پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
اسم مفعول فعل speak ۱. گفتاری ۲. ( در ترکیب ) – زبان مثال: Language is a system of communication. It uses written and spoken forms زبان یک سیستم ارت ...
نوآموز و مبتدی. کارآموز. دانش آموز. شاگرد مثال: Interestingly, English has fewer native speakers than Chinese, but there are about one billion learne ...
۱. آرایش. ترتیب ۲. ( زبان شناسی ) هم نشینی ۳. ( کلمات ) ترکیب مثال: A collocation is two or more words that often go together. Collocations tell us w ...
( دستور زبان ) بند موصولی مثال: Tell your teacher how ‘relative clauses’ are made به معلم خودتان بگویید بندهای موصولی چگونه درست شده اند.
توربین مثال: One wind turbine can produce enough electricity to power 300 homes. یک توربین بادی می تواند الکتریسیته کافی برای بکار انداختن ۳۰۰ خانه ...
۱. متعهد ۲. ( کامپیوتر ) اختصاصی مثال: Not surprisingly, he was regarded as a dedicated physician. جای شگفتی نیست که به او به عنوان یک پزشک متعهد نگ ...
۱. که با آن. که از طریق آن ۲. که به استناد آن ۳. به موجب آن مثال: Question generation is a reading comprehension strategy whereby readers ask and ans ...
بعد از میلاد. میلادی. Anno Domini: Used after a date to show that it is after the birth of Christ. بعد از یک تاریخ استفاده می شود برای نشان دادن زم ...
۱. ریز موج. مایکروویو ۲. ( اجاق ) مایکروویو مثال: Microwave oven also was invented during a scientist’s experiment on energy. اجاق مایکروویو هم در خ ...
۱. نقطه مقابل. ضد. عکس. ۲. تقابل. تضاد ۳. برابرنهاد. برابرنهاده. آنتی تز مثال: She is slim and shy - the very antithesis of her sister. او لاغر و خج ...
استراق سمع کردن. گوش ایستادن مثال: Be careful! He is eavesdropping. مراقب باش! او دارد استراق سمع می کند.
غیر قابل تصور. باور نکردنی. ناممکن مثال: It would be unthinkable to ask him to do that. این غیر قابل تصور و ناممکن است که از او بخواهید که این کار ...
پایداری مثال: Have I underestimated the importance of sustainability? آیا من اهمیت پایداری را دست کم گرفتم؟
۱. از لحاظ بالینی. به طور بالینی ۲. با سردی. با خونسردی. بدون احساس مثال: It has been clinically proved that it is better to stretch the tight muscle ...
۱. اتفاقی. تصادفی. شانسی ۲. مبارک. میمون. خوب ۳. حُسن اتفاق مثال: It was simply fortuitous that the two scientists were seated next to each other. و ...
مولکولی مثال: Molecular biology زیست شناسی مولکولی
( دستور زبان ) قید تاکیدی مثال: Much and many are both intensifiers. �much� و �many� هر دو قیدهای تاکیدی هستند.
خواهرانه مثال: Sisterly love عشق خواهرانه
۱. پدرانه ۲. مهربان مثال: I'd like to give you some fatherly advice. من دوست دارم چند تا توصیه پدرانه بهت بکنم.
۱. مادی ۲. دنیوی ۳. نفسانی. ۴ دنیا دوست ۵. پخته. با تجربه. دنیا دیده ۶. جهانی ( موردی برای آن یافت نشد ) worldly wealth ثروت دنیوی worldly fame شه ...
۱. شاهانه. شاهوار ۲. سلطنتی مثال: The boy was not fit for his kingly office. آن پسر برای دفتر شاهانه اش مناسب نبود.
( حشرات و غیره ) بی بال مثال: ants are usually wingless but they develop wings when they reproduce. مورچه ها معمولا بی بال هستند اما آنها بالهایشان ...
۱. نی ( قلم خوشنویسی ) ۲. حصیر ۳. عصا. چوب دستی ۴. ترکه. چوب ۵. چوب بست. پایه ۶. تنبیه. کتک ۷. حصیری ۸. زدن. کتک زدن. تنبیه کردن
فوق انسانی. ابر انسانی. ابر انسان مثال: Have you ever thought of superhuman? تا به حال به یک ابر انسان فکر کرده اید؟ What abilities would you like to ...
ابوعلی سینا مثال: Avicenna is a famous Iranian scientist. ابوعلی سینا یک دانشمند معروف ایرانی است.
۱. ارتعاش. لرزش ۲. نوسان ۳. ( بصورت جمع، عامیانه ) احساس. حال و هوا مثال: Like other aids, it converts sounds into vibrations and transmits them dire ...
( در رایانه ) مرورگر مثال: An online dictionary is one that is available on the Internet or World Wide Web and is accessed through a Web browser usi ...
تپه ی مورچه مثال: Ants are found everywhere in the world. They make their home in buildings, gardens, etc. They live in anthills. مورچه ها در همه جا ...
۱. اظهار تعجب. ابراز شگفتی ۲. تعجب. شگفتی. ۳. فریاد. بانگ ۴. هشدار. مثال: Remember that sentences in a paragraph start with a capital letter and end ...
۱. با صراحت. صریح. بی پرده ۲. درست. با صداقت
۱. با فصاحت. با بلاغت ۲. بطور آشکاری. به وضوح مثال: She speaks eloquently about her art. او با فصاحت درباره هنرش صحبت می کند.
هزاران سال مثال: They have evolved over millennia. آنها بیش از هزاران سال تکامل یافته بودند.
بهینه کردن. بهینه ساختن مثل: We need to optimize our use of the existing technology. ما نیاز داریم استفاده از تکنولوژی موجود را بهینه کنیم.
طراحی مجدد کردن، سر و صورت ظاهری دادن به مثال: The second step is to redesign the school system گام دوم این است که سیستم مدرسه را مجدد طراحی کنیم.
تقریبا. در همین حدود / یا اینکه مثال: I'm expecting about fifteen or so people at the meeting. من انتظار تقریبا پانزده نفر، در همین حدود را، در جلسه ...
۱. الوهیت. ربانیت. ربوبیت. خدایی ۲. اله. الهه. خدا ۳. الهیات مثال: there is a divinity that shapes our ends خدایی هست که عاقبت ما را تعیین می کند. s ...
۱. بیش از اندازه ۲. زیاد. خیلی مثال: Her overly polite manner made me suspicious. رفتار ِ بیش از اندازه مودبانه او من را مشکوک کرد.
۱. آدم درنده خو. حیوان صفت. سبع ۲. وحشیانه. حیوانی. درنده خویانه مثال: The waitress was being harassed by a bunch of yahoos sitting at the bar. مستخ ...
۱. سرانجام. بالاخره. عاقبت. آخر سر. دست آخر. در پایان ۲. به طور قطعی. برای همیشه مثال: Finally, after adding all the other ingredients, you add the s ...
فوق العاده بد. وحشتناک. غیرقابل بخشش. اسف انگیز مثال: It was an egregious breach of protocol. آن یک نقض کردن وحشتناک و غیرقابل بخششِ تفاهم نامه بود.
۱. تحمل کردن ۲. رواداری نشان دادن. اجازه دادن مثال: he doesn't tolerate any criticism او تحمل هیچ انتقادی را ندارد.
۱. به طور نمایی ۲. به طور تصاعدی مثال: The quantity of chemical pollutants has increased exponentially. مقدار مواد آلوده کننده شیمیایی بطور تصاعدی ا ...
۱. با زور زیاد ( چیزی را ) جا به جا کردن ۲. با خشونت رفتار کردن با. کتک زدن مثال: They were trying to manhandle an old sofa across the road. آنها دا ...
۱. واکنش شدید نشان دادن. عکس العمل تند نشان دادن ۲. بی خود احساساتی شدن مثال: You must learn not to overreact to criticism. شما باید یاد بگیری نسبت ...
۱. خندیدن. هر هر خندیدن. زیر لب خندیدن ۲. با خنده گفتن. هر هر کردن و گفتن. ۳. خنده ۴. مایه خنده. اسباب خنده. چیز مضحک مثال: the giggle of the girls ...
۱. ملچ ملوچ کردن ۲. لُف لُف خوردن. با ملچ ملوچ خوردن ۳. قرچ قرچ کردن مثال: a dog's chomp when eating a bone صدای قرچ قرچ کردن سگ وقتی که استخوان می خ ...
آب پز مثال: Would you like Boiled eggs? تخم مرغ آب پز دوست دارید؟
۱. به شدت. به سختی ۲. با هوشیاری. به دقت مثال: I was keenly aware of the dangers. من با هوشیاری از خطرات آگاه بودم.
خودانگاره ( تصویری که شخص از خویشتن در ذهن خود دارد ) مثال: The scandal left him with a negative self - image. رسوایی یک خودانگاره ی منفی در او باق ...
۱. کاملا ۲. بسیار. بسیار زیاد ۳. با فاصله. با فاصله زیاد ۴. به طور گسترده مثال: This dictionary has been used widely by the poets who lived after Asa ...