پیشنهادهای nader rostami (١٩٠)
صدای حاصل از لق زدن
چیزی که به طور پنهاد نگهداری شده ( اسم ) emergency stash of food نگهداشتن چیزی به طور مخفی ( فعل )
گذشته فعل wind به معنی پیچید / پیچیدند. مثلال: they wound through the narrow roads یعنی: می پیچیدند در مسیر های نازک ( پیچ در پیچ )
پیچیدن مثال 1: as a gust of icy wind whipped through his jacket وزش باد سرد پیچید به داخل ژاکتش. or مثال 2: Her hair whipped around her face مو هاش ...
سخت و زمان بر
1_ نقش بازی کردن ( طوری که کسی خودشو متفاوت با چیزی که هست جا بزنه ) 2_ یکی بازی با هدف فهموندن چیزی با نقش بازی کردن
مسئول ساخت اسکلت یا بدنه و سوار کردن تجهیزات یا عوامل به طور پیوسته در یک سازه یا ساختار هدفمند. در رابطه با سازه: هر سازه مکانیکی یا دیجیتال ( CG ) ...
determination : پا برجا ماندن در حفظ تصمیم گرفته شده. کلمه شبیه دیگه: resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کسی که determination نداشت ...
resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کلمه شبیه دیگه: determination : پا برجا بون در حفظ تصمیم گرفته شده. کسی که resolve نداشته باشه ت ...
صرف زور ناگهانی برای جابجا کردن فردی یا چیزی سنگین.
شونه خالی کردن
حرکت دادن به طور روان و نرم
تحت فشار فیزیکی / غیر فیزیکی گذاشتن / بودن ( فشار از نوع له کننده )
سر هم بودن That bridge is barely holding together as it is اون پل همین جوریش به زور سرهمه.
راست و حسابی
درزا _ گشاد _ پر درز
غیر قابل مدیریت ( چیزی که جمع و جور کردنش سخت باشه )
بیار یا آمادن کن مثلا grab the tools
معادل محاوره ای فارسی: دَر رفتن. ( نه به معنی فرار ) به معنی از جا در آمدن. مثلا می گن پای یارو در رفته. یا آچار موقع سفت کردن پیچ در رفت.
زیر لب چیزی گفتن ( از روی ترس یا خجالت ) . کلمه mutter هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب غر زدن.
زیر لب غر زدن. کلمه mumble هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب از روی ترس و خجالت چیزی گفتن.
نعره کشیدن
بخشی ( از یک سفر ) The first leg of their journey
قواعد اخلاقی با کلمه ethnic اشتباه نگیرید که میشه " نژادی ".
( اسم ) سفری طولانی و سخت ( فعل ) با خود کشیدن و بردن چیزی با سختی
سازه یا ساختارای هدفمند متشکل از یک اسکلت ( معمولا با نقاط شکست ) یا بدنه اصلی که قطعات یا عوامل دیگه روش سوار هستند. در رابطه با اشیاء: مثلا تریلی ...
بیخ و بنی
ارائه دادن، تقدیم کردن extending an olive branch of understanding and support ارائه صلح و حمایت ( olive branch نماد صلح ) I'd like to extend my gr ...
ارائه دادن I'd like to extend my gratitude to extending an olive branch of understanding and support
بیشتر برای پارچه و روابط استفاده میشه. یعنی برطرف کردن پارگی یا جدا شدگی یا کلا باز گردوندن دو چیزی از هم جدا شده بودند.
پیش آمدن As her graduation loomed. . . همین که فارق التحصیلی ِاو پیش آمد. . .
این کلمه به کلمه ی enhanced خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: improved یعنی چیزی که قبلا ایراد داشته و الان ایرادش بهتر یا برطرف شده. در صورتی که enha ...
این کلمه به کلمه ی improved خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: enhanced یعنی چیزی که قبلا خوب بوده، الان بهتر شده. در صورتی که improved یعنی چیزی که قب ...
تغییری کوچک در یک سند یا گواهی به منظور بهبود.
کس یا چیزی که آماده به انجام کار یا شغل خود ( عموما در ازای پرداخت مالی ) باشد.
تفکیک شده با رنگ یا رنگی مثلا تاکسی ها همه زرد هستند یا وسایل باربری به رنگ دیگه ( مثلا آبی مثل نیسان وانت )
دارا بودن مثال: required by federal law to contain a placard از طرف قانون فدرال مستلزم دارا بودن پیوست باشد.
پیوست
انداختن مثلا آجر انداختن نیزه انداختن ختی تحمت و بدوبیرا انداختن به کسی
پر کردن سطح با پراکندن چیز های دیگه
بالا زدن surge of anger یعنی بالا زدن خشم یا his adrenaline has surged یعنی آدرزنالینش زده بالا
رساندن شبیه به imply هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.
رساندن شبیه به convey هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.
اختصار لغوی
پریدن به داخل چیزی یا پرداختن به کاری با اشتیاق و بدون فکر کردن
dove گذشته فعل dive he dove headfirst into the mountain of letters
پریدن ( همراه با مهارت معمولا به فاصله یا ارتفاع زیاد )
گفتار نویس کسی که با سرعت بالا گفته ها را می نویسد
apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی از اتفاقی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی )
appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...