پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,١٩٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چادر. پوش. خیمه مثال: wedding guests mingled in the marquee مهمانان جشن عروسی در {زیر} خیمه قاطی شدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ناوگان 2. نیروی دریایی 3. کاروان 4. سریع مثال: an antelope is very fleet. بز کوهی خیلی سریع است. a fleet of battleships یک ناوگان از کشتی های جن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اغتشاش. آشوب. ناآرامی. آشفتگی مثال: a symptom of the country's present turmoil یک نشانه از آشفتگی و ناآرامی موجود کشور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( کتاب. مقاله و غیره ) نقد مثال: they sympathize with the critique آنها با نقد همراهی کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آسمی. ( مربوط به ) آسم 2. مبتلا به آسم مثال: an asthmatic attack یک حمله آسمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( گاز ) هلیم مثال: the chemical symbol for helium علامت شیمیایی برای گاز هلیوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. نیلوفر ابی 2. ( در اساطیر یونان ) میوه درخت فراموشی مثال: the lotus is the symbol of purity نیلوفر آبی سمبل پاکدامنی است. lotus و Water lily به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کبد 2. جگر ( سیاه ) 3. شخص. آدم مثال: the virus attacks the liver ویروس کبد را مبتلا می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بولینگ باز 2. کلاه لگنی مثال: the bowler regulated his swerve بولینگ باز تغییر جهتش رو تنظیم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( برای سوزاندن جسد ) تل هیزم مثال: suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre �سوتی� به عمل سوزاندن یک زن بیوه روی تل هیزمِ مر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( مرغ و ماهی و غیره ) تودلی. مایه 2. ( مبل و غیره ) تویی. آکَنه مثال: cook for a further half hour; meanwhile, make the stuffing برای نیم ساعت دی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پر از. مملو از 2. الوده به مثال: medicine was riddled with superstition پزشکی آلوده به خرافات شده بود. پزشکی مملو از خرافات شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جلاد. مامور اعدام مثال: the executioners finished them off. ماموران اعدام آنها را کشتند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. اساسا. ماهیتا. کلا 2. مهم تر این که مثال: First and most importantly, my client gave away his state as he wanted. اول و مهم تر اینکه موکل من همان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پزشکی ) تب دانگ مثال: Dengue is similar to malaria fever, sore muscles and joints, spread by mosquitoes. تب دانگ در درد عضلات و مفاصل و {همچنین} گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. زیست شناختی ( مربوط به ) زیست شناسی 2. زیستی ۳. تنی. خونی مثال: She told me the truth about my biological parents and it meant nothing to me. او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مالاریا مثال: A year ago we had malaria and three people died. یک سال پیش ما مالاریا داشتیم و سه نفر از مردم مردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عدم پرداخت مثال: I am in trouble for nonpayment of taxes. من بخاطر عدم پرداخت مالیاتها توی دردسر هستم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زایمان. وضع حمل مثال: I made friends when I helped the women through childbirth. من وقتی به زنها در زایمان کمک می کنم دوستانی {هم} پیدا می کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. وکیل دعاوی 2. وکیل مثال: My name is Nate O Riley. I am an attorney from Washington. اسم من نیت اوریلی است. من یک وکیل دعاوی از واشینگتن هستم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شرور. بی رحم. وحشی 2. بی رحمانه. وحشیانه. شرورانه 3. خطرناک 4. تند. گزنده. پرخاش جویانه 5. سخت. شدید 6. پر از فساد. آلوده مثال: The mosquitoes wer ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بیمارستان کوچک. درمانگاه 2. اتاق بیماران مثال: the infirmary was separate from the school درمانگاه از مدرسه جدا بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با شتاب. با عجله. هول هولکی مثال: he dressed hurriedly behind the screen او با عجله و هول هولکی پشت پرده لباس پوشید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ناودان. آبرو شیروانی 2. جوی ( کنار خیابان ) 3. زاغه نشینی. فقر 4. محله فقیرنشین 5. زاغه نشین. فقیر مثال: water rushed along gutters آب با فشار وار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ریل 2. راه آهن 3. نرده 4. نرده کشیدن // 1. تندی کردن. اوقات تلخی کردن 2. سرزنش کردن. پرخاش کردن مثال: postmodern voices railing against reason صد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. وزارتی 2. ( مربوط به ) وزارت یا وزرا مثال: he was elevated to ministerial rank او به مقام وزارتی ترفیع داده شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. برخورد. تصادم. اصابت 2. تاثیر. اثر. نفوذ // 1. برخورد کردن. اصابت کردن 2. فرو کردن. فرو بردن 3. به هم فشردن. محکم به هم بستن 4. اثر گذاشتن. تاثیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( اتومبیل ) شاسی 2. ( رادیو یا تلویزیون ) قاب 3. تنه ی اتومبیل ( بدون اتاق ) 4. ( هواپیما ) دستگاه یا مکانیسم فرود 5. ( عامیانه ) هیکل. قد و قواره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. چابک. چالاک. فرز 2. تند. سریع 3. پر رونق. سودآور 4. ( هوا ) تازه. خنک. فرح بخش مثال: she kissed him in her brisk way

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واکنش افراطی . واکنش شدید. واکنش خارج از تعادل مثال: a classic case of overreaction یک مورد کلاسیک از واکنش افراطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تخته کف پوش مثال: a loose floorboard یک تخته کف پوشِ شل و لق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علائم نقطه گذاری . نشانه های سجاوندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کار . ساخت. کیفیت ساخت مثال: bad workmanship کیفیت ساخت بد ( غیر استاندارد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{کشور} تونس مثال: Tunisia is a land of variety {کشور} تونس یک سرزمین متنوع است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1. زیاد رفت و آمد کردن . ( جایی را ) پاتوق کردن 2. ( ارواح و اشباح ) تسخیر کردن 3. مکرر به خاطر آمدن. ذهن ( کسی ) را اشغال کردن 4. نگران کردن. زجر دا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آبجو ساز 2. شرکت ابجوسازی مثال: a string of brewers یک ردیف آبجو ساز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. زنگ ( چکشی ) . ناقوس 2. ( ساز ) گنگ 3. ( عامیانه ) مدال مثال: he struck the gong او ناقوس را به صدا درآورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زیست فناوری مثال: the field of biotechnology یک زمینه و تخصص برای زیست فناوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. عیب. نقص 2. ( چینی. شیشه. غیره ) ترک 3. ضعف. نقطه ضعف 4. اشتباه. خطا. خبط

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پسر. جوان 2. مرد. یارو 3. ( بصورت جمع ) بروبچه ها. رفقا مثال: a strong lad یک پسر قوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. رسوایی. آبروریزی 2. مایه ی بی ابرویی. ننگ 3. بدگویی. شایعه مثال: the newspapers reported on the scandal روزنامه ها درباره آن آبرو ریزی و رسوایی گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تورم . باد کردن 3. ورم. باد مثال: the government reported a fall in inflation دولت گزارش کاهش در تورم را داد. they will hold down inflation آنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پارچه ) راه راه مثال: a pinstriped suit یک لباس با خطوط راه راه باریک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. صادقانه 2. دقیقا. عینا 3. قویا. جدا. به شدت مثال: they served their masters faithfully آنها صادقانه برای اربابان شان خدمت کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بی خدشه. عاری از آلودگی 2. ضد زنگ. زنگ نزن مثال: stainless steel screws پیچ های استیل ضد زنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرتو درمانی. اشعه درمانی مثال: the practice of radiotherapy یک عمل پرتودرمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. باربر. حمال 2. دربان. نگهبان 3. مستخدم مثال: the porter's lodge جا و منزل دربان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مامان بزرگ مثال: Henry sat on his gran's lap هنری بر روی دامن مادربزرگش نشست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. ( میوه ) هسته. تخم 2. مغز 3. هسته 4. اصل. قسمت اصلی 5. مرکز 6. اصلی. اساسی. مرکزی 7. هسته یا تخم ( میوه ای را ) در آوردن. مثال: each fiber has a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سنگر 2. سد. مانع 3. سنگر بستن 4. ایجاد مانع کردن. مسدود کردن. بستن 5. محبوس کردن. حبس کردن 6. پنهان کردن. محبوس کردن مثال: infantry guarded the ba ...