پیشنهادهای فرزاد یوسف زاده (٥٦)
پایبند چیزی بودن
سماجت
جا خوش کردن
سیخ ایستاده، شق استاده شق ایستاده
متذکرانه
شکایت کردن انگشت اتهام دراز کردن نالیدن از دست کسی سرزنش کردن
سرکوفت زدن
آویژه، پاک، خالص، بی نقص، کامل، دست نخورده
وا دادن
حواس کسی را پرت کردن
نقطه شروع، آغاز، روز اول
- - نوعی شروع بازی شطرنج که بازیکن با سوزاندن چند مهره پیاده خود موقعیت های بهتر را در ادامه بازی برای خود ایجاد می کند - - - استراتژی ( ریختن ) ، م ...
موضوع فرعی، موضوع حاشیه ای
گشتن و بالاخره یافتن
تکیده
( برای ئوست ) پریده رنگ و زردنبو
آینده دار
کارگر افتادن
با احساسات شدید برخورد کردن احساسات به خرج دادن
لی لی به لالا گذاشتن
( شخص ) سرزنده، پرروحیه، بانشاط
به طور ملایم برانگیختن ( مثلا با استفاده از کلمات سکسی )
لبریز شادی ( حباب وار براندازم از نشاط کلاه - - اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد==حافظ ) خرکیف، سرشار از احساسی مثبت مثال: she was bubbling over wit ...
غلیان داشتن، غلیان کردن
شاد و سرزنده حرف زدن، با انرژی و یک ریز حرف زدن، یک بند حرف زدن، در و مروارید ریختن
( مزاج ) دمدمی، بوالهوس، متلون، متغیر، مودی ( moody ) ، ویری،
هیجانی، آسیمه، ناپایدار، زودافگار
چاشنی زدن به چیزی، پیاز داغش را زیاد کردن
به فحش بستن هر چه از دهانش درآمد گفت
سبکسری، سرخوشی
1 - آدم چس - ناله، ننه من غریبم باز، آدمی که مشکلاتش را اغراق شده تعریف کند مثال She offers to do extra work, then plays the martyr! ================ ...
تزکیه نفس، رستگاری، انجام کار خیر برای آمرزش گناهان و پاک شدن Christian Theology the state or condition, necessary for salvation, of being blameless ...
بچه دردسرآفرین، بچه شر و شور، سرتق، تخس
کیفور شدن، خوش خوشان شدن، لای ابرها رفتن ‘‘Don't flatter yourself! I wasn't doing it for your benefit!’’
نامتعهد دارای موضع نامشخص The ambassador was typically noncommittal when asked whether further sanctions would be introduced
( در مورد پره ها و سوراخ بینی ) گشاده، فراخ، پهن his head lifted fractionally, his nostrils flaring
زبانه کشیدن ( احساس ) ، شعله کشیدن ( احساس ) غلیان کردن
خیز برداشتن
آتشین، زبانه کش
گنده گوزانه، کلمات غلو آمیز به کار بردن
ناموفق ( مخصوصاً در مورد کارهای بد ) مثال: an attempted suicide unsuccessful - not successful; having failed or having an unfavorable outcome used ...
1 - شلتاق کردن، ورجه وورجه کردن، خرغلت زدن، 2 - ور رفتن
ساختارشکنانه، ساختارشکنی showing contempt for accepted standards of behaviour, esp of honesty or morality the politician betrayed his promises in a ...
کش دادن موضوع
دستی به سر و رو کشیدن، آراستن
موهومی، اثیری، انتزاعی
تف دادن ( چرت و پرت )
سر هم کردن
به جان آوردن، به لب رساندن، عمیقا جریحه دار کردن
ارزش بالا قائل بودن برا کسی یا چیزی احترام ویژه قایل بودن