پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٤٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( بدن ) پهلو 2. ( ساختمان و غیره ) ضلع. طرف. جبهه 3. ( نظامی ) جناح 4. کنار چیزی واقع شدن. پهلوی کسی یا چیزی قرار گرفتن 5. به جناح ( دشمن ) حمله ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. بد 2. بدبو. متعفن. گندیده 3. کثیف. نامطبوع 4. ( هوا ) نامساعد. خراب. افتضاح 5. قبیح. زشت. شنیع. ناشایست 6. پست. پلید. بی رحم 7. فجیع 8. ( عامیانه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تجدید نظر کردن. دوباره برسی کردن مثال: he begged her to reconsider, but to no avail او ازش خواهش کرد که تجدید نظر کند. اما بیهوده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سرود مذهبی. 2. سرود خواندن مثال the intonation of hymns آهنگ و زیر و بمیِ سرودهای مذهبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. عقب نشینی 2. رکود اقتصادی مثال: a quick end to the recession یک پایان سریع و فوری برای رکود اقتصادی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرتکب. گنهکار. مقصر مثال: the apprehension of a perpetrator بازداشت یک گنهکار و مقصر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرانک ( واحد پول فرانسه و سوئیس و بلژیک و بعضی کشورهای دیگر ) مثال: the appreciation of the franc against the pound ترقی و افزایش قیمت فرانک در مقا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. برنده. گزنده 2. قاطع. صریح. بی پرده مثال: his incisive style of journalism سبک صریح و بی پرده او در روزنامه نگاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلفل قرمز. چیلی مثال: a hot chili یک فلفل قرمز تند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. شراب قرمز ( بوردو ) 2. ( رنگ ) شرابی مثال: he watered the claret. او شراب قرمز ( بوردو ) را آبکی و رقیق کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی جهت. بیخود. غیر ضروری. بدون آن که ضرورت داشته باشد. مثال: I think in the past a lot of these operations were done unnecessarily perhaps, although ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. اسیر 2. زندانی. محبوس 3. دربند. گرفتار. در قفس 4. دلباخته. شیفته مثال: the captive was fettered اسیر در غل و زنجیر شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی میلی. نارضایی. اکراه مثال: her reluctance did nothing to cool his interest بی میلی و اکراه او ( مونث ) هیچ کاری برای فروکش کردن علاقه و دلبستگی او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیم پز مثال: half - cooked chicken یک مرغ نیم پز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریپ فروت مثال: he eat a half grapefruit او یک نصفه گریپ فروت خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پیروزی 2. موفقیت 3. پیروز شدن ( بر ) 4. ( به خاطر پیروزی ) شادی کردن. مثال: he exulted in his triumph او در پیروزی و موفقیت اش شادی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ریختن. پاشیدن 2. پوشاندن با مثال: a gully strewn with rocks کانال بوسیلة تخته سنگها پوشانده شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آبکنده. کانال 2. آبراهه مثال: a gully strewn with rocks کانال بوسیلة تخته سنگها پوشانده شده .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. غیر واقع بین. 2. غیر واقع بینانه. دور از واقعیت 3. نامعقول 4. واهی مثال: her expectations were unrealistic آرزوهای او نامعقول و واهی بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. جامه ( زنانه ) . پیراهن ( زنانه ) 2. قبا. ردا مثال: a frock edged with lace یک پیراهن زنانه با تور آراسته شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت تبریزی. درخت سپیدار مثال: poplars edged the orchard سپیدارها حاشیة باغستان را گرفته بودند. the driveway was lined by poplars {دو طرف} راه ورود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. دو راهی 2. محظور. تنگنا. وضعیت دشوار 3. مشکل. معظل 4. ( منطق ) قیاس ذوالحدین مثال: an ethical dilemma یک محظور و تنگنای ِاخلاقی In the movie the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوش به زنگی. ترصد. هشیاری. بیداری مثال: eternal vigilance گوش به زنگی و هوشیاری دائم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. عضویت مجدد 2. بستری شدن مجدد مثال: they enumerated hospital readmission rates آنها تعرفه های پذیرش مجدد بیمارستان را یکی یکی ذکر کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادعا شده. اظهار شده. نسبت داده شده. که گفته می شود. . . مثال: the commission is to enquire into alleged illegal payments کمیسیون نسبت به پرداختهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیمه وقت. پاره وقت مثال: I enquired about part - time training courses من درباره دوره های کارآموزی نیمه وقت پرس و جو کردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. میلاد مسیح 2. شمایل تولد مسیح. 3. روز کریسمس مثال: members of the church enacted a nativity play اعضاء کلیسا نمایش میلاد مسیح را اجرا کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( نظام ) سرمایه داری مثال: Gradgrind embodies the spirit of industrial capitalism �گرادگریند� مظهر کاپیتالیسم و سرمایه داری صنعتی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. قفسه. کابینت. بوفه 2. ( تلوزیون و دستگاه های صوتی ) جعبه 3. قفسه پرونده 4. هیئت دولت. هیئت وزرا. کابینه 5. جلسه هیئت دولت مثال: a cabinet full of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. قاطر. استر 2. ( آدم ) خیره سر. یکدنده. لجباز / 3. دمپایی 4. صندل مثال: bandits carried off his mule راهزن ها قاطرش را بردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چند رسانه ای مثال: companies trumpeted their enthusiasm for the multimedia revolution شرکتها شور و اشتیاق خودشان را برای انقلاب چند رسانه ای در بوق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. به شدت 2. به سختی 3. سنگین 4. با اندام درشت 5. با تاثر. با افسردگی. با لحن گرفته مثال: a heavily laden truck یک کامیون به شدت سنگین It was rainin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پر. مملو. انباشته 2. بارگیری شده 3. پربار. پر محصول 4. سنگین مثال: a heavily laden truck یک کامیون به شدت پر و سنگین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسکله. بارانداز مثال: his voice carried across the quay صدای او سرتاسر اسکله و بارانداز قابل شنیدن بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مرز 2. مرزی. سر حدی مثال: the frontier posts remained in government hands پستهای مرزی در اختیار دولت باقی ماندند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. آفت کش . سم دفع افات 2. حشره کش مثال: tight limits on the use of pesticides محدودیتهای دشوار برای استفاده از آفت کش ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفحه. تخته. ورق. قالب مثال: concrete slabs were fitted together قالب ها و صفحات بتونی به یکدیگر متصل شده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برنزه مثال: he looked tanned and fit او به نظر برنزه و سالم می رسید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکاربان مثال: After the gamekeeper died، Father put in for his job. بعد از اینکه شکاربان مرد، پدر برای {گرفتن} شغلش تقاضا کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. آشوب. شورش. نا آرامی 2. بلوا 3. طغیان 4. هنگامه. محشر. غوغا 5. شخص بامزه 6. شورش کردن. دست به شورش زدن. آشوب به راه انداختن 7. بلوا به پا کردن 8. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. خط لوله 2. ( مجازی ) کانال اطلاعاتی مثال: The pipeline's cost is now put at 2. 7 billion pounds هزینة خط لوله تا الان ۲. ۷ میلیارد پوند براورد شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خر حمال 2. خر حمالی کردن. جان کندن مثال: a drudge who slaved for her employer یک خر حمالی که برای کارفرمایش جان می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. رئیس دانشگاه 2. ( در بریتانیا ) رئیس افتخاری دانشگاه 3. صدر اعظم 4. رئیس دیوان عالی کشور 5. وزیر دارایی مثال: the chancellor put up taxes صدراعظم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اطلاعیه رسمی مثال: he put out a press release او یک اطلاعیه رسمی را انتشار داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. مامور آتش نشانی 2. آتشکار. تون تاب. سوخت انداز مثال: firemen put out the blaze ماموران آتش نشانی شعله و حریق را خاموش کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. شعله 2. آتش. آتش سوزی. حریق 3. درخشش. تابش. نور 4. حالت ( عصبانیت ) بحبوحه 5. ( بصورت جمع ) جهنم. درک / 1. مشتعل بودن. تابیدن. درخشیدن. برق زدن. 3 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جویده جویده حرف زدن. 2. در هم برهم نوشتن 3. ماست مالی کردن. لاپوشانی کردن 4. بدگویی. افترا. تهمت 5. لکه ننگ 6. ( موسیقی ) خط اتحاد مثال: Maria was ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پوند یا دلار ) پنجی . پنج دلاری. پنج پوندی مثال: he put a fiver on Oxford United او یک اسکناس پنج دلاری ( پنج پوندی ) روی آکسفورد یونایتد شرط بست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. در مقیاس کوچک. 2. کوچک. خرد. محدود 3. خرده پا مثال: a small - scale prototype was tested یک نمونه نخستین در مقیاس کوچک آزمایش شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. الگوی نخستین. نمونه نخستین. نمونه اصلی. مدل 2. مدل مثال: a small - scale prototype was tested یک نمونه نخستین در مقیاس کوچک آزمایش شده بود