تاریخ
٢١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

صدای حاصل از لق زدن

تاریخ
٢٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

چیزی که به طور پنهاد نگهداری شده ( اسم ) emergency stash of food نگهداشتن چیزی به طور مخفی ( فعل )

تاریخ
٢٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

گذشته فعل wind به معنی پیچید / پیچیدند. مثلال: they wound through the narrow roads یعنی: می پیچیدند در مسیر های نازک ( پیچ در پیچ )

تاریخ
٢٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

پیچیدن مثال 1: as a gust of icy wind whipped through his jacket وزش باد سرد پیچید به داخل ژاکتش. or مثال 2: Her hair whipped around her face مو هاش ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

سخت و زمان بر

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1_ نقش بازی کردن ( طوری که کسی خودشو متفاوت با چیزی که هست جا بزنه ) 2_ یکی بازی با هدف فهموندن چیزی با نقش بازی کردن

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

مسئول ساخت اسکلت یا بدنه و سوار کردن تجهیزات یا عوامل به طور پیوسته در یک سازه یا ساختار هدفمند. در رابطه با سازه: هر سازه مکانیکی یا دیجیتال ( CG ) ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

determination : پا برجا ماندن در حفظ تصمیم گرفته شده. کلمه شبیه دیگه: resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کسی که determination نداشت ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کلمه شبیه دیگه: determination : پا برجا بون در حفظ تصمیم گرفته شده. کسی که resolve نداشته باشه ت ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

صرف زور ناگهانی برای جابجا کردن فردی یا چیزی سنگین.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شونه خالی کردن

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

حرکت دادن به طور روان و نرم

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

تحت فشار فیزیکی / غیر فیزیکی گذاشتن / بودن ( فشار از نوع له کننده )

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

سر هم بودن That bridge is barely holding together as it is اون پل همین جوریش به زور سرهمه.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

راست و حسابی

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

درزا _ گشاد _ پر درز

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

غیر قابل مدیریت ( چیزی که جمع و جور کردنش سخت باشه )

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

بیار یا آمادن کن مثلا grab the tools

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

معادل محاوره ای فارسی: دَر رفتن. ( نه به معنی فرار ) به معنی از جا در آمدن. مثلا می گن پای یارو در رفته. یا آچار موقع سفت کردن پیچ در رفت.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر لب چیزی گفتن ( از روی ترس یا خجالت ) . کلمه mutter هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب غر زدن.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

زیر لب غر زدن. کلمه mumble هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب از روی ترس و خجالت چیزی گفتن.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

نعره کشیدن

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

بخشی ( از یک سفر ) The first leg of their journey

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

قواعد اخلاقی با کلمه ethnic اشتباه نگیرید که میشه " نژادی ".

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

( اسم ) سفری طولانی و سخت ( فعل ) با خود کشیدن و بردن چیزی با سختی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
١

سازه یا ساختارای هدفمند متشکل از یک اسکلت ( معمولا با نقاط شکست ) یا بدنه اصلی که قطعات یا عوامل دیگه روش سوار هستند. در رابطه با اشیاء: مثلا تریلی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیخ و بنی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

ارائه دادن، تقدیم کردن extending an olive branch of understanding and support ارائه صلح و حمایت ( olive branch نماد صلح ) I'd like to extend my gr ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ارائه دادن I'd like to extend my gratitude to extending an olive branch of understanding and support

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر برای پارچه و روابط استفاده میشه. یعنی برطرف کردن پارگی یا جدا شدگی یا کلا باز گردوندن دو چیزی از هم جدا شده بودند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیش آمدن As her graduation loomed. . . همین که فارق التحصیلی ِاو پیش آمد. . .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه به کلمه ی enhanced خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: improved یعنی چیزی که قبلا ایراد داشته و الان ایرادش بهتر یا برطرف شده. در صورتی که enha ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه به کلمه ی improved خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: enhanced یعنی چیزی که قبلا خوب بوده، الان بهتر شده. در صورتی که improved یعنی چیزی که قب ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تغییری کوچک در یک سند یا گواهی به منظور بهبود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کس یا چیزی که آماده به انجام کار یا شغل خود ( عموما در ازای پرداخت مالی ) باشد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تفکیک شده با رنگ یا رنگی مثلا تاکسی ها همه زرد هستند یا وسایل باربری به رنگ دیگه ( مثلا آبی مثل نیسان وانت )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دارا بودن مثال: required by federal law to contain a placard از طرف قانون فدرال مستلزم دارا بودن پیوست باشد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیوست

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

انداختن مثلا آجر انداختن نیزه انداختن ختی تحمت و بدوبیرا انداختن به کسی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پر کردن سطح با پراکندن چیز های دیگه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بالا زدن surge of anger یعنی بالا زدن خشم یا his adrenaline has surged یعنی آدرزنالینش زده بالا

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رساندن شبیه به imply هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٢

رساندن شبیه به convey هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اختصار لغوی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پریدن به داخل چیزی یا پرداختن به کاری با اشتیاق و بدون فکر کردن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

dove گذشته فعل dive he dove headfirst into the mountain of letters

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پریدن ( همراه با مهارت معمولا به فاصله یا ارتفاع زیاد )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گفتار نویس کسی که با سرعت بالا گفته ها را می نویسد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی از اتفاقی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...