پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٣٨)
لجباز
بدبختی پشت بدبختی. بدتر از قبل شدن
داد و فریاد کردن That’s hardly the point, ’ he blustered
بدون فکرکردن حرف زدن. فی البداهه I can't tell you off the top of my head
پشت وپیش کردن لباس. وارونه پارچه
با ماشین رفتن دنبال کسی Anthony will scoop up the kids at 6 pm.
مسئله بغرنج. معمای پردردسر
غیر موثق. غیرقابل اعتماددر بیزینس cheap suits made by fly - by - night operators"
سیار. تحرک a peripatetic music teacher
آراسته. ظاهر مرتب he looked as spruce as if he were getting married
دانش آموز فراری
شرایطی با مشکلات حل نشدنی. شرایط سخت بدون پیشرفت
کلکمون کندست. کارمون تمومه. می میریم
کند. بازدارنده
واقع در طرف مقابل زمین
غوغا
پیاده روی و گردش
مردم. عامه
به طور مضحکی کوچک. ناکافی "They were given a derisory pay rise"
1. سرزنش کردن. توهین کردن. 2. نا امید کردن. شکست دادن
پرحرفی
بیخیال چیزی. دوری از چیزی ناخوشایند Jo tried to steer clear of political issues.
شیک و گران. با کلاس
مهمانی و بزم
یه چیزی باید عوض بشه. همیشه که نباید این طوری ادامه پیدا کنه.
طفره رفتن I always ducked out of history lessons at school.
ناخوانا. غیر قابل فهم
ورزشی که در آن از ساختمانها می پرند و در خیابان می دوند.
لاغر
قهقه. خنده ی بلند We guffawed at what Graham had written.
فلانی شخصیت خاصی داره. فلان شرایط ویژگی خاصی دارد. I'd had him pegged as a troublemaker.
بذله گویی مزاح
همه چیز خوب پیش می ره. بهتر شدن شرایط
فقیر
ناپدید شدن یا از بین رفتن مشکلی یا حس بدی
رد کردن. غیر مشخص. گنگ her tone was noncommittal, and her face gave nothing away"
خودخواه the writer takes a rather snobbish tone
شرایط غیر عادی. دقیقا مشکل را نفهمیدن
زمان پیشرفت و موفقیت you're in the prime of life
پیشگیری. از ابتدا جلوگیری کردن
بیمار روانی Whoever sent those letters has a twisted mind
پیشرفت کردن در علمی یا موضوعی You’d better brush up on your general knowledge before putting yourself down for the college quiz.
بی دقت و با عجله انجام دادن He gave a slapdash performance
کار دفتری مخصوصا نگه داری اسناد و حسابها
مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری را انجام دادن
سریع کسی را برانداز کردن. نگاه اجمالی به کسی کردن
Excuse my type ببخشید اشتباه تایپ کردم.
فلنگا بستن. در رفتن. فرار کردن He 's getting out of dodge
غار شناسی
شایسته ی مجازات