پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
1. فکورانه. متفکرانه. با حالت متفکرانه 2. از روی ملاحظه. از سر علاقه مندی مثال: she studied her friend thoughtfully او دوستش را متفکرانه بررسی کرد.
( عامیانه ) آجان. پاسبان مثال: Bobby moved out of her reach آجان از دسترس و {تیر رس} او خارج شد.
1. دریایی 2. آبزی. دریازی. ( مربوط به ) ابزیان 3. ( مربوط به ) دریانوردی یا کشتیرانی 4. ( مربوط به ) نیروی دریایی 5. تفنگدار دریایی. تکاور دریایی 6. ...
1. تاتر مضحکه. تاتر مضحک. فارس 2. ( مجازی ) شوخی. بازی. مسخره بازی 3. ظاهرسازی. فریب کاری
سنگ معدن مثال: act or process of extracting ores عمل یا پروسه ی استخراج سنگهای معدن
چادر. پوش. خیمه مثال: wedding guests mingled in the marquee مهمانان جشن عروسی در {زیر} خیمه قاطی شدند.
1. ناوگان 2. نیروی دریایی 3. کاروان 4. سریع مثال: an antelope is very fleet. بز کوهی خیلی سریع است. a fleet of battleships یک ناوگان از کشتی های جن ...
اغتشاش. آشوب. ناآرامی. آشفتگی مثال: a symptom of the country's present turmoil یک نشانه از آشفتگی و ناآرامی موجود کشور
( کتاب. مقاله و غیره ) نقد مثال: they sympathize with the critique آنها با نقد همراهی کردند.
1. آسمی. ( مربوط به ) آسم 2. مبتلا به آسم مثال: an asthmatic attack یک حمله آسمی
( گاز ) هلیم مثال: the chemical symbol for helium علامت شیمیایی برای گاز هلیوم
1. نیلوفر ابی 2. ( در اساطیر یونان ) میوه درخت فراموشی مثال: the lotus is the symbol of purity نیلوفر آبی سمبل پاکدامنی است. lotus و Water lily به ...
1. کبد 2. جگر ( سیاه ) 3. شخص. آدم مثال: the virus attacks the liver ویروس کبد را مبتلا می کند.
1. بولینگ باز 2. کلاه لگنی مثال: the bowler regulated his swerve بولینگ باز تغییر جهتش رو تنظیم کرد.
( برای سوزاندن جسد ) تل هیزم مثال: suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre �سوتی� به عمل سوزاندن یک زن بیوه روی تل هیزمِ مر ...
1. ( مرغ و ماهی و غیره ) تودلی. مایه 2. ( مبل و غیره ) تویی. آکَنه مثال: cook for a further half hour; meanwhile, make the stuffing برای نیم ساعت دی ...
1. پر از. مملو از 2. الوده به مثال: medicine was riddled with superstition پزشکی آلوده به خرافات شده بود. پزشکی مملو از خرافات شده بود.
جلاد. مامور اعدام مثال: the executioners finished them off. ماموران اعدام آنها را کشتند.
1. اساسا. ماهیتا. کلا 2. مهم تر این که مثال: First and most importantly, my client gave away his state as he wanted. اول و مهم تر اینکه موکل من همان ...
( پزشکی ) تب دانگ مثال: Dengue is similar to malaria fever, sore muscles and joints, spread by mosquitoes. تب دانگ در درد عضلات و مفاصل و {همچنین} گ ...
1. زیست شناختی ( مربوط به ) زیست شناسی 2. زیستی ۳. تنی. خونی مثال: She told me the truth about my biological parents and it meant nothing to me. او ...
مالاریا مثال: A year ago we had malaria and three people died. یک سال پیش ما مالاریا داشتیم و سه نفر از مردم مردند.
عدم پرداخت مثال: I am in trouble for nonpayment of taxes. من بخاطر عدم پرداخت مالیاتها توی دردسر هستم.
زایمان. وضع حمل مثال: I made friends when I helped the women through childbirth. من وقتی به زنها در زایمان کمک می کنم دوستانی {هم} پیدا می کنم.
1. وکیل دعاوی 2. وکیل مثال: My name is Nate O Riley. I am an attorney from Washington. اسم من نیت اوریلی است. من یک وکیل دعاوی از واشینگتن هستم.
1. شرور. بی رحم. وحشی 2. بی رحمانه. وحشیانه. شرورانه 3. خطرناک 4. تند. گزنده. پرخاش جویانه 5. سخت. شدید 6. پر از فساد. آلوده مثال: The mosquitoes wer ...
1. بیمارستان کوچک. درمانگاه 2. اتاق بیماران مثال: the infirmary was separate from the school درمانگاه از مدرسه جدا بود.
با شتاب. با عجله. هول هولکی مثال: he dressed hurriedly behind the screen او با عجله و هول هولکی پشت پرده لباس پوشید.
1. ناودان. آبرو شیروانی 2. جوی ( کنار خیابان ) 3. زاغه نشینی. فقر 4. محله فقیرنشین 5. زاغه نشین. فقیر مثال: water rushed along gutters آب با فشار وار ...
1. ریل 2. راه آهن 3. نرده 4. نرده کشیدن // 1. تندی کردن. اوقات تلخی کردن 2. سرزنش کردن. پرخاش کردن مثال: postmodern voices railing against reason صد ...
1. وزارتی 2. ( مربوط به ) وزارت یا وزرا مثال: he was elevated to ministerial rank او به مقام وزارتی ترفیع داده شده بود.
1. برخورد. تصادم. اصابت 2. تاثیر. اثر. نفوذ // 1. برخورد کردن. اصابت کردن 2. فرو کردن. فرو بردن 3. به هم فشردن. محکم به هم بستن 4. اثر گذاشتن. تاثیر ...
1. ( اتومبیل ) شاسی 2. ( رادیو یا تلویزیون ) قاب 3. تنه ی اتومبیل ( بدون اتاق ) 4. ( هواپیما ) دستگاه یا مکانیسم فرود 5. ( عامیانه ) هیکل. قد و قواره ...
1. چابک. چالاک. فرز 2. تند. سریع 3. پر رونق. سودآور 4. ( هوا ) تازه. خنک. فرح بخش مثال: she kissed him in her brisk way
واکنش افراطی . واکنش شدید. واکنش خارج از تعادل مثال: a classic case of overreaction یک مورد کلاسیک از واکنش افراطی
تخته کف پوش مثال: a loose floorboard یک تخته کف پوشِ شل و لق
علائم نقطه گذاری . نشانه های سجاوندی
کار . ساخت. کیفیت ساخت مثال: bad workmanship کیفیت ساخت بد ( غیر استاندارد )
{کشور} تونس مثال: Tunisia is a land of variety {کشور} تونس یک سرزمین متنوع است.
1. زیاد رفت و آمد کردن . ( جایی را ) پاتوق کردن 2. ( ارواح و اشباح ) تسخیر کردن 3. مکرر به خاطر آمدن. ذهن ( کسی ) را اشغال کردن 4. نگران کردن. زجر دا ...
1. آبجو ساز 2. شرکت ابجوسازی مثال: a string of brewers یک ردیف آبجو ساز
1. زنگ ( چکشی ) . ناقوس 2. ( ساز ) گنگ 3. ( عامیانه ) مدال مثال: he struck the gong او ناقوس را به صدا درآورد.
زیست فناوری مثال: the field of biotechnology یک زمینه و تخصص برای زیست فناوری
1. عیب. نقص 2. ( چینی. شیشه. غیره ) ترک 3. ضعف. نقطه ضعف 4. اشتباه. خطا. خبط
1. پسر. جوان 2. مرد. یارو 3. ( بصورت جمع ) بروبچه ها. رفقا مثال: a strong lad یک پسر قوی
1. رسوایی. آبروریزی 2. مایه ی بی ابرویی. ننگ 3. بدگویی. شایعه مثال: the newspapers reported on the scandal روزنامه ها درباره آن آبرو ریزی و رسوایی گ ...
1. تورم . باد کردن 3. ورم. باد مثال: the government reported a fall in inflation دولت گزارش کاهش در تورم را داد. they will hold down inflation آنه ...
( پارچه ) راه راه مثال: a pinstriped suit یک لباس با خطوط راه راه باریک
1. صادقانه 2. دقیقا. عینا 3. قویا. جدا. به شدت مثال: they served their masters faithfully آنها صادقانه برای اربابان شان خدمت کردند.
1. بی خدشه. عاری از آلودگی 2. ضد زنگ. زنگ نزن مثال: stainless steel screws پیچ های استیل ضد زنگ