پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٣٨)
زیره سبز
شیک و گران. با کلاس
بومی. زبان بومی یا مادری a vernacular writer
جبران گناه. expiate he was being helpful, to atone for his past mistakes their sins must be expiated by sacrifice
ناخوانا. غیر قابل فهم
یه چیزی باید عوض بشه. همیشه که نباید این طوری ادامه پیدا کنه.
لجباز
راز کسی را فاش کردن He let it slip that they were planning to get married.
کسی را به دردسرانداختن. از کسی انتقاد کردن. ضربه به کسی زدن Mary is gunning for me I think she is after my job
صدای جلینگ جلینگ کردن her bracelets were jingling
پرحرارت و علاقه an effusive welcome
نتیجه any change is bound to have legal ramifications
فقیر
به روشنی توضیح دادن. مرتب کردن. طراحی کردن ساختمان یا شهر. پول زور و زیادی دادن
خودخواه the writer takes a rather snobbish tone
متضاد بودن. برعکس I cook and she does the dishes and sometimes it is the other way around
پیشگیری. از ابتدا جلوگیری کردن
احوال پرسی کردن
تعلیم دادن. تحصیل All of the candidates shortlisted for the job have a good grounding in economics
درست نتوانستن فکر کردن به خاطر مشکلی. به چیزی خندیدن She’s so funny. She cracks me up. I was beginning to think I was cracking up!
معنوی. غیرقابل لمس. غیر مادی music is incorporeal
چسبناکی بین مایع و جامد viscous lava"
گروه نوجوانان دردسرساز
لطیفه گویی. شوخی
بی خیال شدن. بی اهمیت بودن نسبت به چیزهای کم کوچک
نکته ی مهم. مهم ترین چیز. با در نظر گرفتن همه ی موارد
دقیق و نکته سنج he was punctilious in providing every amenity for his guests او در فراهم کردن راحتی مهمانانش نکته سنج است.
از تجربه ی بد موفق بیرون آمدن. ظاهر شدن. رسیدن مدرکی بعد از تایید
شکست خوردن, در امتحان رد شدن
غیرقابل کنترل. مهارنشدنی a great shout of irrepressible laughter
قوی. عضله دار His brawny arms glistened with sweat.
وحشی, مانند حیوان
گرد و چاق. یا. برآمدگی a bulbous nose
Nathan's tousled head appeared in the hatchway" موی آشفته
دلیل مشکلی که منجر به شرایط بسیار سخت می شود.
در مشکلی بودن و شانس موفقیت بسیار کم است. he has difficulty speaking on the phone. He’s got two strikes against him already.
زبر. ناهموار. مشکل clearing up after the parade proved to be a scabrous task
تمرین سخت و نا خوشایند کردن The soldiers were put through eight weeks of basic training.
عیاش. مهمانی برو
خوش تیپی. زیبایی
شنبلیله
ترخون
آدم چاق. تپل مپل a roly - poly young boy
خجالت زده کردن و بهم زدن کار کسی که روبه روی مردم اجرا دارد. Jeer he was booed and heckled when he tried to address the demonstrators
مشاجره. دعوای جزئی Joanna had a tiff with her boyfriend"
سرهم بندی کردن she had bungled every attempt to help
مشکل ناگهانی یا پیش بینی نشده
ول خرجی Is it ok to splurge once in a while?
جلوگیری. دفع کردن She brought some fruit on the journey to stave off hunger
قهر کردن. غمگین شدن و با کسی حرف نزدن She’s having a sulk because her request to take an extra day off was turned down.