پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٥٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. مشمول 2. سرباز وظیفه 3. ( ارتش ) دارای شیوه ی سربازگیری / 1. به خدمت ( سربازی ) بردن. فراخواندن یا احضار کردن 2. به اجبار بردن. ( به کاری ) وادار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خبرنامه. بولتن خبری مثال: the newsletter will keep you up to date خبرنامه تو را به روز نگه خواهد داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. گرایش. روند 2. جهت 3. گرایش داشتن. رو به ( جهتی ) رفتن مثال: an upward trend یک روند صعودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تامین بودجه . سرمایه گزاری مثال: the urgent need for more funding نیازِ ضروری برای سرمایه گزاری بیشتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضد حرارت. مقاوم در برابر حرارت مثال: pour the mixture into a heatproof vessel مخلوط را در یک ظرف ضد حرارت ( مقاوم در برابر حرارت ) بریز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

1. موجز. مختصر 2. خشک. رسمی مثال: the poet's idiom is terse سبکِ شاعر موجز و مختصر است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کهنه. قدیمی. از مد افتاده 2. منسوخ مثال: a rather dated idiom یک اصطلاح تقریبا قدیمی و منسوخ شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جاذبه. جذبه. جذابیت 2. زرق و برق 3. دلربایی. لوندی مثال: we identify sport with glamour ما ورزش را با جذابیت یکی کردیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آرم 2. پلاک 3. علامت. نشان. نشانه 4. نماد. مظهر مثال: identical badges آرمها و نشانهای همانند و یکسان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مو ) جوگندمی . در حال سفید شدن 2. ( شخص ) با موهای جوگندمی مثال: a gaunt, greying man یک مرد لاغر و نحیف با موهای جوگندمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ذاتی 2. درونی. داخلی مثال: astronomers can gauge the star's intrinsic brightness اختر شناسان می توانند درخشندگی ذاتی و درونی ستارگان را اندازه بگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اخترشناس . ستاره شناس. منجم مثال: astronomers can gauge the star's intrinsic brightness اختر شناسان می توانند درخشندگی درونی ستارگان را اندازه بگیرند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. صادرات 2. صدور 3. صادراتی. ( مربوط به ) صادرات 1. صادر کردن 2. صادرات داشتن مثال: exports are an important gauge of economic activity صادرات معیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. گورستان زباله 2. دفن زباله مثال: the garbage is taken to landfill sites زباله ها به محلهای دفن زباله حمل شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قیصر. امپراطور مثال: Brutus was Caesar's favorite بروتوس نور چشمیِ قیصر بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. درست . روراست. بی شیله پیله . رک 2. کامل. تمام عیار. بی کم و کاست 3. مطلق. محض 4. کاملا. واقعا. به تمام معنا. حسابی مثال: a downright falsehood ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ملیت 2. هویت ملی 3. تابعیت 4. ملتِ . قومِ . خلقِ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. روی هم افتاده 2. تداخل داشتن 3. هم پوشانی داشتن مثال: the pattern consists of overlapping lozenges . این الگو عبارت بود از لوزی های روی هم افتاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاسترد ( نوعی سس دسر ) مثال: lumpy custard کاستردِ کلفت و توده ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مرد ) خانم باز . زن باز . زن باره مثال: he was a lying womanizer او یک مرد زن بازِ دروغگو بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. شبانه 2. شب پرواز . شب گرد. شب خیز مثال: moth is a type of nocturnal flying insect similar to a butterfly شب پره گونه ای حشره پرنده شب گرد شبیه پر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پولیمر . بساپر مثال: the polymer will not degrade پلیمر تجزیه نمی شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بچه. پسربچه . پسر جوان. نوجوان مثال: youngsters may be driven to vice نوجوان ها شاید یه سمت فساد رانده بشوند. When a drug pusher offered the Los An ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( زبان شناسی ) تکیه 2. تاکید 3. اصرار. اهمیت. توجه خاص مثال: the poor condition of libraries is of concern in view of the increased emphasis on re ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کام. سق ( سقف دهان ) 2. حس چشایی. ذائقه مثال: his delicate palate ذائقه ی تیز و قوی او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. گلدوزی. سوزن دوزی 2. شاخ و برگ . اب و تاب . مبالغه مثال: delicate embroidery گلدوزی ظریف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. روزنه. منفذ. شکاف. سوراخ. دریچه 2. ( دوربین ) دیافراگم. دهانه مثال: the diaphragm is used for varying the aperture of the lens دیافراگم برای تغیی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دیافراگم . 2. حجاب حاجز 3. دستگاه ( جلوگیری درون رحمی ) مثال: the diaphragm is used for varying the aperture of the lens دیافراگم برای تغییر داد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کهن نقاش ( اشاره به نقاشان معروف سده های 15 تا 18 اروپا ) 2. نقاشی کهن مثال: a collection of old master drawings is currently on view یک مجموعه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هم اکنون. اینک. فعلا. حال. در حال حاضر مثال: Attackers currently might attempt to install dangerous program on your computer that steal or delete you ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. ساختمان . محوطه ی ساختمان 2. ( حقوقی ) مقدمه سند ملکی مثال: he was forced to vacate the premises. او مجبور شده بود که ساختمان را رها بکند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. متصرف عدوانی ( کسی که بدون اجازه در ملک دیگری تصرف کند یا ساکن شود ) 2. ( مربوط به ) متصرفات عدوانی مثال: the squatters' moved to the occupied lan ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( ریاضیات و منطق ) قضیه 2. ( ریاضیات ) فرمول. معادله. قانون 3. اصل. قاعده. امر بدیهی مثال: demonstrative evidence of his theorem دلیل اثبات کننده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برتری . تفوق . برجستگی مثال: they achieved pre - eminence by virtue of superior military strength. آنها بواسطه ی نیروی نظامی برتر، برتری بدست آوردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سرعت. فوریت 2. آمادگی مثال: promptness was not one of his virtues سرعت و آمادگی یکی از مزیت های او نبود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. زارع. رعیت 2. روستایی 3. ( مجازی ) دهاتی مثال: the simple virtue of peasant life حسن و خوبی ساده از زندگی روستایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یهو ( خدای بنی اسرائیل ) مثال: Jehovah punished them by visitations یهو ( خدای بنی اسرائیل ) آنها را با بلاهای آسمانی عقوبت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. روستایی 2. چوپانی. شبانی 3. ساده. بی پیرایه 4. آرام 5. ( زمین ) علفزار. پرعلف 6. کشیشی. ( مربوط به ) کشیشان مثال: the bishop's pastoral visitation ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اسقف 2. ( شطرنج ) فیل مثال: the bishop's pastoral visitations بازدیدهای کشیشی اسقف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. صدق. راستی 2. صداقت. راست گویی 3. صحت. درستی مثال: I can vouch for the veracity of his story من می توانم به صداقت و راستی داستان او شهادت بدهم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرو مثال: he voyaged through Peru او سرتاسر کشور پرو را به سفر دریایی رفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شبح 2. ظهور 3. تجسم 4. ( روانشناسی ) توهم دیداری مثال: weird apparitions شبح های عجیب و غریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. لوازم. وسایل. ساز و برگ 2. لباس 3. ( عامیانه ) تیم. گروه. تشکیلات 4. مجهز کردن مثال: her wardrobe has an outfit for every mood کمد لباسهایش برای ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نماینده 2. نمایندگی کردن. به نمایندگی انتخاب کردن. به کسی نمایندگی دادن 3. به نمایندگی فرستادن 4. انتخاب کردن 5. تفویض کردن. واگذار کردن 6. به عهد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پف دار. پف کرده. پفی مثال: cumulus is a large white cloud formation having a flat base and high puffy peaks کومولوس یک فرم {از} ابر بزرگ سفید است که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. گنج. دفینه 2. گنجینه. خزانه مثال: the shop is a treasure trove of curiosities این مغازه گنجینه ای از عتیقه ها و اشیاء نادر است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریز. طفره. طفره جویی. تمایل به طفره رفتن مثال: his evasiveness roused my curiosity تمایل به طفره رفتن او کنجکاوی من را برانگیخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. فری ( نوعی قایق که مسافر و کالا و وسایل نقلیه را از عرض رودخانه یا کانال عبور می دهد ) 2. حمل کردن. بردن مثال: a short ferry crossing یک مسافرت د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

محترمانه. از روی احترام مثال: his reply was couched in deferential terms پاسخ او در عبارات محترمانه بیان شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. دست نخورده مانده . حالت طبیعی خود را حفظ کرده. بکر 2. خراب نشده. ضایع نشده. عوض نشده 3. لوس نشده. ننر نشده مثال: beautiful unspoiled countryside ...