پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٢)
ویژه مثال: She made a special cake for his birthday. او برای تولدش یک کیک ویژه درست کرد.
انجمن مثال: She's a member of the local historical association. او عضو انجمن تاریخی محلی است.
میراث مثال: She learned about her cultural heritage from her grandparents. از پدر و مادر بزرگش درباره میراث فرهنگی خود یاد گرفت.
در جای دیگر مثال: They decided to look for work elsewhere. آن ها تصمیم گرفتند که در جای دیگری کار پیدا کنند.
پر مثال: Her schedule was full for the week. برنامه اش برای هفته پر بود.
غول مثال: The giant towered over the tiny village. غول بالای روستای کوچک ایستاده بود.
مورد مثال: She bought several items at the store. او چند مورد از فروشگاه خرید کرد.
محافظه کار مثال: She has conservative views on social issues. او دیدگاه های محافظه کاری درباره مسائل اجتماعی دارد.
دست مثال: He shook her hand firmly. او دستش را با قدرت محکمی معطوف کرد.
دارد مثال: She has a cat and a dog. او یک گربه و یک سگ دارد.
داخلی مثال: The company is facing internal conflicts. شرکت با تعارضات داخلی روبرو است.
استخوان مثال: He broke a bone in his arm while skiing. او یک استخوان دستش را در حین اسکی شکست.
ناکامل مثال: Their plan was still inchoate and needed refinement. برنامه آن ها هنوز کامل نبود و نیاز به بهبود داشت.
طرفدار مثال: She's an advocate for animal rights. او طرفدار حقوق حیوانات است.
انجام دادن مثال: She performed well in her role as team leader. او در نقش رهبر تیم خود عملکرد خوبی داشت.
هفتگی مثال: She publishes a weekly newsletter. او یک خبرنامه هفتگی منتشر می کند.
رمان مثال: She's reading a novel by her favorite author. او رمانی از نویسنده مورد علاقه اش می خواند.
حقیقت مثال: The truth eventually came out. سرانجام حقیقت به روشنی آشکار شد.
وزن کردن مثال: He weighed the options carefully before making a decision. او گزینه ها را قبل از تصمیم گیری با دقت وزن کرد.
ترتیب مثال: She made arrangements for her trip months in advance. او برای سفرش ترتیباتی را ماه ها قبل از آن گرفت.
معنی مثال: What's the meaning of this word? معنی این کلمه چیست؟
نماد مثال: The dove is often seen as a symbol of peace. کبوتر اغلب به عنوان نماد صلح دیده می شود.
تکرار کردن مثال: He asked her to repeat what she had just said. او از او خواست تا آنچه را که به تازگی گفته بود تکرار کند.
غیرممکن مثال: Climbing that mountain alone would be impossible. صعود به آن کوه تنها غیرممکن خواهد بود.
تصمیم مثال: They made the decision to move to a new city. آن ها تصمیم گرفتند به شهر جدید مهاجرت کنند.
اجتماعی مثال: She enjoys socializing with friends on weekends. او از برقراری ارتباط اجتماعی با دوستانش در آخر هفته لذت می برد.
باشگاه مثال: He's a member of the local chess club. او عضو باشگاه شطرنج محلی است.
گاز گرفتن مثال: The dog bit the mailman on the leg. سگ پای پستچی را گاز گرفت.
خسته مثال: She felt tired after a long day at work. او پس از یک روز طولانی کاری خسته بود.
هدف مثال: The company set ambitious sales targets for the year. شرکت اهداف فروش جسورانه ای برای سال تعیین کرد.
سیب مثال: She took a bite of the juicy apple. او یک قاشق از سیب آبدار برداشت.
تأثیر مثال: Her parents had a significant influence on her career choice. والدینش تأثیر قابل توجهی در انتخاب شغلی او داشتند.
چشم انداز مثال: The company has a vision for the future. شرکت چشم اندازی برای آینده دارد.
ربات مثال: The robot vacuum cleaned the entire house. مکنده ربات کل خانه را تمیز کرد.
زمستان مثال: They enjoy skiing in the winter. آن ها از اسکی کردن در زمستان لذت می برند.
دشمن مثال: He saw his former friend as his enemy now. او دوست سابقش را اکنون به عنوان دشمنش می دید.
شواهد مثال: They presented strong evidence to support their claim. آن ها شواهد قوی را ارائه دادند تا ادعایشان را حمایت کنند.
تحقیق کردن مثال: The police are investigating the robbery. پلیس دزدی را تحقیق می کند.
صادق مثال: He's known for being honest and trustworthy. او برای صادق و قابل اعتماد بودنش شناخته می شود.
کم مثال: There are only a few cookies left in the jar. فقط چند کیک باقی مانده است در بطری.
حفظ کردن مثال: They worked hard to preserve the historical building. آن ها سخت کار کردند تا ساختمان تاریخی را حفظ کنند.
کمیته مثال: She's on the planning committee for the event. او در کمیته برنامه ریزی برای رویداد است.
شنیده شده مثال: She heard the news from a friend. او اخبار را از یک دوست شنید.
یافتن مثال: They found the missing keys under the couch. آن ها کلیدهای گم شده را زیر مبل پیدا کردند.
میز مثال: He sat down at his desk to work on the report. او برای کار بر روی گزارش به میز خود نشست.
نظارت کردن مثال: The teacher monitors the students' progress closely. معلم به دقت پیشرفت دانش آموزان را نظارت می کند.
موسیقی مثال: She studied music theory in college. او در دانشگاه نظریه موسیقی را مطالعه کرد.
این مثال: The cat licked its paw. گربه زانوی خود را لیسید.
به این ترتیب مثال: She didn't feel well and thus decided to stay home. او حال خوبی نداشت و بنابراین تصمیم گرفت خانه بماند.
دوازده مثال: There are twelve months in a year. در سال دوازده ماه وجود دارد.