( adverb ) : temporarily
مقطعی
فایل های tmp در لینوکس یا دایرکتوری temporary یا همون tmp
که به آنها فایل های موقت میگویند که پس از ری استارت شدن سیسستم حذف میشوند
Meaning: If something is temporary, it exists for a short time
Example: This car is only temporary; I’ll get a new one soon
موقت
زودگذر
قلیل المدت
short time
کار موقتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس