ترجمه‌های علی اکبر منصوری گندمانی (١٧٦)

بازدید
٧٦٠
تاریخ
٦ سال پیش
متن
Through this incision, the abdominal cavity is distended with carbon dioxide gas.
دیدگاه
٠

از طریق این برش، حفره شکمی با گاز دی اکسید کربن، باد میشود/ متورم/ بزرگ میشود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Leah and I were going to go to Morocco together, but at the last moment she cried off.
دیدگاه
١

لیا و من میخواستیم که با هم به مراکش بریم اما او در آخرین لحظه زیر حرفش زد/ در لحظه آخر جا زد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Why did you cry off training last night?
دیدگاه
٢

چرا دیشب تمرین رو رها کردی?

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He tried to cry off after swearing he would do it!
دیدگاه
٢

او سعی کرد حرفشو پس بگیره بعد از اینکه قسم خورده بود که آن کار را انجام میدهد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Can you fill in for me at work?
دیدگاه
٧

میتونی بجای من بری سرکار? / میتونی جای منو در محل کار پر کنی?

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Her heart gave a little lurch when she saw him.
دیدگاه
١

وقتی که خانم، اون آقا را دید، کمی قلبش لرزید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Their relationship seems to lurch from one crisis to the next.
دیدگاه
٥

رابطه آنها به نظر می رسد از یک بحران به یک بحران دیگر در نوسان است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The ship gave a lurch to starboard.
دیدگاه
٢

کشتی به سمت راستش کج شد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Profits have shot up by a staggering 25 %.
دیدگاه
٢

سودها با یک سرعت سرسام آوری، بیست و پنج درصد رشد داشته اند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
May you be happy and prosperous.
دیدگاه
١٣

امید که شما شاد و کامروا باشید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The market values are in a nose dive.
دیدگاه
٣

قیمت های بازار در حال سقوطند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Due to keen competition, his business took a nose dive.
دیدگاه
٤

بخاطر رقابت شدید، کسب و کارش افت کرده/از رونق افتاده!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The thermometer takes a nose dive the first day of winter.
دیدگاه
٤

دماسنج در اولین روز زمستان بطرف پایین حرکت می کند. / در اولین روز زمستان درجه دماسنج افت میکند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I stood in the driveway and watched him back out and pull away.
دیدگاه
٦

من در راهروی ورودی پارکینگ ایستادم و عقب و جلو راندنش را تماشا کردم. / وقتی داشت ماشین رو عقب و جلو میکرد تماشایش میکردم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He pulled into the driveway in front of her garage.
دیدگاه
٥

او ( آقا ) وارد راه ورودی جلوی پارکینگ اون خانم شد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Man: I want to be top dog!
دیدگاه
١

مرد: من میخواهم رهبر شوم. / شخص صاحب قدرتی بشوم/ از همه بالاتر و قدرتمندتر باشم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
After winning four major international events he's the top dog among formula one motor racing drivers.
دیدگاه
٢

پس از برنده شدن در چهار رویداد بزرگ بین المللی او در میان رانندگان مسابقات فرمول یک، برترین است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The man is young, but he is a top dog in his company.
دیدگاه
٤

مرد جوانی است اما، او در شرکتش یک شخص ذی نفوذ است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The team wanted to prove that they were top dogs in the region.
دیدگاه
٤

تیم می خواست ثابت کند که آنها در منطقه، برتر ( از بقیه رقبا ) بودند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
So many hotels resemble each other.
دیدگاه
٥

بسیاری از هتل ها شبیه بهم هستند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You resemble your mother very closely.
دیدگاه
١١

تو به مادرت خیلی شبیه هستی.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
So many men (or heads) so many minds (or wits).
دیدگاه
١

هرچه افراد ( ویا سرها ) بیشتر، افکار ( ویا عقل ها ) بیشتر!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
So many men, so many minds.
دیدگاه
٤

هرچه افراد بیشتر، افکار و عقاید بیشتر!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
So many countries, so many customs.
دیدگاه
٤

هرچه کشورها بیشتر، آداب و رسوم بیشتر!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The brothers resemble each other in taste.
دیدگاه
١٨

برادران در ذائقه بهم شبیه هستند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Will it resemble an out-take from Dubliners?
دیدگاه
٥

آیا مثل یک قسمت حذف شده از مجموعه دوبلینی ها خواهد شد?

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Fair words and foul deeds cheat wise men as well as fools.
دیدگاه
٨

گفتار خوب و کردار بد، به همان خوبی که احمق ها را فریب میدهند، مردان عاقل را نیز فریب میدهند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
As well be hanged for a sheep as for a lamb.
دیدگاه
١٢

( ضرب المثل ) : ( بخاطر دزدی ) به دار آویخته میشود، چه برای ( دزدیدن ) یک گوسفند باشد چه ( دزدیدن ) یک بره!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Hatred is blind as well as love.
دیدگاه
٨

نفرت، ( درست ) به همان اندازه عشق، کور است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
One might as well be hanged for a sheep as a lamb.
دیدگاه
١٣

( ضرب المثل ) یکنفر ممکن است به دار آویخته شود چه برای ( دزدیدن ) یک گوسفند باشد چه یک بره! معادل فارسی: آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It is as well to know which way the wind blows.
دیدگاه
١٣

اون همچنین برای اینست که بفهمیم باد از کدام سمت می وزد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Choose curtains that blend in with your decor.
دیدگاه
٦

پرده هایی انتخاب کنید که با دکوراسیون شما ست باشند/ همرنگ باشند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Blend in the lemon extract, lemon peel and walnuts.
دیدگاه
٧

عصاره لیمو، پوست لیمو و گردو را با هم مخلوط کنید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Beat the butter and sugar; then blend in the egg.
دیدگاه
٩

کره و شکر را با هم بزنید، سپس تخم مرغ را اضافه کنید و با هم مخلوط کنید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The colour of the carpet doesn't blend in.
دیدگاه
٧

رنگ فرش ست نیست.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Blend in the eggs, one at a time, beating well after each one.
دیدگاه
٩

تخم مرغ ها را یکی یکی اضافه کنید، هر بار ( که تخم مرغی اضافه میکنید ) خوب بهم بزنید تا مخلوط و یکدست شود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The toad had changed its colour to blend in with its new environment.
دیدگاه
١٠

وزغ رنگش را تغییر داده بود تا با محیط جدیدش همرنگ شود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He showed great integrity when he refused to lie for his employer.
دیدگاه
٤٦

او با دروغ نگفتن بخاطر کارفرمایش، نشان داد انسان فوق العاده صادق و درستکاری است!/ او وقتی که نپذیرفت بخاطر کارفرمایش دروغ بگوید، صداقت زیادی از خود ن ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Dr Ali gave a great sniff of disapproval.
دیدگاه
٧

دکتر علی با بینی بالا کشیدن مخالفت خودش را اعلام کرد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He gotcha, Helen. Give the boy credit.
دیدگاه
٤

اون گیرت آورد، هلن! طلب اون پسر رو بده!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Gotcha! You will eventually have to go through that drawer.
دیدگاه
٦

مچتو گرفتم! تو آخرش مجبور میشی اون کشو رو بگردی!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Gotcha . . . Debi presents a bouquet to Noel.
دیدگاه
٧

گرفتم! دبی یک دسته گل به نوئل هدیه میدهد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Gotcha, Katie! Now I'm gonna tickle you!
دیدگاه
١٩

گیرت آوردم کیتی! الان غلغلکت میدم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The sum of five, ten, and twenty is thirty-five.
دیدگاه
١٤

مجموع پنج، ده و بیست، میشود سی و پنج.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Most babies have a closed ductus arteriosus by 72 hours after birth.
دیدگاه
٦

اکثر نوزادان تا 72 ساعت پس از تولد، یک مجرای شریانی بسته دارند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The restaurant creates a relaxing ambiance with its soft lighting.
دیدگاه
١٠

رستوران با نورپردازی ملایمش یک محیط آرام بخشی را ایجاد میکند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Wind down from a hellish workweek with these trendy, totally fun tips!
دیدگاه
٥

میانگین روزهای کاری در یک هفته، تقریبا ( معادل ) هشتاد ساعت از، یا کار شاق و کمرشکن بود و یا یکنواختی و خستگی کسالت آور!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
This is a huge amount: cutting the work-week to four days would result in only a 20 percent reduction in commuting.
دیدگاه
٥

یک هفته کاری چهل ساعته، در ایالات متحده استاندارد در نظر گرفته میشود/یک هفته کاری متشکل از چهل ساعت کار، در ایالات متحده استاندارد می باشد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Children came to peep at him round the doorway.
دیدگاه
٦

بچه ها اومدند تا از گوشه راهرو به او دزدکی نگاه کنند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It's rude to peep at other people's work.
دیدگاه
٥

دزدکی به کار مردم سرک کشیدن بی ادبی است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I noticed him take a little peep at his watch.
دیدگاه
٤

متوجه شدم که او دزدکی یه نیم نگاهی به ساعتش انداخت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The hatchlings peeped for their mother.
دیدگاه
٧

جوجه های تازه سر از تخم درآورده، برای مادرشان جیک جیک می کردند/ نوزادان تازه از تخم درآمده، با جیک جیک کردن مادرشان را صدا می کردند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Come on, you guys, let's get going!
دیدگاه
١٢

یالا بچه ها، بهتره راه بیفیتید/ باید دست به کار بشید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I'm going to get going on the decorating next week.
دیدگاه
١٠

من قرار است هفته آینده کار تزئینات رو شروع کنم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I've got a cowboy outfit for the fancy dress party.
دیدگاه
٧

من برای مهمونی بالماسکه یک دست لباس مخصوص کابویی دارم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Many of the dancers at the fancy dress ball wore colourful masks.
دیدگاه
٢

تعدادی از رقصنده های مراسم بالماسکه، ماسکهای رنگارنگی پوشیدند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Do you fancy going out this evening?
دیدگاه
١١

دوست داری امروز عصر بریم بیرون?

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I rather fancy the Antipodes for a holiday this summer.
دیدگاه
١٢

من برای تعطیلات تابستان امسال، آنتی پودها ( اون طرف کره زمین ) را ترجیح میدم! ( منظور از آنتی پودها نقاط متقاطر یا متقابل بر روی کره زمین هستند که به ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Let's get going or they'll send out a search party .
دیدگاه
٥

بیایید بریم وگرنه آنها یک گروه تجسس میفرستند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Better get going on that book if you want to finish it in a month.
دیدگاه
٩

بهتره که برای مطالعه اون کتاب دست بکار بشی اگر میخواهی که اونو یک ماهه تموم کنی.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
When the going gets tough, the tough get going.
دیدگاه
١٨

وقتی رفتن سخت میشود، سرسخت ها و انسان های قوی هستند که به پیش میروند/ در شرایط دشوار است که دوست و دشمن مشخص میشود/ارزش انسانها در هنگام سختی معلوم م ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The fighter struck two blows to his opponents chin.
دیدگاه
١٠

اون مبارز دو تا مشت به چانه حریفش وارد آورد/زد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
One more peep out of you and I'll be angry!
دیدگاه
٦

یه بار دیگه جیکت دربیاد عصبانی میشم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Authority is top down, and utilizes formal communication channels, usually vertical, and well-defined policies and procedures.
دیدگاه
٤

اقتدار بصورت سلسله مراتبی ( از بالا به پایین ) میباشد و از کانال های ارتباطی رسمی که معمولا بصورت عمودی هستند و سیاست ها و رویه های کاملا مشخص بهره م ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Some, used to a more old-fashioned top down managerial style are cynical about such an approach.
دیدگاه
٥

برخی از کسانی که به یک شیوه مدیریتی از بالا به پایین قدیمی تر عادت کرده اند، نسبت به یک همچین رویکردی بدبین هستند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Among her many virtues are loyalty, courage, and truthfulness.
دیدگاه
٢

از جمله فضایل بیشمار او وفاداری، شجاعت و صداقت میباشد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The company used to give discretionary bonus payments.
دیدگاه
١١

شرکت قبلا به سهامدارنش بر حسب صلاحدید، سود اضافی میداد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The committee backtracked by scrapping the controversial bonus system.
دیدگاه
٧

کمیسیون با حذف سیستم بحث برانگیز پرداخت پاداش، از موضع خود بازگشت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
All World War II veterans received a bonus in their benefits that year.
دیدگاه
٥

همه کهنه سربازان جنگ جهانی دوم، یک حقوق اضافه بصورت پرداختی ماهیانه در آن سال دریافت کردند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The glass was full to the brim.
دیدگاه
٥

لیوان لبالب پر بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Rain dripped from the brim of his baseball cap.
دیدگاه
٤

باران از لبه کلاه بیسبالش میچکید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She was filled to the brim with happiness.
دیدگاه
٥

او سراسر لبریز از خوشحالی بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Better spare at brim than at bottom.
دیدگاه
٨

بهتره از لبه اضافه بیاد تا از انتها! ( یک ضرب المثل قدیمی آمریکایی است کنایه از این دارد که بهتره تا وقتی جوان هستید صرفه جویی و پس انداز کنید تا در ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Julia had to subdue an urge to stroke his hair.
دیدگاه
٤

جولیا مجبور بود اون اشتیاقی که برای نوازش موهای او داشت را سرکوب کند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The pot was brimming with fresh tea.
دیدگاه
٢

قوری داشت مملو از چای تازه میشد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
If we run, we can still catch the bus.
دیدگاه
١٥

اگر بدویم هنوز هم میتوانیم به اتوبوس برسیم/سوار اتوبوس بشیم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I caught her sleeping at work.
دیدگاه
١٦

من او را حین خواب در محل کار، گیر انداختم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She caught the boy as he tried to run away.
دیدگاه
٦٧

او پسر را وقتی که سعی داشت فرار کند، دستگیر کرد/گرفت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
If you start to fall, I will catch you.
دیدگاه
٢٣

اگه خواستی بیفتی تو رو میگیرم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
There's room for another one if you move up a bit.
دیدگاه
٥

اگر کمی جابجا بشید برای یک نفر دیگر ( هم ) جا هست!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
His chairs can swivel, but they can't move up or down.
دیدگاه
٤

صندلی هاش میتوانند بچرخند اما بطرف بالا یا پایین حرکت نمیکنند!/بالا و پایین نمیشوند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The kids learn fast, and can't wait to move up to the junior team.
دیدگاه
٤

بچه ها سریع یاد میگیرند و مشتاقانه منتظر صعود به تیم نوجوانان هستند. /نمیتوانند برای رفتن به تیم نوجوانان صبر کنند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She was anxious to move up the promotion ladder.
دیدگاه
٤

او برای صعود از نردبان ترقی مشتاق بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Hold the ladder tightly and move up a rung at a time.
دیدگاه
٥

نردبان را محکم بگیر و هر بار یک پله بالا برو!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Move up, John, and let the lady sit down.
دیدگاه
٩

جابجا شو جان، و اجازه بده تا خانم بنشیند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The prisoner managed to break free of his bonds.
دیدگاه
٩

زندانی موفق به فرار از غل و زنجیرش شد. /زندانی موفق شد از غل و زنجیر ش آزاد شود. /زندانی موفق به باز کردن غل و زنجیرش شد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a fit of grief
دیدگاه
٥

یک حمله اندوه، غم و اندوه شدید و یکباره!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a coughing fit
دیدگاه
٤

یک حمله سرفه، سرفه کردن های شدید و پشت سر هم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
epileptic fit
دیدگاه
٩

حمله صرعی، تشنج صرعی

تاریخ
٦ سال پیش
متن
May this Valentine bless us with the cupid of love and warmth of romance. Happy Valentine's Day Honey!
دیدگاه
٣

باشد که این ولنتاین با خدای عشق، کیوپید، و گرمای عاشقانه به ما برکت دهد. روز ولنتاین مبارک عسلم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a shopping spree
دیدگاه
١٢

یک خرید بی بند وبار/لجام گسیخته/بی حد و مرز!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
His promises were just so much meaningless talk.
دیدگاه
٢

وعده هایش فقط در حد حرف مفت بودند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He is just so not the right person for her.
دیدگاه
٢

اون آقا آنطور که باید شخص مناسبی/شوهر ایده الی برای خانم نیست.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The ending to the film was just so predictable.
دیدگاه
٢

آخر فیلم به بهترین شکل دلخواه قابل پیش بینی بود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You think that muggers should be punished more severely?Just so,I'm in total agreement.
دیدگاه
٢

شما فکر میکنید که اون زورگیرها باید بیشتر مجازات شوند? دقیقا درسته، من کاملا موافقم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Bring your friends by all means - just so long as I know how many are coming.
دیدگاه
٢

دوستانت را بیاور حتما - به شرطی که من بدونم چند نفر می آیند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Her house always has to be just so.
دیدگاه
٣

خانه اش همیشه باید مرتب و منظم باشد/ دقیقا همونطور که اون دلش میخواهد باشد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He liked polishing the furniture and making everything just so.
دیدگاه
٢

او براق کردن اسباب و اثاثیه و درست کردن هر چیزی را به بهترین شکل/ به شکل دقیق، دوست داشت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He's a perfectionist - everything has to be just so.
دیدگاه
٢

اون کمالگراست - همه چیز باید دقیقا همانطوری باشد که او میخواهد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It just so happened they'd been invited too.
دیدگاه
٢

اتفاقا آنها هم دعوت شده بودند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
But you're just so stuffed you won't be able to drink anything.
دیدگاه
٣

اما شما همانطور که دلتون خواست شکمتون را پر کردید که دیگه چیزی نمیتوانید بنوشید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Everything had to be just so, or Edna would make us do it again.
دیدگاه
٦

همه چیز می بایست خیلی دقیق انجام میشد / بصورت مرتب و منظم چیده میشد/ همانطور که او دلش میخواست باشد، وگرنه ادنا مجبورمون میکرد دوباره انجامش بدیم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I had a terrible hangover the next day.
دیدگاه

ابرهای جنگ بر فراز شرق سایه می افکنند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
One day I'll want to settle down and have a family.
دیدگاه
٥

یک روزی میخواهم که تشکیل خانواده بدهم و یک خانواده داشته باشم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I'm not going to settle for second best .
دیدگاه
١٤

من نمی خواهم به دوم شدن قانع بشم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The ancient way to settle a quarrel was to choose a leader from each side and let them fight it out.
دیدگاه
٨

روش قدیمی برای حل وفصل نزاع، انتخاب یک رهبر از هر طرف بود و به آنها اجازه میدادند تا با هم مبارزه کنند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I'm not ready to settle down yet.
دیدگاه
١٥

من هنوز برای تشکیل خانواده آماده نیستم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The heavy rain might settle the changeable weather.
دیدگاه
١١

باران سنگین ممکن است آب و هوای متغیر را آرام کند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
They'll soon settle in - kids are very good at adjusting.
دیدگاه
٩

آنها خیلی زود به شرایط خو خواهند گرفت - بچه ها در انطباق پذیری خیلی خوبند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You can't settle every argument by duking it out.
دیدگاه
١٠

شما نمیتوانید هر بحثی را با جر و بحث فیصله بدهید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She fought back the urge to run.
دیدگاه
٨

او در مقابل میل به فرار مقاومت کرد/جلوی خودش را گرفت!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I can never resist temptation/chocolate/the urge to laugh.
دیدگاه
٤

من هرگز نمی توانم در برابر اغواگری، شکلات و میل به خندیدن مقاومت کنم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I felt a sudden urge to smash the teapot against the wall.
دیدگاه
٥

من یک تمایل ناگهانی برای زدن قوری به دیوار داشتم/ به یکباره میلم کشید قوری رو بکوبم به دیوار!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I felt an irresistible urge to laugh.
دیدگاه
٤

من یک انگیزه غیر قابل مقاومت برای خندیدن داشتم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I felt an uncontrollable urge to scream.
دیدگاه
٦

من یک اشتیاق مهار نشدنی برای فریاد زدن داشتم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The urge to look was almost overwhelming.
دیدگاه
٥

تمایل به/اشتیاق به نگاه کردن تقریبا غیرقابل مقاومت بود/اجتناب ناپذیر بود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
We urge you to adopt all necessary measures to guarantee people's safety.
دیدگاه
١٢

ما از شما تقاضامندیم که همه تدابیر لازم را برای تضمین امنیت مردم بکار بگیرید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Health officials urged that everyone in the area be vaccinated immediately.
دیدگاه
١٠

مقامات بهداشتی خواستار آن شدند که همه در این ناحیه بلافاصله واکسینه شوند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Authorities urged caution today after two armed men escaped from a nearby prison.
دیدگاه
١٠

مقامات امروز تاکید بر احتیاط داشتند پس از اینکه دو مرد مسلح از یک زندان در این نزدیکی فرار کردند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
We urge your participation in this new program.
دیدگاه
١١

ما اصرار بر شرکت شما در این برنامه جدید داریم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I didn't reckon with getting caught up in so much traffic.
دیدگاه
٦

من گرفتار شدن در ترافیک سنگین را در نظر نگرفتم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
When the fighting is over, we will reckon with the enemy's sympathizers.
دیدگاه
٥

هنگامی که مبارزه تمام می شود، ما همراهان دشمن را به حساب خواهیم آورد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She doesn't know how to reckon with this problem.
دیدگاه
٥

او نمی داند چگونه با این مشکل کنار بیاد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
We must reckon with all possible difficulties when we are considering the cost of the contract.
دیدگاه
٦

ما باید تمام مشکلات احتمالی را به حساب بیاریم وقتی که داریم هزینه قرارداد را در نظر می گیریم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I wouldn't like to reckon with the manager when he's in a bad temper.
دیدگاه
٦

دوست ندارم با مدیر، موقعی که بدخلقه، روبرو بشم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
These dresses are too casual for the wedding; I need something fancier.
دیدگاه
٣

این لباس ها برای عروسی، بسیار ساده/خودمونی هستند، من به چیزی شیک تر/ پر زرق و برق تر نیاز دارم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
"We'll have to ditch!" yelled the co-pilot.
دیدگاه
-١٢

"ما باید هواپیما را در آب فرود بیاریم"! کمک خلبان فریاد میکشید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Love will be uplifted, praised, but lust will be hated and condemned!
دیدگاه
٥

عشق سربلند و مورد ستایش قرار خواهد گرفت اما، شهوت و هوس، مورد تنفر و رسوا خواهد شد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The earth's movement uplifted this part of town.
دیدگاه
٤

حرکت زمین این قسمت از شهر را بالا برده است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You should feel uplifted by the close of play.
دیدگاه
٤

شما باید تا اتمام بازی با روحیه بالا/با انگیزه بالا باشید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The arm, uplifted in a cheery wave, is bony, frail, almost opalescent.
دیدگاه
٥

دستی که بالا آمده تا از روی شادمانی تکان داده شود، استخوانی، نحیف و تقریبا شیری رنگ است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Their victory uplifted them.
دیدگاه
٣

پیروزی شان، آنها را بالا کشید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Uplifted sediments would be brought from their depth-related temperature regime and subjected to lower temperatures at higher structural levels.
دیدگاه
٤

رسوبات بالا آمده/بالا آورده شده، از رژیم دمایی مربوط به عمقشان آورده میشوند و تابع دماهای پایین تر در سطوح ساختاری بالاتر خواهند بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
If they are confident and compassionate, we are uplifted and encouraged.
دیدگاه
٤

اگر آنها دلسوز و مطمئن باشند ما روحیه میگیریم و تشویق می شویم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The island was uplifted and igneous intrusions took place.
دیدگاه
٤

جزیره بالا آورده شد و گدازه رانی های آذرین رخ داد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He felt uplifted by her presence.
دیدگاه
٤

اون ( آقا ) از حضور او ( خانم ) روحیه گرفت/انگیزه گرفت

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Everyone left the meeting feeling uplifted.
دیدگاه
٤

همه جلسه را با روحیه بالا ترک کردند/همگی در حالیکه روحیه گرفته بودند جلسه را ترک گفتند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Their aim was to stir up feeling against the war.
دیدگاه
٩

هدفشان تحریک احساسات/برانگیختن عواطف در برابر جنگ بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Before painting, you should stir up the paint a bit.
دیدگاه
١٣

قبل از رنگ زدن/نقاشی، باید رنگ را کمی تکان دهید/بهم بزنید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Don't give up just because it's difficult.
دیدگاه
٣٦

دست بر ندار/تسلیم نشو فقط به این خاطر که مشکل است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Approximately 10% of the island is glaciated.
دیدگاه
٤

تقریبا ده درصد این جزیره از یخ پوشیده شده است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Why are the U-shaped glaciated valleys suitable for water storage and for the building of dams?
دیدگاه
٤

چرا دره های یخ زده U شکل، برای ذخیره سازی آب و ساخت سدها مناسبند?

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I suppose I shall have to pony up, whether I like it or not.
دیدگاه
٤

خواه ناخواه فکر کنم مجبورم که تسویه حساب کنم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
A guilty conscience feels continual fear.
دیدگاه
٤

یک وجدان گناهکار، احساس ترس همیشگی دارد

تاریخ
٦ سال پیش
متن
A guilty conscience is a self-accuser [a thousand witness].
دیدگاه
٤

یک عذاب وجدان، یک خود ملامت گر است ( یکهزار شاهد )

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The love of my family and friends sustained me through my ordeal.
دیدگاه
٣

عشق خانواده و دوستانم ( بود که ) من را در طول تجربه سخت من برای اثبات بی گناهیم، زنده نگه داشت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The driver of the truck sustained only minor injuries to his legs and arms.
دیدگاه
٣

راننده کامیون فقط صدمات جزئی به پاها و دستانش وارد شده/متحمل شده!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Several train passengers received/sustained serious injuries in the crash.
دیدگاه
٦

چندین مسافر قطار متحمل صدمات جدی در صانحه برخورد شدند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The court sustained his claim that the contract was illegal.
دیدگاه
٣

دادگاه از ادعای او که قرارداد، غیرقانونی بوده، حمایت کرد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The company has sustained heavy losses this year.
دیدگاه
٦

شرکت امسال ضررهای سنگینی را متحمل شده است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He sustained a broken rib.
دیدگاه
٣

او متحمل یک شکستگی دنده شده

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She sustained multiple injuries in the accident.
دیدگاه
٨

او در تصادف متحمل چندین جراحت شده است

تاریخ
٦ سال پیش
متن
National pride is at stake in next week's game against England.
دیدگاه
٨

غرور ملی در گرو بازی هفته آینده مقابل انگلیس است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The future of mankind is at stake.
دیدگاه
٦

آینده بشریت در معرض خطر است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The family honour is at stake.
دیدگاه
٦

افتخار خانوادگی در معرض خطر است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Thousands of lives will be at stake if emergency aid does not arrive in the city soon.
دیدگاه
٥

اگر کمکهای اورژانسی بزودی به شهر نرسد، هزاران زندگی در معرض خطر خواهند بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The prize at stake is a place in the final.
دیدگاه
٥

جایزه شرط بندی یک جایگاه در فینال است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
National honour is at stake in this match between France and England.
دیدگاه
٧

افتخار ملی در گرو این مسابقه بین فرانسه و انگلیس است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
At stake is the success or failure of world trade talks.
دیدگاه
٧

موضوع بحث، موفقیت یا شکست مذاکرات تجاری جهان است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
There's more at stake here than you can possibly imagine.
دیدگاه
١٨

در اینجا چیزهای بحث انگیزتر/ مسائل قابل توجه تر/نکات حائز اهمیت تر از آنچه که احتمالا بتوانید تصور کنید وجود دارد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It is difficult to get used to another country's customs.
دیدگاه
٨

عادت کردن به آداب و رسوم یک کشور دیگر، سخت است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It took a while to get used to the social nuances of the office.
دیدگاه
١٣

برای عادت کردن به ریزه کاری های اجتماعی اداره، یه مدت زمانی وقت گرفت!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You will soon get used to the work.
دیدگاه
٩

بزودی به کار عادت میکنی.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
After a while you get used to all the noise.
دیدگاه
٥

بعدا از یک مدتی، به همه این سر و صداها عادت میکنی!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She grows on you when you get used to her.
دیدگاه
٣

وقتی بهش عادت کنی، اونو بیشتر از قبل دوست خواهی داشت!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You'd better get used to doing as you're told.
دیدگاه
٥

بهتره به انجام آنچه که به شما گفته شده عادت کنید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I felt somewhat uncomfortable in their fancy apartment.
دیدگاه
٩

من در اپارتمان پرزرق و برق اونا، تا حدی احساس ناراحتی میکردم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He has a fancy for chocolate.
دیدگاه
١٥

او یک علاقه شدیدی به شکلات دارد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The avant-garde sculptor created bizarre objects of his fancy.
دیدگاه
٨

مجسمه ساز آوانگارد ( پیشرو ) ، اشیایی عجیب غریب از آنچه که در خیالش بود، ساخت!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He cherished the fancy that someday he would be a star.
دیدگاه
٢٠

او این تصور که روزی یک ستاره خواهد شد را در ذهن پرورش میداد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
This dress is a fancy of the designer.
دیدگاه
١٣

این لباس یک ایده/ابتکار از طراح است!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He sat with his pencil poised, ready to take notes.
دیدگاه
٣

او با مدادش به حالت آماده نشسته، آماده برای یادداشت برداری!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She just needed to blow off steam.
دیدگاه
٨

اون فقط نیاز داشت که خشم و دق و دلی خودش را به یک نحوی فریاد بزند تا تخلیه شود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Jody lets her blow off steam first.
دیدگاه
٧

جودی بهش اجازه میدهد تا اول خودش رو خالی کند ( عصبانیت و خشم خودش رو خالی کند )

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Recess is a good chance for kids to blow off steam.
دیدگاه
١٠

زنگ تفریح، فرصت خوبی برای بچه هاست تا دق و دلی، خشم و تنش های خودشان را با فریاد زدن خالی کنند!/زنگ تفریح فرصت خوبی برای بچه ها ست تا انرژی شون رو تخ ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I went jogging to blow off some steam.
دیدگاه
١٩

من رفتم پیاده روی تا کمی از عصبانیتم رو خالی کنم!