پیشنهادهای حسن اشرف زاده (٨٢)
حیاتی، سر نوشت ساز، بسیارمهم، تعیین کننده، در ورزش گرفتن امتیازی یا بردن بازی که حیاتی و سرنوشت ساز است
تاسف بار، تاسف انگیز
در درس خواندن، هنگامی به دلیل غیبت یا نبودن درس از دیگر همکلاسی ها، از درس ها و تکالیف عقب می مانند، از Catch up استفاده میشود، خود را بدیگران رساند ...
نگاه سرسری
الیاف مصنوعی، سنتزی، درلباسشویی گذاشتن لباس و پارچه های مصنوعی
نوشابه رژیمی
الک، غربال، کمو با صافی تفاوت دارد، فقط الک کردن و غربال Strainer=صافی
ارتباط با کسی برای کمک خواستن - - تماس برقرار کردن با پشتیبانی ادارات و شرکتها - - پاپیش گذاشتن
هماهنگ ، هماهنگی
اتفاقی که باشانس همراه باشد، رویدادشانسی، خرشانسی اتفاق افتادن
Blown my mind away نزدیک بود شاخ در بیاورم از شگفتی، شاخ دراوردن
جشن فارغ التحصیلی
شیطنت، فتنه به پا کردن، پستی با make Make a mischief فتنه و دو به هم زنی کردن، شرارت کردن Mischief maker دوبه هم زن، اشوبگر، فتنه ساز
خون خشکیده، جای رخم خشکیده
ازجایی به جا یا جاهای دیگر رفتن، پراکندگی، در بیماری سرطان میگویند، متاستاز شده، یعنی سلولهای سرطانی در جایی ویا چند جای بدن پخش و پراکنده شدن
لرزش، لرزیدن ، در اثر سرما لرزیدن
دیکشنری، ترجمه، ترجمان
تبلیغات برای جهت دادن افکارمردم، هیاهوی تبلیغاتی
دستگاهی که برای ورزش در ورزشگاه و خانه استفاده میشود و روی نوارمتحرک ان ، پیاده روی و دوی اهسته انجام می شود، تردمیل .
اسب سواری ، سوارکاری
وحشی، رام نشدنی، دارای خوی وحشی
در بازی ها یا گیم ها، به اشکالات می گویند، در گوشی های موبایل برنامه ها و آپ ها ، به معنی، اشکال، خطا است و بصورت جمع استفاده میشود Bugs
اشتباهی پیش آمده، خطایی رخ داده، اررور داده
مسئول نگهداری، سرپرست امور پستی، سرپرست
قابل بازگشت، برگشتنی
کوبیدن پا روی زمین، کوبیدن پا به زمین از روی خشم، پایکوبی، کوبیدن پا به زمین محکم
چاله اب که توی خیابان یا پیاده رو، پس از بارندگی بوجود میاد، گودال ، چاله
چابک سوار، سوارکار چیره، سوارکار ماهر
مردسالاری، پدرسالاری، زمانی که مردان حرف اول واخر را می زنند
بیگانه، اجنبی، غریبه، کسی از بیرون مرز وارد میشود، خارجی
قاپ زدن، دله دزدی، خبرچینی پلیس را کردن، خبرکش
خشونت، آزار وآسیب، تعرض، آسیب رساندن جسمی و روانی
نام یک بازی یا گیم کامپیوتری است.
واژه های فارسی برای collaboration هم اندیشی، هم اندیشی و همکاری، دستاورد خردگروهی و کارگروهی.
محکم ضربه زدن، ، با قدرت تمام ضربه زدن، از روی خشم ضربه زدن، باخشونت زدن
زخم خورده، ضربه خورده از، زخمی، اسیب و زخم خورده ازکسی یا چیزی
ضربه زدن، ضربه زدن با خشم، به لرزه انداختن با ضربه زدن
مبالغه، بزرگنمایی شده، ازکاه کوه ساخته، اغراق گویی
disappointment, ناامیدی، ناکامی
طاقت فرسا، ناامیدکننده ، توان فرسا
همکاری کردن، ، همدستی، باهم کار کردن
توطئه بر علیه امنیت ملی، دسیسه بر ضد کشور
همکاری کردن، همدستی
همگام سازی ، تطبیق دادن
Two toed sloth تنبل دو پنجه، حیوانی پستاندار دوانگشتی یا تنبل دو پنجه
تقلب، تقلب در انتخابات، دغل
داماد۲ - - آراستن و پیراستن، کوتاه کردن، مو و یال و دم و اعضا حیوانات
تطبیق دادن، مطابقت
شادکامی، خوشبختی، سعادت، خوش بودن با تمام وجود
توطئه ها، نقشه ودسیسه ها بر علیه کشور