patriarchy

/ˈpeɪtriˌɑːrki//ˈpeɪtrɪɑːki/

معنی: پدر سالاری، پدرشاهی
معانی دیگر: مرد سالاری، پدر سالاری (در برابر:مادر سالاری matriarchy)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: patriarchies
• : تعریف: a social system in which a father rules, and descent and succession are traced through the father. (Cf. matriarchy.)

جمله های نمونه

1. Patriarchy has not disappeared - it has merely changed form.
[ترجمه گوگل]پدرسالاری ناپدید نشده است - فقط شکل خود را تغییر داده است
[ترجمه ترگمان]مقام روحانیت از بین نرفته است - بلکه تغییر شکل داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She rails against patriarchy and hierarchy.
[ترجمه گوگل]او با پدرسالاری و سلسله مراتب مخالفت می کند
[ترجمه ترگمان]او بر خلاف پدرسالاری و سلسله مراتب کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Characteristically, the patriarchy thesis generates a revolutionary ideology rather than a fatalistic acceptance of determinism and relativism.
[ترجمه گوگل]مشخصاً، تز پدرسالاری به جای پذیرش جبرگرایی و نسبی گرایی، یک ایدئولوژی انقلابی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]فلسفه پدرسالاری به جای پذیرش نهایی جبرگرایی و نسبی گرایی، یک ایدئولوژی انقلابی را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Escape from the heavy hands of Patriarchy!
[ترجمه گوگل]فرار از دستان سنگین پدرسالاری!
[ترجمه ترگمان]فرار از دست سنگین patriarchy!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Has she, perchance, sold out to the patriarchy?
[ترجمه گوگل]آیا او، احتمالا، به پدرسالار فروخته است؟
[ترجمه ترگمان]مگر او به سنت patriarchy فروخته شده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That culture refused to die, giving the patriarchy a headache.
[ترجمه گوگل]آن فرهنگ از مردن امتناع می‌کرد و این امر پدرسالاری را به دردسر انداخت
[ترجمه ترگمان]آن فرهنگ از مرگ سر باز زد و به the یک سردرد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. characteristic of a patriarchy.
[ترجمه گوگل]ویژگی پدرسالاری
[ترجمه ترگمان]مشخصه یک پدرسالاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If we do not view patriarchy as a necessary and inevitable step in human cultural evolution, how did it come about?
[ترجمه گوگل]اگر مردسالاری را گامی ضروری و اجتناب ناپذیر در تکامل فرهنگی بشر ندانیم، چگونه به وجود آمده است؟
[ترجمه ترگمان]اگر پدرسالاری به عنوان یک گام ضروری و اجتناب ناپذیر در تکامل فرهنگی انسان نگاه نکنیم، چگونه آن اتفاق افتاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Discovery of Paternity Many people assume patriarchy developed when men discovered their importance in human reproduction.
[ترجمه گوگل]کشف پدری بسیاری از مردم تصور می کنند که مردسالاری زمانی شکل گرفت که مردان اهمیت خود را در تولید مثل انسان پی بردند
[ترجمه ترگمان]کشف Paternity بسیاری از مردم هنگامی که مردان اهمیت خود را در تولید مثل انسان کشف کردند، در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is time to challenge standardised doctrines of patriarchy and imperialism.
[ترجمه گوگل]وقت آن است که دکترین های استاندارد شده پدرسالاری و امپریالیسم را به چالش بکشیم
[ترجمه ترگمان]زمان آن رسیده است که اصول استاندارد پدرسالاری و امپریالیسم را به چالش بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not only does it symbolize the rise of patriarchy, it also coincides with the Babylonian conquest of Sumeria.
[ترجمه گوگل]نه تنها نمادی از ظهور پدرسالاری است، بلکه همزمان با فتح سومری توسط بابلیان است
[ترجمه ترگمان]نه تنها نماد افزایش پدرسالاری است بلکه با تسخیر بابلی of نیز همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Recognising this paradox lends weight to the patriarchy thesis, explaining away many apparent counter-examples.
[ترجمه گوگل]تشخیص این پارادوکس به تز پدرسالاری وزن می دهد و بسیاری از نمونه های متضاد آشکار را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]با تشخیص این پارادوکس، وزن خود را به مساله پدرسالاری، توضیح می دهد و بسیاری از نمونه های بارز مقابله را توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That's not very different from what patriarchy always says about women.
[ترجمه گوگل]این با آنچه پدرسالاری همیشه در مورد زنان می گوید تفاوت چندانی ندارد
[ترجمه ترگمان]این کاملا متفاوت از چیزی نیست که پدرسالاری در مورد زنان می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The patriarchy - centered culture emerged and grew in the semi - feudal and semi - colonial soil.
[ترجمه گوگل]فرهنگ پدرسالاری محور در خاک نیمه فئودالی و نیمه استعماری پدید آمد و رشد کرد
[ترجمه ترگمان]فرهنگ پدرسالاری ظهور کرد و در خاک نیمه فئودالی و نیمه مستعمراتی رشد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پدر سالاری (اسم)
patriarchy

پدرشاهی (اسم)
patriarchy

انگلیسی به انگلیسی

• rule or domination by men, social organization in which the father is the highest authority
patriarchy is a system in which men rather than women have all or most of the power and importance in a society or group.
a patriarchy is a patriarchal society.

پیشنهاد کاربران

a form of social organization in which fathers or other males control the family, clan, tribe, or larger social unit, or a society organized in this way
شکلی از سازمان اجتماعی که در آن پدران یا مردان دیگر خانواده، قبیله، طایفه یا واحد اجتماعی بزرگتر یا جامعه ای را که به این طریق سازماندهی شده، کنترل می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

پدرسالاری یا پاتری آرشی مجموعه و گستره ای از ارزش ها، آداب، نحوه برخورد و نظام قانونی و حکومتی ست که بر اساس برتری مردان، خصلتهای مردانه با منسوب به مردانه بنا شده است. این سیستم، قدیمی ترین سیستم در جهان به شمار میرود و به دلیل ریشه دوانی در تار و پود جامعه، از فضا و روابط خصوصی تا ضوابط و قوانین حکومتی و بین المللی، آگاهی به آن و نقد آن در مواردی بسیار دشوار است. در فارسی، پدرسالاری و مردسالاری به یک معنا استفاده می شوند و معادل انگلیسی آن پاتریارکی است. در جوامع متفاوت، مردسالاری به طرق متفاوت بارز می شود، کنترل بدن زنان، تا قوانین ازدواج، تا قوانین اجتماعی میتواند تحت تاثیر این دیدگاه باشد.

patriarchy
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/patriarchy?q=patriarchy • https://en.wikipedia.org/wiki/Patriarchy
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : patriarch / patriarchy / patriarchate
✅️ صفت ( adjective ) : patriarchal
✅️ قید ( adverb ) : _
. E. g
A Lotus playwright is making a farce
of the ⭐patriarchy
patriarchy ( باستان شناسی )
واژه مصوب: پدرسالاری
تعریف: نظامی، چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، که در آن قدرت برتر در دست مردان است
Patriarchy : پدر سالاری
Masculism/Masculinism : مرد سالاری
Matriarchy : زن سالاری
Patriarchal : پدرسالار - مرد سالار
Matriarch : زن سالار
مردسالاری، پدرسالاری، زمانی که مردان حرف اول واخر را می زنند

بپرس