divert

/daɪˈvɜːrt//daɪˈvɜːt/

معنی: منحرف کردن، معطوف داشتن
معانی دیگر: واراهه کردن، برگرداندن، دگرسو کردن، واسو کردن یا شدن، (توجه یا فعالیت وغیره) به چیز دیگری مشغول کردن، سرگرم کردن، موجب تفریح و تنوع شدن، متوجه کردن

جمله های نمونه

1. to divert a stream to a new channel
جویباری را به مسیر جدیدی روانه کردن

2. grief did not divert him from the performance of his duties
اندوه او را از انجام وظایفش واراهه (منحرف) نکرد.

3. The company should divert more resources into research.
[ترجمه گوگل]شرکت باید منابع بیشتری را به سمت تحقیق هدایت کند
[ترجمه ترگمان]شرکت باید منابع بیشتری را به تحقیقات معطوف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To prevent flooding; we shall have to divert the river from its course.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از سیل؛ ما باید رودخانه را از مسیر خود منحرف کنیم
[ترجمه ترگمان]برای جلوگیری از سیل باید رودخانه را از مسیرش منحرف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. John used to divert himself with billiards.
[ترجمه گیتی] جان عادت داشت با بیلیارد سر خودش را گرم کند.
|
[ترجمه سعید طوسی] جان از بیلیارد برای سرگرمی خودش استفاده می کرد
|
[ترجمه گوگل]جان با بیلیارد خودش را منحرف می کرد
[ترجمه ترگمان]جان عادت داشت که خود را با بیلیارد سرگرم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How can we divert her thoughts from her sad loss?
[ترجمه گیتی] چطوری می تونیم فکرش را از ضرر ناراحت کننده ای که کرده منحرف کنیم
|
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم افکار او را از فقدان غم انگیزش منحرف کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونیم افکارش رو از دست دادن اون از دست بدیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government is trying to divert more public funds from west to east.
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا بودجه عمومی بیشتری را از غرب به شرق هدایت کند
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا بودجه عمومی بیشتری را از غرب به شرق منحرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government is trying to divert attention away from the economy.
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا توجهات را از اقتصاد منحرف کند
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا توجه خود را از اقتصاد منحرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Canals divert water from the Truckee River into the lake.
[ترجمه گوگل]کانال ها آب را از رودخانه Truckee به سمت دریاچه هدایت می کنند
[ترجمه ترگمان]Canals آب را از رودخانه Truckee به درون دریاچه منحرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Traffic was ordered to divert to another road.
[ترجمه Mrjn] دستور داده شد که ترافیک به راه دیگری منحرف شود . ( مجهول )
|
[ترجمه گوگل]به ترافیک دستور داده شد که به جاده دیگری منحرف شود
[ترجمه ترگمان]به آن ها دستور داده شد که به جاده دیگری بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have persuaded the authorities to divert the flight path of the military jets away from their village.
[ترجمه گوگل]آنها مقامات را متقاعد کرده اند که مسیر پرواز جت های نظامی را از روستای خود منحرف کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مقامات را متقاعد کرده اند که مسیر پرواز جت های ارتش را از روستای خود منحرف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Traffic was ordered to divert to another road because of the repair of the main road.
[ترجمه گوگل]به دلیل تعمیر جاده اصلی، ترافیک به جاده دیگری تغییر مسیر داد
[ترجمه ترگمان]به علت تعمیر جاده اصلی، دستور تخلیه ترافیک به یک جاده دیگر داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The government is planning to divert the river to supply water to the town.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد رودخانه را برای تامین آب شهر منحرف کند
[ترجمه ترگمان]دولت در حال برنامه ریزی برای منحرف کردن رودخانه جهت تامین آب شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He'd been trying to divert suspicion away from himself.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد سوء ظن را از خودش دور کند
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد سوظن خود را از خودش دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منحرف کردن (فعل)
shunt, alienate, avert, divert, deflect, swerve, bend, call off, warp, wring, pervert

معطوف داشتن (فعل)
direct, turn, divert

تخصصی

[حقوق] منحرف کردن

انگلیسی به انگلیسی

• distract; entertain; turn in a different direction, deflect
to divert people or vehicles means to change their course or destination.
to divert something such as money means to cause it to be used for a different purpose.
if you divert someone's attention, you stop them thinking about something by making them think about something else.

پیشنهاد کاربران

انشعاب گرفتن.
مثل انشعاب گرفتن آب، برق، گاز
سوق دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : divert
اسم ( noun ) : diversion
صفت ( adjective ) : diverting / diversionary
قید ( adverb ) : _
divert
واژه ای ایرانی - اوروپایی ست
divert : di - vert
- di : پیشوند به مینه ی بیرون که امروزه با " بَر " آن را به کار می بریم همرده با : برکنار = aside ولی در گذشته همریشه با دُش و دُژ پارسی به مینش : پاد ، ضد بوده است .
...
[مشاهده متن کامل]

vert : شکل کهن " گَرد " از گَشتن و گَردیدن که در پارسی میانه " وَرد" لفزیده می شده است.
گرته برداری : دَروَرد ، بَروَرد ، دَرگَرد ، بَرگَرد به چهر کارواژه ( مصدر ) :
برگرداندن ، درگرداندن ، بَروَرداندن ، دروَرداندن
پیشوند دُش و دُژ امروزه مینه ی منفی و ناکاری پیدا کرده است !

سمت و سوی دیگری دادن به
تغییر کاربری دادن
بی محلی کردن شخصی
جور دیگری استفاده کردن
تغییر کاربری دادن
به چیز دیگری پرداختن
To transfer
To channel
To change the course of
تبدیل کردن
مسیر چیزی را تغییر دادن
Redirect
هدایت کردن
شما میتونی انرژیتو به چیزهای دیگه مثه ورزش هدایت کنیyou can divert your energy to things such as sports
تغییر دادن
استفاده کردن برای یک هدف دیگر
They should divert funds/money from road into railways
حواس کسی را پرت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس