تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم: Intrusion: قطع کردن ( متمرکز بر بی ربط خود را وسط انداختن ) interruption: قطع کردن ( متمرکز بر ایجاد وقفه، حتی برای قطعی برق و غ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم: Intrusion: قطع کردن ( متمرکز بر بی ربط خود را وسط انداختن ) interruption: قطع کردن ( متمرکز بر ایجاد وقفه، حتی برای قطعی برق و غ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

موضوعات، خدمات و مفاهیمی که مربوط به گروه محدود و خاصی می شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیرون زدن ( Chemical discharge ) تخلیه ( Electrical discharge ) ترخیص ( Patient discharge )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

4 کلمه شبیه هم همگی به معنی گشت زدن roam: گشت زدن ( آزادانه، بی هدف، در ناحیه ای باز و بزرگ ) meander گشت زدن ( آرام، فراغانه، مسیر غیر مستقیم ) mi ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

4 کلمه شبیه هم همگی به معنی گشت زدن roam: گشت زدن ( آزادانه، بی هدف، در ناحیه ای باز و بزرگ ) meander گشت زدن ( آرام، فراغانه، مسیر غیر مستقیم ) mi ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

4 کلمه شبیه هم همگی به معنی گشت زدن roam: گشت زدن ( آزادانه، بی هدف، در ناحیه ای باز و بزرگ ) meander گشت زدن ( آرام، فراغانه، مسیر غیر مستقیم ) mi ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

4 کلمه شبیه هم همگی به معنی گشت زدن roam: گشت زدن ( آزادانه، بی هدف، در ناحیه ای باز و بزرگ ) meander گشت زدن ( آرام، فراغانه، مسیر غیر مستقیم ) mi ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه به هم همگی به معنی شرورانه nefarious: شرور ( متمرکز بر خواص حیله گرانه ) notorious: شرور ( متمرکز بر خواص مخالف خواست ) wicked: شرور ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه به هم همگی به معنی شرورانه nefarious: شرور ( متمرکز بر خواص حیله گرانه ) notorious: شرور ( متمرکز بر خواص مخالف خواست ) wicked: شرور ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه به هم همگی به معنی شرورانه nefarious: شرور ( متمرکز بر خواص حیله گرانه ) notorious: شرور ( متمرکز بر خواص مخالف خواست ) wicked: شرور ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه نزدیک، هر سه به معنی جو aura: جو ( متمرکز بر انرژی یا هیبت ) vibe: جو ( متمرکز بر احساسات ) atmosphere: جو ( متمرکز بر جنبه مادی یا علمی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه نزدیک، هر سه به معنی جو aura: جو ( متمرکز بر انرژی یا هیبت ) vibe: جو ( متمرکز بر احساسات ) atmosphere: جو ( متمرکز بر جنبه مادی یا علمی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد

سه کلمه نزدیک، هر سه به معنی ندرت rare: نادر ( متمرکز بر کمیت کم، اغلب همراه با خاص بودن ) scarce: کمیاب ( متمرکز بر کم بودن چیزی در حال تقاضای زیاد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه نزدیک، هر سه به معنی ندرت rare: نادر ( متمرکز بر کمیت کم، اغلب همراه با خاص بودن ) scarce: کمیاب ( متمرکز بر کم بودن چیزی در حال تقاضای زیاد ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه نزدیک، هر سه به معنی جو aura: جو ( متمرکز بر انرژی یا هیبت ) vibe: جو ( متمرکز بر احساسات ) atmosphere: جو ( متمرکز بر جنبه مادی یا علمی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه نزدیک، هر سه به معنی ندرت rare: نادر ( متمرکز بر کمیت کم، اغلب همراه با خاص بودن ) scarce: کمیاب ( متمرکز بر کم بودن چیزی در حال تقاضای زیاد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرچه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی "جمع آوردی کردن": gather: دور هم جمع کردن افراد و اطلاعات ( افراد و اطلاعات می تونن نسبت به هم بی ربط و متفاوت باشن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی "جمع آوردی کردن": gather: دور هم جمع کردن افراد و اطلاعات ( افراد و اطلاعات می تونن نسبت به هم بی ربط و متفاوت باشن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی "جمع آوردی کردن": gather: دور هم جمع کردن افراد و اطلاعات ( افراد و اطلاعات می تونن نسبت به هم بی ربط و متفاوت باشن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی "جمع آوردی کردن": gather: دور هم جمع کردن افراد و اطلاعات ( افراد و اطلاعات می تونن نسبت به هم بی ربط و متفاوت باشن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه هر دو مربوط به محل دفن: tomb: مقبره ( دارای زمینه فرهنگی ) grave: قبر ( ساده )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه مربوط به محل دفن: grave: قبر tomb: مقبره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مویی رد شدن پیشامد ها ( طوری که طرف شانس میاره ) مثلا: After his accident, he considered himself lucky to have only had a brush with death.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پر کردن به طور وسیع ( نه فقط برای آب ) مثلا: light flooded the narrow tunnel نور تونل باریک را "به طور وسیع پر کرد".

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راه، شیوه، طریق مثلا: We need a means of escape besides the main entrance ما به طریقی ای برای فرار غیر از ورودی اصلی نیاز داریم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تمرین کردن". rehearse: تمرین کردن به منظور آمادگی برای یک سناریو یا پروسه. drill: تمرین کردن به منظور حفظ و به خا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تمرین کردن": rehearse: تمرین کردن به منظور آمادگی برای یک سناریو یا پروسه. drill: تمرین کردن به منظور حفظ و به خاط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت فعل: خود، کسی یا چیزی را سفت چسبیدن ( به حالت بغل کردن )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فیبر پیچ کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سردرآوردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیاز داغ چیزی رو زیاد کردن ( افسانه وار کردن چیزی یا روایتی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربات ( متوالی ) برنده / قطع کننده مثلا: their guide, chopped a path through the dense undergrowth with practiced swings.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "مشتاق" و تفاوتشون: fervent: مشتاق ( به یک خواست_غیر عملی_رسمی یا ادبی ) eager: مشتاق ( به یک عمل یا رویداد_عملی_مح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه با کلمه practical ( که به معنی "درست و حسابی" ) هست، هم ریشه است. معنی: کسی که هر مساله ای را با درک و راه حل درست و حسابی حل می کند. مثلا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرمانبرانه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنی "شدنی": viable: شدنی ( متمرکز بر میزان موفقیت در کار یا ایده ای ) feasible: شدنی ( متمرکز بر میزان محال نبودن کار ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنی "شدنی": viable: شدنی ( متمرکز بر میزان موفقیت در کار یا ایده ای ) feasible: شدنی ( متمرکز بر میزان محال نبودن کار ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنی "شدنی": viable: شدنی ( متمرکز بر میزان موفقیت در کار یا ایده ای ) feasible: شدنی ( متمرکز بر میزان محال نبودن کار ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به زیر آوردن ( کسی یا گروهی ) ___ به اصطلاح: پرچم کسی را پایین آودن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیرون گسترانه مثلا: international outreach partnerships همکاری های بیرون گسترانه بین المللی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

این کلمه حالت مصدر دو فعل مختلف با معانی مختلف است: 1. duduce به معنی "استنتاج کردن" 2. deduct به معنی "کاهش دادن"

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تقسیم یا تعین وظایف

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطلع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم: illicit: غیر شرعی ( نا مناسب از لحاظ اخلاقی، اجتماعی __ اعمال ضد عرف ) illegal: غیر قانونی ( نا مناسب از نظر قانون _ مجازات دارد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ولنگ و باز

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پهن کردن مثلا: clients would lay out elaborate spreads مشتریان سفره های مفصلی پهن می کنند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنی "مخفی" و اما تفاوت ظریفشون با هم. clandestine مخفی نگهداشتن موضوعی از قانون یا یک مسئول stealth مخفی نگهداشتن خود ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنی "مخفی" و اما تفاوت ظریفشون با هم. clandestine مخفی نگهداشتن موضوعی از قانون یا یک مسئول stealth مخفی نگهداشتن خود ...