پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
پرتو درمانی. اشعه درمانی مثال: the practice of radiotherapy یک عمل پرتودرمانی
1. باربر. حمال 2. دربان. نگهبان 3. مستخدم مثال: the porter's lodge جا و منزل دربان
مامان بزرگ مثال: Henry sat on his gran's lap هنری بر روی دامن مادربزرگش نشست.
1. ( میوه ) هسته. تخم 2. مغز 3. هسته 4. اصل. قسمت اصلی 5. مرکز 6. اصلی. اساسی. مرکزی 7. هسته یا تخم ( میوه ای را ) در آوردن. مثال: each fiber has a ...
1. سنگر 2. سد. مانع 3. سنگر بستن 4. ایجاد مانع کردن. مسدود کردن. بستن 5. محبوس کردن. حبس کردن 6. پنهان کردن. محبوس کردن مثال: infantry guarded the ba ...
پیاده نظام مثال: infantry guarded the barricaded bridge پیاده نظام پل سنگر بندی شده رو محافظت کردند.
شعبده بازی. تردستی. چشم بندی مثال: conjuring tricks ترفندهای شعبده بازی
1. سیاره نپتون 2. ( اساطیر رومی ) خدای دریاها مثال: images of the planet Neptune تصاویری از سیاره نپتون.
1. وحشتناک. مهیب 2. اسفناک 3. بسیار بد. افتضاح مثال: they lived in appalling conditions آنها در یک شرایط بسیار بد و اسفناکی زندگی کردند.
سیم کشی مثال: check the condition of your wiring وضعیت سیم کشی هاتون رو چک کنید.
1. لباس پوشیدن. لباس پوشی 2. پانسمان 3. سُس 4. ( سنگ یا چوب ) تراش مثال: Shelley bound up the wound with a clean dressing شِلی زخم را با یک پانسمان ...
1. کار. اقدام. عمل 2. جسارت. تهور. دل و جرات 3. خطر. ریسک 4. کسب و کار. داد و ستد. بازرگانی 5. شرکت. موسسه. بنگاه 6. بخش ( خصوصی یا دولتی ) مثال: th ...
سرسری. ظاهری. فرمالیته مثال: a perfunctory bow یک تعظیم سرسری و ظاهری
ترکش. تیردان / 1. لرزیدن. جنبیدن. تکان خوردن 2. لرزاندن. جنباندن 3. لرزه. لرزش. جنبش. تکان مثال: the mast quivered and bowed دَکَل لرزید و خم شد.
آهو . غزال . بز کوهی. آهوی کوهی مثال: the gazelle had strayed from the herd بز کوهی از گله دور افتاده بود.
1. کسری. کسر 2. کمبود. نقصان مثال: the trade deficit is approaching �20 million کسری {بودجه ی} بازرگانی به 20 میلیون پوند می رسد.
1. خراج گزار 2. دست نشانده. تابع 3. فرعی. انشعابی 4. ( جغرافیا ) ریزابه مثال: They entered the mouth of the tributary that would take them to the In ...
1. دامدار 2. ( در ترکیب ) دار مثال: They were the slaves of ranchers and rubber farmers. آنها بردگان دامدارها و کشاورزان کائوچو بودند.
1. گردآورنده 2. ویراستار مثال: Ed was uncertain about the decision ویراستار درباره تصمیم مردد بود.
نرده. نرده آهنی مثال: he braced his hand on the railings او دستش را بر روی نرده محکم نگهداشت.
سمت دریا. رو به دریا . کنار دریا. کنار ساحل مثال: I was in a hotel near the seafront من در یک هتل نزدیک ِ کنار دریا بودم.
1. نوار ویدئو 2. روی نوار ویدئو ضبط کردن . نوار ویدئویی گرفتن از مثال: There were other witnesses. The signing was also videotaped. شواهد و مدارک دی ...
ننو مثال: He walked to the back of the boat, where there was a hammock. او به سمت عقب قایق رفت، جایی که یک ننو وجود داشت.
جاشو مثال: No. just you, me, and Welly, the deckhand, who can cook. نه، فقط تو، من و وِلی، جاشو که می تواند آشپزی کند.
1. ( فرزند. پدر. مادر ) – خوانده 2. انتخاب شده. اختیار شده. اتخاذ شده. انتخابی 3. اکتسابی. کسب شده مثال: Her adoptive father, Mr. Lane, died when sh ...
1. قبول فرزند. فرزند خواندگی 2. اختیار. انتخاب. گزینش مثال: Troy arranged for the quick , private adoption of Rachel by a minister and his wife in M ...
( در آمریکا ) بنزین مثال: Maybe he had enough gasoline, maybe he didn’t. شاید او بنزین به اندازه ی کافی داشته باشد و شاید هم نداشته باشد.
باند موقت ( هواپیما ) . باند پرواز. باند فرودگاه مثال: Sometimes it’s hard to land because the cows are eating the airstrip. گاهی وقتها فرود آمدن سخ ...
1. یک هشتم 2. هشتمی. شماره هشت 3. هشتمین. هشتم مثال: Nate’s room at the Palace Hotel was on the eighth floor. اتاقِ نیت در هتل کاخ در طبقه ی هشتم بو ...
1. پیاده رو 2. کنار خیابان . توی پیاده رو مثال: Children ate ice cream at sidewalk tables. بچه ها در میزهای توی پیاده رو بستنی می خوردند.
زمین های خیس ( زمین های باتلاقی که زیست گاه بعضی از پرندگان و رویشگاه بعضی از گیاهان است ) مثال: the Pantanal, the largest wetlands in the world. ...
عید پاک Christian festival commemorating the resurrection of Jesus Christ
1. الوار. تخته 2. اصل. اساس. محور 3. تخته پوش کردن. با تخته فرش کردن مثال: lay the planks on the ground. الوارها را روی زمین بگذار
1. کبوتر 2. گوشت کبوتر 3. ( عامیانه ) هالو. آدم ساده لوح 4. ( عامیانه ) تیکه. لعبت 5. مسئولیت. کار. وظیفه
محکوم. مجرم. زندانی / محکوم کردن. مجرم شناختن مثال: I can’t trust to a convict. من نمی توانم به یک مجرم اعتماد کنم.
1. ( مربوط به ) قرون وسطی . قرون وسطایی 2. ( مجازی ) ابتدایی. عقب مانده. بدوی مثال: the border of a medieval manuscript حاشیه ی یک کتابِ خطی قرون و ...
( فوتبال ) دروازه بان مثال: his shot was booted away by the goalkeeper شوت او توسط دروازه بان با {ضربه} پا دفع شد.
بی سابقه مثال: an unprecedented boom in sales یک رونق شدیدِ بی سابقه در بازار فروش
1. پارلمان. مجلس شورا 2. پارلمان بریتانیا مثال: a coup attempt by a group within the parliament یک قصد کودتا بوسیله جمعی در داخل پارلمان
1. ضربه کاری. اقدام قاطع 2. موفقیت. پیروزی 3. کودتا مثال: He was accused of being the main instigator of the coup. او متهم بود به اینکه عامل اصلی تح ...
1. محکوم کردن. به باد انتقاد گرفتن 2. خبر دادن. معرفی کردن 3. لغو کردن. باطل اعلام کردن مثال: this offer was denounced as a bluff این پیشنهاد خبر از ...
1. آرام. رام. سربراه. بردبار 2. تسلیم. مطیع
1. جر و بحث. بگومگو. مشاجره. مناقشه 2. اختلاف نظر. اختلاف مثال: his reign has been blemished by controversy
غده. دشمل. تومور مثال: a benign tumor یک تومور خوش خیم
1. تکنولوژی 2. فن آوری. فن شناسی. دانش فنی 3. علم کاربسته. فن 4. روش فنی 5. افزار سازی 6. اصطلاحات فنی مثال: the system uses existing technology as i ...
1. ادب. نزاکت 2. احترام 3. ملاحظه 4. لطف. مرحمت
1. جذبه. کشش 2. حیله 3. دام. تله 4. طمع 5. طعمه 6. مرغ دام 7. اغوا کردن. از راه بدر کردن. وسوسه کردن. کشاندن 8. به دام انداختن مثال: was she the bait ...
( پزشکی ) زهرابه. سم مثال: most toxins carry warnings اغلب سموم اخطارها را درج می کنند.
1. مسکن 2. خانه سازی 3. بدنه. محفظه مثال: today's paper carried an article on housing policy روزنامة امروز یک مقاله دربارة خط مشی خانه سازی و مسکن م ...
قایق تفریحی. قایق پارویی کوچک مثال: the dinghy can carry the weight of the baggage قایق تفریحی می تواند سنگینی این چمدان را تحمل بکند.