پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
1. سنگ فرش 2. کف سازی
یادبود مثال: This is a commemorative stone این یک لوح یادبود است.
1. گوساله 2. چرم 3. عضله ی پشت ساق پا. نرمه ی ساق پا مثال: Sheedy has shaken off a calf injury �شیدی� از آسیبِ عضله پشت ساق پایش بهبود یافته است. Sh ...
راننده مثال: careless motorists راننده های بی احتیاط
فرمانده کل قوا مثال: in his capacity as Commander - in - Chief در مقام و سمتش به عنوان فرمانده کل قوا
1. جهانی 2. در سرتاسر جهان مثال: the show will be broadcast worldwide نمایش در سرتاسر جهان پخش خواهد شد. a monolithic worldwide movement. یک جنبش ...
بروشور. دفترچه راهنما مثال: this brochure is well worth a browse این دفترچه راهنما به اندازه ی یک گشتن و تورق کردن خوب است.
1. ( روانشناسی ) خود. من 2. شخصیت 3. غرور. عزت نفس 4. خودخواهی. خودپرستی. منیت مثال: Eric's ego was bruised شخصیت و عزت نفس اریک جریحه دار شده بود.
1. رنجش . نارضایی 2. خشم. عصبانیت مثال: he bridled his indignation او خشم اش را کنترل کرد.
مزامیر. زبور {داوود} مثال: Certainly we wrote in the Psalms, after the Torah همانا ما بعد از تورات در زبور هم نوشتیم. �وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّب ...
( مذهبی ) سرود. مزمور مثال: the choir chanted Psalm 118 دسته سرایندگان سرود{مذهبی} 118 را خواندند.
خوش نوا. خوش اهنگ. ملیح ، دلپذیر، داراى ملودى مثال: the melodious chant of children آواز خوانی ملیح و دلنشین از بچه ها
سحرآمیز. جادویی. افسونی مثال: magical charms طلسم های سحر آمیز و جادویی
بحث. مباحثه. گفتگو مثال: a debating chamber یک تالار بحث و گفتگو
1. صدور. پخش. انتشار 2. خروج. برون ریزی 3. ( فیزیک ) گسیل 4. انزال 5. منی 6. آلایندگی مثال: the campaign to reduce vehicle emissions یک پویش برای کا ...
1. پر فراز و نشیب 2. پیچازی. چهارخانه. شطرنجی مثال: a chequered career یک مسیر پر فراز و نشیب
سفارش پستی مثال: a mail order catalogue یک کاتالوگ سفارش پستی
عشای ربانی مثال: the celebration of the Eucharist بزرگداشت و تجلیل عشای ربانی
1. مدیره ( بیمارستان ) . سرپرستار 2. ( شبانه روزی و غیره ) خانم ناظم 3. زن موقر. زن جاافتاده مثال: the matron had a large chest سرپرستار قفسه ی سینه ...
1. دور. نوبت 2. دوره تصدی 3. دوره فعالیت مثال: the elections gave him his new innings این انتخابات ها دوره تصدی جدیدش را به او داد.
ناودان. مثال: the guttering was choked with leaves ناودان با برگها مسدود شده بود.
جنگل استوایی. جنگل بارانی مثال: they chopped down large areas of rainforest آنها مناطق وسیعی از جنگل بارانی را بریدند.
1. ( کشتی ) پروانه 2. ( هواپیما ) ملخ مثال: the propellers churned up the water پروانه های کشتی آب را زیر و رو کرد.
1. کنسرت 2. هماهنگی. توافق مثال: the event will climax with a concert این رویداد با یک کنسرت به اوج خود خواهد رسید.
قلعه ( نظامی ) . دژ. برج و بارو مثال: a fort built to defend Ireland یک قلعه و دژ نظامی برای دفاع از ایرلند ساخته شد.
1. هوانوردی 2. ( صنعت ) هواپیماسازی 3. هوانیروز مثال: civil aviation هوانوردی غیر نظامی
1. دستگاه ساب. دستگاه سنگ زنی. سنباده زن 2. دستگاه ماسه پاش. شن پاش مثال: the sander is clamped on to the workbench دستگاه ساب با بست به میز کار وصل ...
1. بلور 2. ( ظروف ) کریستال 3. شیشه ساعت 4. بلوری. بلورین 5. شفاف. روشن مثال: the crystal clarity of the water شفافی بلورین آب
1. ( وسیله ) بادنما 2. آدم دمدمی 3. چیز متغیر مثال: a steeple crowned by a gilded weathercock بر فراز برج کلیسا یک بادنمای طلاکاری شده قرار داشت.
1. طلاکاری شده. زر اندود. تذهیب شده 2. اعیان. ثروتمند مثال: a steeple crowned by a gilded weathercock بر فراز برج کلیسا یک بادنمای طلاکاری شده قرار ...
1. برج مناره دار 2. برج کلیسا. برج ناقوس مثال: a steeple crowned by a gilded weathercock بر فراز برج کلیسا با یک بادنمای طلاکاری شده قرار داشت.
1. لانه. کنام 2. مخفیگاه 3. پاتوق 4. گوشه دنج. خلوتگاه مثال: David was closeted in his den دیوید در مخفیگاه خودش پنهان شده بود.
1. اداری 2. دیوان سالاری 3. خشک. مقرراتی 4. ( مستلزم ) کاغذبازی مثال: bureaucratic clowns مقلدین خشک و مقرراتی
تماشاچی. تماشاگر مثال: a cluster of spectators دسته ای از تماشاگران The craven spectators did nothing to help the defenseless victim. تماشاگران ت ...
صرفا. کاملا مثال: responses based purely on emotion پاسخ ها کاملا بر اساس هیجان استوار شده بود.
کشیش ساده مثال: his engagement as a curate استخدام او به عنوان یک کشیش ساده
کنایه مثال: a coarse innuendo یک کنایه ی بی ادبانه و زشت
1. بزرگ. عظیم 2. سنگین. حجیم 3. چشمگیر. برجسته 4. وسیع. گسترده مثال: arches supported by massive columns تاقهای قوسی شکل بوسیله ستونهای بزرگ و عظیم ...
1. تماشاخانه 2. نمایش ساز و آوازی. تاتر روحوضی مثال: a music hall comic یک هنرپیشه ی کمدی تماشاخانه
1. آدم شرور. شر 2. مجرم. جنایتکار 3. ( فیلم. نمایش. داستان ) شخصیت منفی. ضد قهرمان مثال: many people have been tricked by villains with false identit ...
1. با ابهت 2. حیرت انگیز مثال: she imaged imposing castles او قلعه های با ابهت و حیرت انگیز را تصور کرد.
1. پاستل. گچ رنگی 2. نقاشی پاستل یا گچ رنگی 3. رنگ خفیف. رنگ روشن 4 ( رنگ ) خفیف. کم رنگ. روشن مثال: I work in pastels a lot من خیلی زیاد با پاستل ک ...
1. ( لباس زنانه ) تونیک 2. ( نظامی ) فرنج مثال: his tunic was gathered at the waist لباس تونیک اش در کمر چین داده شده بود.
1. تجدید سازمان کردن 2. از نو سر و سامان دادن به مثال: my advice is to reorganize the project توصیه من از نو سر و سامان دادن به پروژه است.
1. زهکشی 2. زهاب 3. فاضلاب 4. لوله فاضلاب مثال: weeds can block drainage ditches علفهای هرز می توانند جوی های زهکشی را مسدود کنند.
گمنام ماندن. گمنامی . ناشناس ماندن. ناشناخته بودن مثال: they demanded complete anonymity آنها بر ناشناس ماندن کامل پافشاری کردند.
عجیب و غریب. باور نکردنی مثال: a bizarre train of events یک زنجیره از حوادث عجیب و غریب و باور نکردنی
1. تعهد. التزام. تضمین 2. قرارداد. تعهدنامه. قول نامه 3. اوراق قرضه 4. پیوند 5. چسبندگی. اتصال 6. ( بصورت جمع ) کند و زنجیر. بند 7. قید. قید و بند 8. ...
1. در دسترس 2. قابل دسترسی. دست یافتنی 3. تاثیر پذیر. نفوذ پذیر 4. قابل فهم. همه کس فهم مثال: the island is readily accessible جزیره به راحتی در دست ...
1. سهمیه . جیره 2. جیره بندی کردن. سهمیه بندی کردن 3. جیره دادن. سهمیه دادن مثال: niggardly rations جیره ها و سهمیه های اندک