conscience

/ˈkɑːnʃəns//ˈkɒnʃəns/

معنی: وجدان، ضمیر، باطن، دل
معانی دیگر: شعور، (مهجور) افکار و احساسات درونی، ذمه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: conscienceless (adj.)
(1) تعریف: the human faculty that enables one to decide between right and wrong conduct, esp. in regard to one's own actions.

- His conscience plagued him after he deceived his friend.
[ترجمه علی] نفس او پس از فریب دوستش آزرده خاطر بود.
|
[ترجمه •○♡M♡○•] او بعد از اینکه دوستش را فریب داد عذاب وجدان گرفت
|
[ترجمه بهنام] بعد از انکه دوستش را قریب داد، دچار عذاب وجدان شد.
|
[ترجمه علی رضا] وجدانش پس از فریب دوستش گرفتارش شد.
|
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه دوستش را فریب داد، وجدان او را آزار داد
[ترجمه ترگمان] وجدانش پس از فریب دادن دوستش به ستوه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Since I did nothing wrong, my conscience is clear.
[ترجمه صبا] از آن جا که من هیچ کاری نکردم ، وجدانم آسوده است
|
[ترجمه گوگل] چون هیچ اشتباهی نکردم، وجدانم راحت است
[ترجمه ترگمان] ، از اونجایی که کار اشتباهی نکردم وجدانم راحته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: moral integrity.

- As a man of conscience, he could not carry out orders that he believed immoral.
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک مرد با وجدان نمی توانست دستوراتی را که از نظر او غیراخلاقی بود اجرا کند
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک مرد وجدان نمی توانست از دستورها سرپیچی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their decision had nothing to do with conscience, but rather with an attempt to save face.
[ترجمه علی] تصیم آنها از روی وجدان نبوده و صرفا برای جلوگیری از خدشه دار شدن وجهه گرفته شده.
|
[ترجمه گوگل] تصمیم آنها ربطی به وجدان نداشت، بلکه تلاشی برای حفظ چهره بود
[ترجمه ترگمان] تصمیم آن ها هیچ ربطی به وجدان نداشت، بلکه با تلاشی برای نجات دادن صورت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. guilty conscience
عذاب وجدان

2. his conscience told him not to do anything wrong
وجدان به او ندا داد که هیچ کار خلافی نکند.

3. let conscience be our sole judge
بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.

4. operant conscience
وجدان موثر

5. pang of conscience
عذاب وجدان

6. the murderer's conscience tormented him
آدمکش از وجدان خود رنج می برد.

7. the public conscience slumbers
وجدان اجتماعی در خواب غفلت فرو رفته است.

8. in all conscience
منصفانه،وجدانا،به هر دلیل (منطقی و معقول)

9. on one's conscience
عذاب وجدان،احساس گناه

10. a prick of conscience
عذاب وجدان

11. a twinge of conscience
عذاب وجدان

12. remorse pricked his conscience
ندامت وجدانش را عذاب می داد.

13. the duel between conscience and lust
درگیری میان وجدان و شهوت

14. the voice of conscience
ندای وجدان

15. the worm of conscience
عذاب وجدان

16. to disobey one's conscience
از وجدان خود پیروی نکردن

17. to obey one's conscience
به وجدان خود گوش فرا دادن

18. to search one's conscience
به وجدان خود مراجعه کردن

19. with a clear conscience
با وجدانی آسوده

20. a salve for his conscience
مایه ی آرامش وجدان او

21. she was smitten by conscience
وجدان او را عذاب می داد.

22. to have a clear conscience
وجدان پاک داشتن

23. everybody must do what his conscience dictates
هر کس باید طبق ندای وجدان خود عمل کند.

24. he tried to salve his conscience by giving money to the poor
با دادن پول به فقیران کوشید که وجدان خود را آرام کند.

25. i don't want that matter on my conscience
نمی خواهم آن موضوع وجدانم را ناراحت بکند.

26. to them this is a point of conscience
در نظر آنان این یک موضوع وجدانی است.

27. what he had done weighed on his conscience
اعمالی که انجام داده بود وجدان او را معذب می کرد.

28. one must listen to the dictates of one's conscience
آدم باید به ندای وجدان خود گوش فرا دهد.

29. A guilty conscience is a self-accuser [a thousand witness].
[ترجمه علی اکبر منصوری] یک عذاب وجدان، یک خود ملامت گر است ( یکهزار شاهد )
|
[ترجمه گوگل]عذاب وجدان خود متهم است [هزار شاهد]
[ترجمه ترگمان]یک وجدان مقصر، متهم کننده [ هزار شاهد ] است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. A guilty conscience feels continual fear.
[ترجمه علی اکبر منصوری] یک وجدان گناهکار، احساس ترس همیشگی دارد
|
[ترجمه گوگل]یک عذاب وجدان احساس ترس مداوم دارد
[ترجمه ترگمان]یک وجدان گناهکار احساس ناراحتی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وجدان (اسم)
breast, conscience, superego

ضمیر (اسم)
heart, ego, mind, conscience, pronoun, soul

باطن (اسم)
conscience, inside

دل (اسم)
heart, midst, spunk, conscience

انگلیسی به انگلیسی

• sense of right and wrong
your conscience is the part of your mind that tells you what you should or should not do.
conscience is doing what you believe is right even though it might be unpopular, difficult, or dangerous.

پیشنهاد کاربران

How could he hit their conscience
چگونه می توانست در وجدان آنان رخنه کند؟
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس، ترجمه منوچهر بدیعی )
On one s conscience
عذاب وجدان، احساس گناه: i don t want that matter on my conscience نمی خواهم ان موضوع وجدانم را عذاب بدهد یا ناراحت کند.
I can t have it on my conscience if something bad happens to you, so i ll not let you go there
...
[مشاهده متن کامل]

وجدانم قبول نمی کنه ( عذاب وجدان می گیرم ) اگه اتفاق ناگواری واست رخ بده، بنابراین اجازه نمی دم اونجا بری

conscience ( n ) ( kɑnʃəns ) =the part of your mind that tells you whether your actions are right or wrong, e. g. to have a clear or guilty conscience
conscience
- حس تشخیص خوب از بد و درست از نادرست بدون دخالت استدلال و منطق
- وجدان بیدار و مصلحت شناس، شهود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : conscientize
✅️ اسم ( noun ) : conscience / conscientiousness
✅️ صفت ( adjective ) : conscientious
✅️ قید ( adverb ) : conscientiously
در بعضی متون میشه به معنی "خیال" ترجمه کرد
With a clear conscience
با وجدان راحت
با خیال راحت
CONSCIENCE : وجدان ( N )
CONSCIOUS : هشیار - آگاه - به هوش - ملتفت ( آگاه و متوجه ) ( Adj )
کانشِس
کانشِنس
Prisoner of conscience : زندانی عقیدتی
Consciousness : هشیاری - آگاهی
همون وجدانه
conscience ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: وجدان
تعریف: آگاهی از پیامدهای اخلاقی و اجتماعی رفتار شخصی
منصفانه
conscience با consciousness و self consciousness تفاوت معنایی داره
conscience = وجدان باطن شعور
consciousness = آگاهی یا خودآگاهی
consciousness mind = ضمیر خودآگاه
self consciousness = خودآگاهی
وجدان
خودآگاهی
in good conscience =in all conscience
عملکرد منصفانه
Prisoner of conscience زندانی عقیدتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس