پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
1. چیدن. قیچی کردن . قطع کردن. زدن 2. قطع 3. برش. تکه 4. ( جنس ) ارزان. مفت مثال: snip the fabric longitudinally. پارچه را از طول برش بده.
شش ضلعی مثال: irregularly hexagonal شش ضلعی بی قائده و نامنظم
جوانه ( گیاه ) ، گیاه نورسته مثال: time to bed out the seedlings زمان نشا کردن جوانه ها
رادون. گاز رادون مثال: radon gas emanation انتشار گاز رادون
بولشویسم مثال: the evolution of Bolshevism سیر تکامل و تحول بلشویسم
نژادی مثال: racial discrimination تبعیض نژادی
سوختهای کانی. سوختهای سنگواره ای. سوختهای فسیلی مثال: the consumption of fossil fuels مصرف سوختهای فسیلی
1. سراسری . سرتاسری. عمومی 2. ملی 3. در سرتاسر کشور. در سطح کشور. مثال: the film was broadcast nationwide فیلم در سرتاسر کشور پخش شده بود.
1. ( باد ) سوزدار. گزنده 2. ( صدا ) گوشخراش 3. نافذ 4. عمیق. عمقی 5. تند. تیز. بران مثال: his piercing gaze نگاه خیره ی تند و تیز و نافذ او
1. جریان . گردش 2. جریان خون. گردش خون 3. انتشار. اشاعه 4. ( مجله و روزنامه ) تیراژ مثال: a stimulating effect on the circulation یک اثر تحریک کننده ...
1. ملکی 2. ملاک. زمین دار مثال: a member of the landed gentry یک عضو از اشرافِ زمین دار
1. ادعا. اظهار 3. اتهام مثال: a deceitful allegation یک ادعای فریب کارانه
1. اطاعت 2. پیروی 3. قبول. پذیرش. موافقت. رضایت. تسلیم مثال: they can compel compliance آنها می توانند تسلیم {شدن} را تحمیل کنند
1. ملتمسانه. پر از خواهش و تمنا 2. خواهش و تمنا. التماس مثال: she was deaf to their pleading او در برابر خواهش و تمنای آنها بی اعتنا بود.
مرد مسلح. فرد مسلح مثال: He gazed fearlessly at the gunman. او بدون ترس و واهمه به مرد مسلح خیره شد. he was targeted by a gunman او توسط یک مرد مسل ...
پایانی. آخری مثال: the concluding paragraph پاراگرف آخری و پایانی
مربوط به متن. در متن مثال: textual commentary شرح و تفسیرِ مربوط به متن
( فلسفه ) مابعدالطبیعه. متافیزیک مثال: politics and metaphysics collide با هم تضاد داشتنِ سیاست مدون و متافیزیک
جاده کمربندی مثال: a collision on the ring road یک تصادف بر روی جاده کمربندی
1. کفن 2. لفافه 3. کفن کردن 4. در لفافه پیچیدن 5. پوشاندن. مخفی کردن مثال: her past is shrouded in mystery گذشته ی او در یک ابهام پوشیده شده.
( گیاه شناسی ) مخروطیان. درختان مخروطی مثال: a valley clothed in conifers دره ای پوشیده از درختان مخروطی ( رسته ای از درختان شبیه کاج که میوه ی مخروط ...
1. موجه. قابل قبول. پذیرفتنی. معقول 2. ( دروغگو. شیاد ) ماهر. ظاهرفریب مثال: it sounded plausible enough on the surface آن در نگاه اجمالی اول به اندا ...
1. بطور موضعی. موضعی 2. در محل. از محل 3. به طور منطقه ای. در سطح منطقه مثال: he farmed locally او در سطح منطقه کشاورزی و زراعت می کرد. او در محل ک ...
1. تغییر و تبدیل دادن در 2. ( کابینه ) ترمیم کردن 3. ( بازی ورق ) بر زدن 4. ( کابینه ) ترمیم مثال: backbenchers muttered about the reshuffle پشت نشی ...
آرد زده مثال: a floured surface یک رویه ی آرد زده
مارپیچ. پیچ در پیچ مثال: serpentine curves of the river پیچ و خم های مارپیچ رودخانه
( رنگ ) مایل به خاکستری . تقریبا خاکستری مثال: some sort of greyish mush یک نوعی خمیر نرم مایل به خاکستری
فصاحت. بلاغت. زبان آوری. سخنوری مثال: his characteristic eloquence سخنوری و فصاحت و بلاغت مخصوص او
1. پیشرفت 2. پیشبرد 3. ارتقاء. ترفیع. ترقی مثال: the period was characterized by scientific advancement این دوره با پیشرفت علمی مشخص شده بود.
1. دیپلماتیک. ( مربوط به ) دیپلماسی، سیاسی 2. از راه مذاکره 3. سیاستمدارانه. حساب شده. ظریف 4. با تدبیر. با سیاست مثال: diplomatic ceremonial تشریفا ...
1. عامل 2. ضریب 3. درجه. میزان 4. کارگزار. نماینده. مباشر 5. حق العمل کار. دلال 6. خریدار دین. دین خر مثال: a causative factor یک عامل سببی
میکروسکوپ مثال: he cemented the sample to a microscope slide او نمونه را به یک اسلاید میکروسکوپ چسباند.
1. ژله 2. مربا مثال: drizzle the cream over the jelly خامه را روی ژله بچکان
آزارنده. عذاب اور مثال: His nagging words حرفهای آزارنده و عذاب آور او
۱. پرفروش ( ترین ) . ۲. پر طرفدار ( ترین ) مثال: When the book became the best - selling book in the world for the last three years. این کتاب پر ف ...
مبلغ مسیحی مثال: I didn’t want to be a, quote, evangelist televangelist من نمی خواستم، به قول معروف، یک مبلغ مسیحی {یا} کشیش تلوزیونی بشوم.
۱. چندگانه. متکثر ۲. کثرت گرایانه ۳. کثرت گرا مثال: I believe in a pluralistic society, everybody’s betting on something. عقیده من اینه که توی یک ج ...
مثال: I didn’t want to be a, quote, evangelist televangelist من نمی خواستم، به قول معروف، یک مبلغ مسیحی {یا} کشیش تلوزیونی بشوم.
۱. سرپرستی. اداره. نظارت ۲. پیشکاری. مباشرت مثال: And I began to think about what I called the “stewardship of affluence, and stewardship of influen ...
مدون کردن. تدوین کردن مثال: They never really Codify it or qualify it or quantify it, and say, this is what I believe in. آنها هیچ وقت بطور واقعی، { ...
۱. ماده گرایی. ماتریالیسم ۲. مادی گری مثال: Because every time I give my money, It breaks the grip of materialism in my life. چون هر وقت که پولم را ...
خودخواهانه مثال: And it just sounds like the most egotistical request you could make . و آن دقیقا خودخواهانه ترین درخواستی به نظر می رسد که می توانس ...
۱. راس. تارک. نوک ۲. اوج. نقطه اوج مثال: He was the king of Israel at that time at its apex in power او {حضرت سلیمان} در آن زمان در اوج قدرت اسرائیل، ...
نوه مترادف آن grandchild است. مثال: They’re all grown, now I have grandkids الان همشون بزرگ شدن و من صاحب چند تا نوه هستم.
بخش سوانح. بخش فوریتهای پزشکی. بخش اورژانس مترادف آن emergency ward است. مثال: who bring him to the emergency room / emergency ward? کی او را به ب ...
اشتباه فهمیدن. غلط تعبیر کردن. کج فهمی مثال: And if we have misconstrue the relationship between biological complexity and the possibilities of exper ...
۱. تقلیل پذیر. تحویل. کاهش یافتنی ۲. ( ریاضیات ) تحویل پذیر. ساده شدنی
۱. فردا ۲. آینده مثال: Alice and Kate will go to the library tomorrow. آلیس و کیت فردا به کتابخانه خواهند رفت.
پیوستار. زنجیره مثال: We know that there is a continuum of such facts. ما می دانیم که یک زنجیره ای از چنین واقعیتهایی وجود دارد.
۱. همکاری. مشارکت. تشریک مساعی ۲. همدستی با دشمن. خبرچینی مثال: Where stranger cannot find the basis for peaceful collaboration, where people are mur ...