"سید جمالالدین اسدآبادی"
"سید جمالالدین اسدآبادی"
چگونه با تأکید بر ضرورت وحدت اسلامی، به بازسازی هویت دینی و اجتماعی جهان اسلام پرداخت؟
١ پاسخ
سيد جمالالدين اسدآبادي، وحدت اسلامي را از مهمترين اهداف آرماني خود ميشمرد و تلاش فراوان براي وحدت شيعه و سني به خرج داد. او ترديد نداشت که نيرومندترين پيوند ميان مسلمانان، پيوند ديني است(زرگري نژاد، ۱۳۷۶،ص۳۵) و اختلافات مسلمانان، باعث ضعف آنان در برابر سلطه غرب است(افسر، ۱۳۶۷،ص۷۶) وي عقبماندگي مسلمانان را در تفرقه و تعصب، و دور شدن از اسلام ميديد و قرآن را سند شناخت حقيقت دين ميدانست؛ از مهمترين کارهاي وي هويت بخشيدن به جوامع اسلامي و مسلمانان بود. شعار وي «بازگشت به اسلام» و «بازگشت به قرآن» يا «احياي سنت سلف صالح» به قصد ايجاد هويت نوين براي مسلمانان بود. محور وحدت را قرآن مي دانست. چنانکه در عروه الوثقي نوشت: «من آرزو دارم که سلطان همه مسلمانان قرآن باشد و مرکز وحدت آنان ايمان» (الگار، ۱۳۶۹،ص۲۷۴ ).
نکته اي را که همواره سيد جمال در چارچوب نظريه وحدت اسلامي پيگيري ميکند بحث،«همگرايي اسلامي»است. منظور از همگرايي اسلامي، اتفاق نظر پيرامون مشروعيت سياسي نظام اسلامي و اتحاد پيرامون کليات اصول دين و پذيرش آن از سوي فرق اسلامي است.در اينجا قبول مشترکات ديني از سوي فرق اسلامي و توجه و دقت نظر به آن در راستاي(بيداري اسلامي)، منظور سيد جمال بوده است. سيد جمال از اينکه مسلمانان با وجود امکانات و استعدادهايي از جمله پيوستگي سرزمين هاي اسلامي، پيام هاي وحدت بخش قرآن و عقايد مشترک مسلمانان و توسعه کمي و کيفي مسلمانان نميتوانند در برابر سيل تهاجم دشمناني که از هر سو آنان را محاصره کرده، مقاومت نمايند، ابراز شگفتي کرده و آنان را سخت مورد سرزنش قرار مي دهد(اسد آبادي، ۱۳۶۰،ص۷۲ ). در اين رابطه سيد به مسلمانان هشدار ميدهد که، رواج انديشه قوميت پرستي و مليت پرستي و به اصطلاح «ناسيوناليسم» که به صورت هاي «پان عربيسم»، «پان ايرانيسم»، «پان ترکيسم» و...در کشورهاي اسلامي با وسوسه و تحريک استعمار تبليغ شد و همچنين سياست تشديد نزاعهاي مذهبي شيعه و سني و همچنين قطعه قطعه کردن سرزمين هاي اسلامي و قهرا رقيب، همه براي مبارزه با آن انديشه ريشهکن کننده استعمار بوده و هست (مطهري، بي تا،ص۵۳).
سيد در فقدان احساس هويت مشترک اسلامي به شدت رنج ميبرد، در مقالهها، سخنراني و صحبت خود آن را بازگو کرده است: «در روزگاري ما برخي از مسلمانان را ميبينيم که نسبت به آنچه بر ديگران ميرود غافل و از رنج ديگران آزرده نميشوند... مثلا مردم بلوچستان نظاره گر توطئههاي انگليس در افغانستان هستند ولي هيچ حرکت و اعتراضي از خود نشان نميدهند. مردم افغانستان هم شاهد مداخله انگليس در ايران هستند و هيچ اظهار نارضايتي نمينمايند(اسد آبادي،۱۳۶۰،ص۲۸)». «چه تفاوتي است بين مردم افغانستان و ايران؟ همه به خدا و آنچه که محمد (ص) آورده است ايمان دارند، پس بر مردم افغانستان است که چشم بگشايند و با انديشهاي استوار و عقل متين از سرنوشت خود استقبال کنند و براي اتحاد با برادران ايراني شان گامي بردارند چون ميان آنها چيزي نيست که بتوان نام اختلاف در منافع عمومي بر آن نهاد. بلکه همه از يک اصل وريشه هستند و برترين عامل وحدت يعني اسلام آنها را متحد ميسازد (اسد آبادي، ۱۳۶۰،ص۸۱ )». «سربازان انگليس در سرزمين مصر به قتل و غارت مشغولند و از هم و طنان شان هيچ کمک و ياري به آنهايي که در خونشان ميغلتند، مشاهده نميشود بلکه فقط به ناله آنها گوش ميسپارند درحالي که به خاطر نظاره بر اجساد شان که در اطرافشان به خون غلتيدهاند، چشمانشان به سرخي ميرود. اما زمان آشکار شدن حيله و نيت پليدشان فرا ميرسد و در ميان مردم مصر کسي پيدا نميشود که به آنها گرايش داشته باشد بلکه کينه آنها را به دل ميگيرند و در پي هلاکتشانند»(اسد آبادي، ۱۳۶۰، ص۷۴).
در نظر سيد جمال، جهان اسلام كليتي يكپارچه بود كه در صورت انسجام و وحدت آن، مسلمانان مي توانستند در مقابل سلطه اروپا مقاومت كنند. درك سيد از اروپا و رفتار آن، بسيار عميق تر از نحله پيشين بود. اگر چه سيد تمدن و ترقي اروپا در علم و صنعت را به رسميت مي شناخت، ولي به سلطه آن در جهان اسلام هم حساسيت بسياري داشت و در نتيجه بخش عمده توان خود را صرف مبارزه با آن كرد كه در اين مبارزه گاه مخاطبان وي دولت هاي اسلامي بودند و گاه ملل اسلامي و همين امر موجب شد كه حركت سياسي جنبه يك جنبش سياسي و توده اي را نيز به خود گرفته و از انديشه هاي صرفاً اصلاحي نحله پيشين فراتر رود و حتي در مورد ايران، جنبه انقلابي گرفت و علما و ملت را به انقلاب عليه استبداد ناصر الدين شاه فراخواند و در عثماني نيز در نهايت موجب مخالفت سلطان عثماني و احتمالاً مرگ وي به دست عوامل باب عالي شد. نكته اساسي ديگر انديشه هاي نوگرايانه سيد جمال اين بود كه در عين اين كه آشكارا مسلمانان را به مقاومت در برابر سلطه اروپا بر سرزمين هاي اسلامي تحريك مي كرد، با تأكيد بر اقتباس از دستاورد هاي علمي و صنعتي غرب، تقليد از غرب را رد مي كرد. به همين علت هم از روند موجود در جوامع اسلامي انتقاد مي كرد(اسد آبادي، ۱۳۶۰،ص ۱۲۱).
بنابراين سيد جمال، در کنار انديشه اتحاد همه مسلمين، به اوضاع ايران و لزوم بيدارگري در ايران نيز توجه ويژه اي داشت. نامه او به ميرزاي شيرازي، نطق هاي او عليه بي ديني فرمانروايان قاجار و خطرات استيلاي اقتصادي بيگانگان، در بيداري اسلامي نقش فراواني داشته است(الگار، ۱۳۶۹،ص۳۰۲). وي در برانگيختن روح اعتراض در سال هاي منتهي به مشروطيت سهم بسياري داشت. او آشکارا از صدر اعظم و شاه ايران خواست اصلاح، آزادي، عدالت و قانون را مدنظر قرار دهند که موجب تبعيدش از ايران شد. او با بسياري از آزادي خواهان نيز ارتباط داشت و آنها را به قيام برضد استبداد تشويق ميکرد(فراستخواه، ۱۳۷۵،ص ۲۱۲).
اصلاحگري سيد جمال ابعادي مختلف دارد، اما روح اصلي اصلاح گري سيد جمال در جهان اسلام «تجدد» است. سيد به دنبال اين است كه جهان اسلام و مسلمانان را با دوران جديد، ويژگي ها و عوامل شكل گيري آن آشنا كند و شرايطي را فراهم كند كه مسلمانان نيز در اين دنياي جديد و تمدن آن سهمي به دست آورند و با اتكا بر عناصر اصلي آن يعني علم و عقل و ديگر عناصر آن از جمله نهاد هاي سياسي دموكراتيك بر قدرت خود بيفزايند. شايد از اين منظر بتوان گفت كه دغدغه اصلي سيد دغدغه هويتي نيست، بلكه اين است كه چگونه مي توان به جهان اسلام قدرت بخشيد. به اعتقاد سيد، تمدن جديد و مدرن غرب، بر اساس اصول اسلامي پديد آمده است؛ در اين جا سيد جمال، بر دو فرض اساسي تأكيد مي كرد: نخست نقش ناگزير دين در زندگي ملت ها و دوم، نياز به نهاد هاي جديد و مهارت هاي فني براي برآوردن خواست هاي زندگي جديد(اسد آبادي، ۱۳۸۱،ص۱۳۲).
* باز نشر از سایت: 👇