پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٥٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرتو درمانی. اشعه درمانی مثال: the practice of radiotherapy یک عمل پرتودرمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. باربر. حمال 2. دربان. نگهبان 3. مستخدم مثال: the porter's lodge جا و منزل دربان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مامان بزرگ مثال: Henry sat on his gran's lap هنری بر روی دامن مادربزرگش نشست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. ( میوه ) هسته. تخم 2. مغز 3. هسته 4. اصل. قسمت اصلی 5. مرکز 6. اصلی. اساسی. مرکزی 7. هسته یا تخم ( میوه ای را ) در آوردن. مثال: each fiber has a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سنگر 2. سد. مانع 3. سنگر بستن 4. ایجاد مانع کردن. مسدود کردن. بستن 5. محبوس کردن. حبس کردن 6. پنهان کردن. محبوس کردن مثال: infantry guarded the ba ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیاده نظام مثال: infantry guarded the barricaded bridge پیاده نظام پل سنگر بندی شده رو محافظت کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شعبده بازی. تردستی. چشم بندی مثال: conjuring tricks ترفندهای شعبده بازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سیاره نپتون 2. ( اساطیر رومی ) خدای دریاها مثال: images of the planet Neptune تصاویری از سیاره نپتون.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. وحشتناک. مهیب 2. اسفناک 3. بسیار بد. افتضاح مثال: they lived in appalling conditions آنها در یک شرایط بسیار بد و اسفناکی زندگی کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیم کشی مثال: check the condition of your wiring وضعیت سیم کشی هاتون رو چک کنید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. لباس پوشیدن. لباس پوشی 2. پانسمان 3. سُس 4. ( سنگ یا چوب ) تراش مثال: Shelley bound up the wound with a clean dressing شِلی زخم را با یک پانسمان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. کار. اقدام. عمل 2. جسارت. تهور. دل و جرات 3. خطر. ریسک 4. کسب و کار. داد و ستد. بازرگانی 5. شرکت. موسسه. بنگاه 6. بخش ( خصوصی یا دولتی ) مثال: th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرسری. ظاهری. فرمالیته مثال: a perfunctory bow یک تعظیم سرسری و ظاهری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترکش. تیردان / 1. لرزیدن. جنبیدن. تکان خوردن 2. لرزاندن. جنباندن 3. لرزه. لرزش. جنبش. تکان مثال: the mast quivered and bowed دَکَل لرزید و خم شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهو . غزال . بز کوهی. آهوی کوهی مثال: the gazelle had strayed from the herd بز کوهی از گله دور افتاده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کسری. کسر 2. کمبود. نقصان مثال: the trade deficit is approaching �20 million کسری {بودجه ی} بازرگانی به 20 میلیون پوند می رسد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خراج گزار 2. دست نشانده. تابع 3. فرعی. انشعابی 4. ( جغرافیا ) ریزابه مثال: They entered the mouth of the tributary that would take them to the In ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. دامدار 2. ( در ترکیب ) دار مثال: They were the slaves of ranchers and rubber farmers. آنها بردگان دامدارها و کشاورزان کائوچو بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. گردآورنده 2. ویراستار مثال: Ed was uncertain about the decision ویراستار درباره تصمیم مردد بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نرده. نرده آهنی مثال: he braced his hand on the railings او دستش را بر روی نرده محکم نگهداشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سمت دریا. رو به دریا . کنار دریا. کنار ساحل مثال: I was in a hotel near the seafront من در یک هتل نزدیک ِ کنار دریا بودم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. نوار ویدئو 2. روی نوار ویدئو ضبط کردن . نوار ویدئویی گرفتن از مثال: There were other witnesses. The signing was also videotaped. شواهد و مدارک دی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ننو مثال: He walked to the back of the boat, where there was a hammock. او به سمت عقب قایق رفت، جایی که یک ننو وجود داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاشو مثال: No. just you, me, and Welly, the deckhand, who can cook. نه، فقط تو، من و وِلی، جاشو که می تواند آشپزی کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( فرزند. پدر. مادر ) – خوانده 2. انتخاب شده. اختیار شده. اتخاذ شده. انتخابی 3. اکتسابی. کسب شده مثال: Her adoptive father, Mr. Lane, died when sh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. قبول فرزند. فرزند خواندگی 2. اختیار. انتخاب. گزینش مثال: Troy arranged for the quick , private adoption of Rachel by a minister and his wife in M ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( در آمریکا ) بنزین مثال: Maybe he had enough gasoline, maybe he didn’t. شاید او بنزین به اندازه ی کافی داشته باشد و شاید هم نداشته باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

باند موقت ( هواپیما ) . باند پرواز. باند فرودگاه مثال: Sometimes it’s hard to land because the cows are eating the airstrip. گاهی وقتها فرود آمدن سخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. یک هشتم 2. هشتمی. شماره هشت 3. هشتمین. هشتم مثال: Nate’s room at the Palace Hotel was on the eighth floor. اتاقِ نیت در هتل کاخ در طبقه ی هشتم بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پیاده رو 2. کنار خیابان . توی پیاده رو مثال: Children ate ice cream at sidewalk tables. بچه ها در میزهای توی پیاده رو بستنی می خوردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمین های خیس ( زمین های باتلاقی که زیست گاه بعضی از پرندگان و رویشگاه بعضی از گیاهان است ) مثال: the Pantanal, the largest wetlands in the world. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عید پاک Christian festival commemorating the resurrection of Jesus Christ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. الوار. تخته 2. اصل. اساس. محور 3. تخته پوش کردن. با تخته فرش کردن مثال: lay the planks on the ground. الوارها را روی زمین بگذار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کبوتر 2. گوشت کبوتر 3. ( عامیانه ) هالو. آدم ساده لوح 4. ( عامیانه ) تیکه. لعبت 5. مسئولیت. کار. وظیفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محکوم. مجرم. زندانی / محکوم کردن. مجرم شناختن مثال: I can’t trust to a convict. من نمی توانم به یک مجرم اعتماد کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( مربوط به ) قرون وسطی . قرون وسطایی 2. ( مجازی ) ابتدایی. عقب مانده. بدوی مثال: the border of a medieval manuscript حاشیه ی یک کتابِ خطی قرون و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( فوتبال ) دروازه بان مثال: his shot was booted away by the goalkeeper شوت او توسط دروازه بان با {ضربه} پا دفع شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

بی سابقه مثال: an unprecedented boom in sales یک رونق شدیدِ بی سابقه در بازار فروش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پارلمان. مجلس شورا 2. پارلمان بریتانیا مثال: a coup attempt by a group within the parliament یک قصد کودتا بوسیله جمعی در داخل پارلمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ضربه کاری. اقدام قاطع 2. موفقیت. پیروزی 3. کودتا مثال: He was accused of being the main instigator of the coup. او متهم بود به اینکه عامل اصلی تح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. محکوم کردن. به باد انتقاد گرفتن 2. خبر دادن. معرفی کردن 3. لغو کردن. باطل اعلام کردن مثال: this offer was denounced as a bluff این پیشنهاد خبر از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آرام. رام. سربراه. بردبار 2. تسلیم. مطیع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جر و بحث. بگومگو. مشاجره. مناقشه 2. اختلاف نظر. اختلاف مثال: his reign has been blemished by controversy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غده. دشمل. تومور مثال: a benign tumor یک تومور خوش خیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تکنولوژی 2. فن آوری. فن شناسی. دانش فنی 3. علم کاربسته. فن 4. روش فنی 5. افزار سازی 6. اصطلاحات فنی مثال: the system uses existing technology as i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. ادب. نزاکت 2. احترام 3. ملاحظه 4. لطف. مرحمت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. جذبه. کشش 2. حیله 3. دام. تله 4. طمع 5. طعمه 6. مرغ دام 7. اغوا کردن. از راه بدر کردن. وسوسه کردن. کشاندن 8. به دام انداختن مثال: was she the bait ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پزشکی ) زهرابه. سم مثال: most toxins carry warnings اغلب سموم اخطارها را درج می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. مسکن 2. خانه سازی 3. بدنه. محفظه مثال: today's paper carried an article on housing policy روزنامة امروز یک مقاله دربارة خط مشی خانه سازی و مسکن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قایق تفریحی. قایق پارویی کوچک مثال: the dinghy can carry the weight of the baggage قایق تفریحی می تواند سنگینی این چمدان را تحمل بکند.