emaciate

/əˈmeɪʃiˌet//ɪˈmeɪʃɪeɪt/

معنی: تحلیل رفتن، لاغر کردن، ضعیف کردن، نزار کردن، بی قوت کردن
معانی دیگر: (مثلا به خاطر گرسنگی ممتد یا بیماری) لاغر کردن یا شدن، نحیف کردن، ورچلوزیدن، کاهیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: emaciates, emaciating, emaciated
• : تعریف: to waste away the flesh of, usu. by starvation or disease; make extremely thin.

- The illness had emaciated her to the point that she was nearly unrecognizable.
[ترجمه گوگل] بیماری او را به حدی لاغر کرده بود که تقریباً غیرقابل تشخیص بود
[ترجمه ترگمان] بیماری او را به این نکته کشیده بود که تقریبا قابل شناسایی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. There were pictures of emaciated children on the cover of the magazine.
[ترجمه گوگل]روی جلد مجله عکس هایی از بچه های لاغر شده بود
[ترجمه ترگمان]عکس هایی از بچه های لاغر روی جلد مجله نوشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The prisoners were ill and emaciated.
[ترجمه گوگل]زندانیان بیمار و لاغر بودند
[ترجمه ترگمان]زندانیان بیمار و نحیف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A long illness had emaciated my father.
[ترجمه گوگل]یک بیماری طولانی پدرم را لاغر کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک بیماری طولانی به پدرم صدمه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A long illness had emaciated the invalid.
[ترجمه گوگل]یک بیماری طولانی معلول را لاغر کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک بیماری طولانی بیمار را رنجور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Towards the end of his life he looked emaciated, his cheeks hollow and his eyes sunken.
[ترجمه گوگل]در اواخر عمرش لاغر به نظر می رسید، گونه هایش گود و چشمانش گود افتاده بود
[ترجمه ترگمان]نزدیک پایان عمر لاغر و لاغر به نظر می رسید و چشمانش گود افتاده بود و چشمانش گود افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Several that I saw were very old, bearded, emaciated and grim and deathlike, instead of babies, grown men.
[ترجمه گوگل]چند نفری که دیدم خیلی پیر، ریش دار، لاغر و عبوس و مرگ مانند بودند، به جای نوزادان، مردان بالغ
[ترجمه ترگمان]چند نفر که من دیدم بسیار پیر و نحیف و نحیف و نحیف بودند به جای نوزادان، مردان بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An emaciated fellow with jet black hair, thin lips and large brooding eyes caught the friar's eye.
[ترجمه گوگل]مردی لاغر با موهای سیاه، لب‌های نازک و چشم‌های درشت غوغا، توجه او را به خود جلب کرد
[ترجمه ترگمان]مرد لاغر مردنی با موهای سیاه و لب های نازک و چشمان درشت و متفکر، چشمان راهب را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was emaciated and half his weight.
[ترجمه گوگل]لاغر و نیمی از وزنش بود
[ترجمه ترگمان]لاغر و نحیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Looking at her emaciated body, it was a miracle that she had given birth to him in the first place.
[ترجمه گوگل]با نگاه کردن به بدن نحیف او، این یک معجزه بود که او از ابتدا او را به دنیا آورده بود
[ترجمه ترگمان]نگاه کردن به بدن نحیف او، معجزه بود که او را در وهله اول به دنیا آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Its emaciated body is then promptly eaten by its elders so no meat is wasted.
[ترجمه گوگل]بدن نحیف آن بلافاصله توسط بزرگانش خورده می شود تا گوشتی هدر نرود
[ترجمه ترگمان]سپس بدن نحیف آن به سرعت توسط بزرگ ترهای خود خورده است بنابراین هیچ گوشتی هدر نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I pore over the hopeless, resigned faces, the emaciated bodies, the stick-like limbs.
[ترجمه گوگل]بر چهره‌های ناامید و سرکش، بدن‌های نحیف، اندام‌های چوب مانند می‌چرخند
[ترجمه ترگمان]من به چهره های نومید و تسلیم و تسلیم، بدن نحیف و پاهای شبیه چوب پناه می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Everyone in London looks pale, delicate and emaciated or suntanned and emaciated.
[ترجمه گوگل]همه در لندن رنگ پریده، ظریف و لاغر و یا برنزه و لاغر به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]همه در لندن رنگ پریده، لاغر و لاغر و لاغر به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was a small, emaciated mouse who wore a perpetually martyred expression.
[ترجمه گوگل]او یک موش کوچک و نحیف بود که قیافه ای همیشه شهیدانه داشت
[ترجمه ترگمان]او یک موش کوچک لاغر مردنی بود که همیشه یک چهره شهید به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is stopped at the door by an emaciated woman with a grotesque burn injury, whom I have not seen before.
[ترجمه گوگل]او را زنی لاغر با سوختگی وحشتناکی که قبلاً ندیده بودمش جلوی در متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]او در آستانه در با یک زن لاغر مردنی که من قبلا ندیده بودم، کنار در ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحلیل رفتن (فعل)
dwindle, gnaw, consume, assimilate, die down, eat, emaciate

لاغر کردن (فعل)
attenuate, thin, atrophy, macerate, emaciate, slenderize

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

نزار کردن (فعل)
emaciate

بی قوت کردن (فعل)
emaciate, impoverish

انگلیسی به انگلیسی

• make lean, make thin; become lean, become thin

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : emaciate
✅️ اسم ( noun ) : emaciation
✅️ صفت ( adjective ) : emaciated
✅️ قید ( adverb ) : _
پوست و استخوان
سوء تغذیه
تکیده

بپرس