تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

قاصد. پیام رسان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

وقت گیر با تلاش بسیار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

حساس. پرخاشگر. مصمم. شجاع. سرزنده You 're such a feisty guy I can't stand you anymore.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

مد شدن. محبوب شدن The idea of glasses being a fashion item has been slow to catch on.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

احمقانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

کمک هزینه یارانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

کم حرف The reticent girl

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

بلاخره وقت پیدا کردن I finally got around to cleaning the windows.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

دلیل پنهانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

ناگهانی چیزی را فهمیدن, یا کشف کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

حرکت سریع به سمت بالا و پایین یا به اطراف با صدای تلپ تلپ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

The thief snatched her purse and ran. به زور گرفتن, دزدیدن

پیشنهاد
٤٣

گیر ندادن. انتقاد نکردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

زیبا و ظریف و کوچک a dainty gold chain

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

بدون سوال اطاعت کردن. مطیع she was subservient to her parents"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

قانع گری که بقیه را به سمت مصیبت می برد. DNC officials labeled Trump a “Pied Piper candidate”

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

متقاعد کردن تدریجی We do our best to cajole rich countries into helping.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

به تدریج ناپدید یا متوقف شدن The effects of the medicine wore off

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

واضح. آسان فهمیدن You must write in a clear and lucid style.

پیشنهاد
٤٠

If you think of me

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

لوس کردن. توجه زیاد به کسی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

کسل کننده و عادی. جالب نبودن The reality, however, is probably more prosaic.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

چاره ی دیگری نداشتن I 'll take it as a last resort

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

هیجان زده She is so amped to see her dog

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

No longer be able to do sth well

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

رازیانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دانا. بادرایت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

بازگشت بیماری. عود کردن My arthritis has flared up again.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

چه با حال. پایه. خوبه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

روش مورداستفاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

هدر دادن پول یا زمان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

روحیه نداشتن به خاطر نا امیدی I 'm so despondent these days

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

موقعیت خود را به خطر انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

معجون انرژی زا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

ناراحت شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

آدم موفق و با پشت کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

باور کردنی. محتمل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

احساساتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

غیرقابل اعتماد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

تصمیم یا کاری فوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

توافق دادگاه برای تصمیم گیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

شورشا در آوردی. خیلی گندش کردی Steady on! That bottle’s got to last all night.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

حداقل یه کمی از حرفاشا را قبول دارم. بدم نمی گه. یه کمی حق با اونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

کارمندان ساده That's the problem with you rank and file people.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

رئیسی که از موقعیتش به طور ناعادلانه استفاده می کند تا از دیگران چیزی که می خواهد بگیرد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

جست و جوی ناموفق و وقت هدر دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

قبول دارم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

کرایه کردن. پول بابت پرواز یا کشتی پرداخت کردن He chartered a private plane

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

تقلا. دست و پنجه نرم کردن. سعی کردن تا پس چیزی برآمدن Some have to grapple with the topic for a long time

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

مثل ریگ پول خرج کردن We splashed out on a new kitchen.