تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

ظاهر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

خون سرد. دل گنده I don’t know how you can be so laid - back about your exams.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

خطرناک. دشوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بدجنس. دشمنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

تماس گرفتن Hit me up and let me know about your condition.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

نوآموز. بی تجربه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

DEAD ON ARRIVAL از قبل مرده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

خنده دار He is the funniest person I know. He always keeps me in stitches😁😄😃

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

تلافی کردن I want to get even with her

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

قطع کردن آب و برق و گاز The water company shut off my water.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

زیادن نخوردن و آشامیدن . She is such an abstemious person

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

به دردسرافتادن. در شرایط سخت بودن He got into all sorts of scrapes as a boy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

شکست خورده. ناموفق The studio planned to make a movie of the book but the deal fell through

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

خانواده ای که فرزندانشان از همسر سابق باشند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

آره خودشه. ایول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

سخنرانی طولانی Tom was droning on about work

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن. با هم در تماس ماندن. تلاش برای نگه داشتن چیزی He clung on to power for another ten years.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

چاپلوسی I refused to fawn over her or flatter her.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

راه را باز کنید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

روستایی و بی سواد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

چند بار و محکم کتک زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دید زدن. نگاه سریع به همه چیز The general’s eyes swept the horizon Mind if my team sweeps the room? Sweep adverb /preposition=look

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

علاقمند شدن به چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

کنترل احساسات و آرام ماندن در شرایط سخت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

متقاعد کردن. تحت تاثیر قرار دادن کسی Unable to sway the others

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

بی ادب. بد دهن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

افشا شدن. برملا شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

اهانت و بی احترامی. دست انداختن. قانون شکنی The union had openly flouted the law.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

مشاجره. دعوا They had this major falling out about two months ago

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دست گیر شده. بازداشت شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

منم همین طور. Me too. So do I

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

حدس. فرضیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بی وقفه و بدون تردید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

موفقیت درانجام کار سخت. از پسش برآمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

تنگنا ترس the small stuffy room had begun to give him claustrophobia

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

رازی را بر ملا کردن I’m sure he knows more than he’s letting on.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

گردباد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بریدن. خراب کردن موسیقی یا سخنرانی. آسیب دیدن با بریدگی the car was mangled almost beyond recognition

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

اجازه بدهید کسی در خانه تان بماند Can you put me up for the weekend

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

چابکی. نشاط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

لباس Formal attire

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

روش مودبانه ی نه گفتن. حالا هر چی. دروغ می گی. ساکت تنهام بذار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

Persimmon I rather eat the date than this persimmon ترجیح می دم این خرما رابخورم تا این خرمالو را.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

رسیدن We rolled up at the same time

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

دیگر گوش نکردن He just switches off and ignores me برای مدت کوتاهی استراحت کردن Switch off by listening to music

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

فرار از قانون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

زندگی ساده. ریاضت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

بی روح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

دروغگو I did not know you are so . mendacious

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

اعتراض کردن