scab

/ˈskæb//skæb/

معنی: خراش، اثر زخم، پوست زخم، دله، جرب، گری، گر، حکه، دلمه بستن زخم، پوسته پوسته شدن، خراشیدن
معانی دیگر: (زخم) دله، دلمه، (به ویژه گوسفند) بیماری جلدی، بیماری پوستی، (گیاه - انواع بیماری هایی که نشان آنها سخت شدگی و برآمدگی پوست یا برگ یا میوه است) خال زدگی، قلمبه شدگی، (قدیمی - خودمانی ) آدم پست فطرت، (عامیانه) کارگری که از شرکت در اعتصاب خودداری می کند، کارگری که به جای یک کارگر اعتصابی استخدام می شود، اعتصاب شکن، (عامیانه) کارگری که عضویت در اتحادیه ی کارگری را نمی پذیرد، اعتصاب شکنی کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the protective crust that forms over a wound during the healing process.

(2) تعریف: someone who works in place of a striking employee or refuses to join or support the actions of a labor union.

(3) تعریف: mange or scabies in domestic or farm animals.

(4) تعریف: a fungal or bacterial disease of plants that causes crusty spots on the stems, leaves, fruit, or roots, or an incrustation caused by this disease.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scabs, scabbing, scabbed
مشتقات: scablike (adj.)
(1) تعریف: to develop or form a scab, as a sore or wound.

(2) تعریف: to take the place of a striking worker; act as a scab.

جمله های نمونه

1. the child pulled the scab on his cut
بچه دله ی زخمش را کند.

2. A scab formed on his leg.
[ترجمه گوگل]دلمه ای روی پایش ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]زخم روی پایش شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cut began to scab.
[ترجمه گوگل]بریدگی شروع به پوسته شدن کرد
[ترجمه ترگمان]زخم شروع به زخم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do stop picking at that scab or the cut will never heal.
[ترجمه گوگل]چیدن آن دلمه را متوقف کنید وگرنه بریدگی آن هرگز بهبود نمی یابد
[ترجمه ترگمان]این زخم رو جواب نده وگرنه زخم هیچ وقت التیام پیدا نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mill was started up with scab labor.
[ترجمه علی] آسیاب توسط کارگر زخمی راه اندازی شد.
|
[ترجمه گوگل]آسیاب با عمل جراح راه اندازی شد
[ترجمه ترگمان]آسیاب با درد زایمان آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is a scab on the play, a scab speaking prose.
[ترجمه گوگل]او یک دلمه در نمایشنامه است، یک دلمه نثر سخنگو
[ترجمه ترگمان]یک خائن در بازی است، یک خائن به نثر سخن می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The blood scab has stiffened.
[ترجمه گوگل]دلمه خون سفت شده است
[ترجمه ترگمان]زخم خونی منقبض شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then came low commodity prices, scab disease, excessive moisture and crop-robbing hailstorms.
[ترجمه گوگل]پس از آن قیمت های پایین کالاها، بیماری دلمه، رطوبت بیش از حد و تگرگ غارتگر محصول بود
[ترجمه ترگمان]سپس قیمت های پایین کالاها، بیماری scab، رطوبت اضافی و دزدی محصولات را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I prised off a scab and gave it the tongue test.
[ترجمه گوگل]یک دلمه را از بین بردم و آزمایش زبان دادم
[ترجمه ترگمان]زخم روی زخم را باز کردم و آن را امتحان کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In order to solve the surface chemical scab phenomenon of the high manganese steel casting, the method that replacing quartz sand with magnesium olivine sand was put forward in this paper.
[ترجمه گوگل]به منظور حل پدیده دلمه شیمیایی سطحی ریخته گری فولاد پر منگنز، روش جایگزینی ماسه کوارتز با ماسه الیوین منیزیم در این مقاله ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]برای حل پدیده scab شیمیایی سطحی از ریخته گری فولادی high، روشی که ماسه کوارتز را با ماسه olivine magnesium جایگزین کرد در این مقاله مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Still, should the scab of the sheep cause the shepherd to recoil?
[ترجمه گوگل]با این حال آیا دلمه گوسفند باید باعث عقب نشینی چوپان شود؟
[ترجمه ترگمان]با این حال، آیا باید زخم گوسفند را به خاطر این که چوپان از خود دفاع کند، باز کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wheat scab is a serious disease in the South of China, especially in the mid lower reaches of the Yangtze River.
[ترجمه گوگل]دلمه گندم یک بیماری جدی در جنوب چین است، به ویژه در بخش پایین دست رودخانه یانگ تسه
[ترجمه ترگمان]کاشت گندم یک بیماری جدی در جنوب چین به ویژه در میانه رودخانه یانگ تسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Con clu sions Tournique scab excission is an ideal method of operation in burn shock stage.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری برداشتن دلمه تورنیک روشی ایده آل برای عمل در مرحله شوک سوختگی است
[ترجمه ترگمان]clu scab Tournique excission یک روش ایده آل برای عملیات در مرحله شوک سوختگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Preliminary Study on the Control of Pear Scab with Lukangning.
[ترجمه گوگل]مطالعه مقدماتی در مورد کنترل دلمه گلابی با Lukangning
[ترجمه ترگمان]مطالعه مقدماتی مربوط به کنترل گلابی با Lukangning
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خراش (اسم)
abrasion, attrition, scratch, scrape, scuff, graze, rift, chafe, chap, scab, scotch

اثر زخم (اسم)
cicatrix, eschar, scab

پوست زخم (اسم)
eschar, scab

دله (اسم)
scab, glutton, marten, mean glutton

جرب (اسم)
scab, itch, scabies, mange

گری (اسم)
scab, mange

گر (اسم)
scab, mange

حکه (اسم)
scab, prurience, pruriency

دلمه بستن زخم (اسم)
scab

پوسته پوسته شدن (فعل)
flake, scab, exfoliate, desquamate

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

انگلیسی به انگلیسی

• incrustation that forms over a wound during healing; scabies, skin disease of animals (vet. medicine); plant disease characterized by crusty formations on the leaves (botany); one who refuses to participate in a labor strike (slang)
form into a scab, form a crusty covering; violate a strike, refuse to join a labor union
a scab is a hard, dry covering that forms over the surface of a wound.
if someone who is on strike calls another person a scab, they are accusing them of breaking the strike by continuing to work; an offensive use.

پیشنهاد کاربران

آدم پست فطرت و بد ذات
scab ( مهندسی مواد و متالورژی )
واژه مصوب: زخمه
تعریف: برجستگی های نامنظم فلزی با لبه های تند و سطح تقریباً موازی با سطح قطعه که معمولاً فقط در چند نقطه به قطعۀ ریختگی متصل است
زخمگه. [ زَ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) جای فرود آمدن شمشیر و دیگر آلات جارحه. مضرب سیف. زخمگاه. رجوع به زخم و زخمگاه و زخمه گاه شود. || نشانه. هدف. غرض. زخمگاه :
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی.
ای زخمگه ملامت من
هم قافله قیامت من.
نظامی.
رجوع به زخمگاه و زخمه گاه و زخم شود.
|| جای زخم. محلی از بدن که قبلاً مجروح بوده و اکنون التیام یافته. محل ریش :
درستی بود زخمها را ز خون
ولی زخمگه موی نارد برون.
نظامی.
رجوع به زخم شود.

دلمه یا کراست که روی زخم درحال بهبود بسته می شود
دامپزشکی و علوم دامی
اسکب، گال ( sheep scab )
خون خشکیده، جای رخم خشکیده

بپرس