پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)

بازدید
٧,٢٦٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( نظام ) سرمایه داری مثال: Gradgrind embodies the spirit of industrial capitalism �گرادگریند� مظهر کاپیتالیسم و سرمایه داری صنعتی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. قفسه. کابینت. بوفه 2. ( تلوزیون و دستگاه های صوتی ) جعبه 3. قفسه پرونده 4. هیئت دولت. هیئت وزرا. کابینه 5. جلسه هیئت دولت مثال: a cabinet full of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. قاطر. استر 2. ( آدم ) خیره سر. یکدنده. لجباز / 3. دمپایی 4. صندل مثال: bandits carried off his mule راهزن ها قاطرش را بردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چند رسانه ای مثال: companies trumpeted their enthusiasm for the multimedia revolution شرکتها شور و اشتیاق خودشان را برای انقلاب چند رسانه ای در بوق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. به شدت 2. به سختی 3. سنگین 4. با اندام درشت 5. با تاثر. با افسردگی. با لحن گرفته مثال: a heavily laden truck یک کامیون به شدت سنگین It was rainin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پر. مملو. انباشته 2. بارگیری شده 3. پربار. پر محصول 4. سنگین مثال: a heavily laden truck یک کامیون به شدت پر و سنگین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسکله. بارانداز مثال: his voice carried across the quay صدای او سرتاسر اسکله و بارانداز قابل شنیدن بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مرز 2. مرزی. سر حدی مثال: the frontier posts remained in government hands پستهای مرزی در اختیار دولت باقی ماندند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. آفت کش . سم دفع افات 2. حشره کش مثال: tight limits on the use of pesticides محدودیتهای دشوار برای استفاده از آفت کش ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفحه. تخته. ورق. قالب مثال: concrete slabs were fitted together قالب ها و صفحات بتونی به یکدیگر متصل شده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

برنزه مثال: he looked tanned and fit او به نظر برنزه و سالم می رسید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکاربان مثال: After the gamekeeper died، Father put in for his job. بعد از اینکه شکاربان مرد، پدر برای {گرفتن} شغلش تقاضا کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. آشوب. شورش. نا آرامی 2. بلوا 3. طغیان 4. هنگامه. محشر. غوغا 5. شخص بامزه 6. شورش کردن. دست به شورش زدن. آشوب به راه انداختن 7. بلوا به پا کردن 8. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. خط لوله 2. ( مجازی ) کانال اطلاعاتی مثال: The pipeline's cost is now put at 2. 7 billion pounds هزینة خط لوله تا الان ۲. ۷ میلیارد پوند براورد شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خر حمال 2. خر حمالی کردن. جان کندن مثال: a drudge who slaved for her employer یک خر حمالی که برای کارفرمایش جان می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. رئیس دانشگاه 2. ( در بریتانیا ) رئیس افتخاری دانشگاه 3. صدر اعظم 4. رئیس دیوان عالی کشور 5. وزیر دارایی مثال: the chancellor put up taxes صدراعظم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اطلاعیه رسمی مثال: he put out a press release او یک اطلاعیه رسمی را انتشار داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. مامور آتش نشانی 2. آتشکار. تون تاب. سوخت انداز مثال: firemen put out the blaze ماموران آتش نشانی شعله و حریق را خاموش کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. شعله 2. آتش. آتش سوزی. حریق 3. درخشش. تابش. نور 4. حالت ( عصبانیت ) بحبوحه 5. ( بصورت جمع ) جهنم. درک / 1. مشتعل بودن. تابیدن. درخشیدن. برق زدن. 3 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جویده جویده حرف زدن. 2. در هم برهم نوشتن 3. ماست مالی کردن. لاپوشانی کردن 4. بدگویی. افترا. تهمت 5. لکه ننگ 6. ( موسیقی ) خط اتحاد مثال: Maria was ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پوند یا دلار ) پنجی . پنج دلاری. پنج پوندی مثال: he put a fiver on Oxford United او یک اسکناس پنج دلاری ( پنج پوندی ) روی آکسفورد یونایتد شرط بست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. در مقیاس کوچک. 2. کوچک. خرد. محدود 3. خرده پا مثال: a small - scale prototype was tested یک نمونه نخستین در مقیاس کوچک آزمایش شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. الگوی نخستین. نمونه نخستین. نمونه اصلی. مدل 2. مدل مثال: a small - scale prototype was tested یک نمونه نخستین در مقیاس کوچک آزمایش شده بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اونس ( واحد وزن برابر با 28. 35 گرم ) 2. ( مجازی ) یک ذره. سر سوزنی مثال: perfume which cost a king’s ransom per ounce عطری که هر اونس آن مقدار بس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آبزی 2. آبی مثال: penguin is a black and white aquatic bird that cannot fly پنگوئن پرنده ای سیاه و سفید و آبزی است که نمی تواند پرواز کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ریاضیدان مثال: a congress of mathematicians یک همایش و کنگرة از ریاضی دانها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. قلوه سنگ 2. با قلوه سنگ فرش کردن. سنگ فرش کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: I was walking along Amsterdam's narrow cobbled streets من در خیابانهای باریک و سنگفرش شدة آمستردام قدم می زدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. وحشی. سبع 2. وحشیانه. توام با وحشیگری 3. ظالم. بی رحم. خشن 4. بی تمدن. بی فرهنگ 5. بی ذوق. بی شعور 6. پر از غلط 7. پر سر و صدا. جنجالی مثال: barba ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کابین. جایگاه 2. کلبه. خانه محقر مثال: a tiny cabin یک کلبه بسیار کوچک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. سازگار. هماهنگ. یک جور 2. منطبق. مطابق 3. استوار. محکم. با ثبات. پی گیر 4. ثابت. دائمی. همیشگی 5. منسجم. یکپارچه. یکدست. مثال: again, evidence wa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. قیمت شکنی. ارزان فروشی 3. تخلیه. ریختن مثال: increased penalties for dumping oil at sea. جریمه های فزاینده برای ریختن و تخلیه نفت در دریا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. موجود زنده. سازواره. ارگانیسم 2. نظام. دستگاه. سامانه مثال: the organism can cause pregnant ewes to abort این ارگانیسم می تواند باعث سقط گوسفندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آتش بس مثال: they had agreed to a ceasefire انها با یک آتش بس موافقت کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( آدم ) خوشبین مثال: he was ever the optimist او همیشه {یک آدم} خوش بین بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. عرض. پهنا 2. پهنه. گستره 3. وسعت. دامنه 4. گشادگی. فراخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: we travelled the length and breadth of the island ما به گوشه و کناره ی جزیره سفر کردیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. ( اتوبوس. تاکسی و غیره ) کرایه 2. مسافر ( تاکسی ) / ۱. گذراندن ۲. از عهده برآمدن. انجام دادن ۳. ( بد یا خوب ) شدن یا اوردن ۴. ( با کسی ) رفتار کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جواز ساختمان. پروانه ساختمان شهرداری مثال: planning permission is necessary پروانه و جواز ساختمان الزامی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( مربوط به ) پیری 2. فرتوت 3. خرفت مثال: you're trying to convince me I'm senile! تو داری تلاش می کنی من را متقاعد کنی که من فرتوت و خرفت هستم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پناه. پناهگاه 2. پناهندگی ( سیاسی ) 3. تیمارستان مثال: They had to put him into an asylum. آنها مجبور بودند او را در تیمارستان بگذارند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوالا ( نوعی پستاندار درخت زی استرالیایی شبیه خرس ) مثال: The koala is a medium - sized creature that lives in trees. کوالا یک جانور با جثه ی متوسط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سایز و اندازه و جثه متوسط مثال: The koala is a medium - sized creature that lives in trees. کوالا یک جانور با جثه ی متوسط است که در درختان زندگی می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. رشد کردن. نمو کردن. بالیدن 2. موفق بودن. موفق شدن 3. پر رونق بودن. رونق یافتن مثال: there may be equivalent ways to thrive, ممکن است روشهای مشابه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شهری. ( مربوط به ) شهر 2. شهروندی. ( مربوط به ) شهروندان مثال: an elaborate civic ritual یک مراسم و تشریفات شهری مفصل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. دقیق. استادانه. ماهرانه 2. پیچیده 3. مفصل 4. مبسوط. مشروح. پر طول و تفصیل 5. ( سبک ) معلق. مطمطن 6. پر نقش و نگار. مزین 7. آراسته // 1. توضیح دادن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. خرابی. از کار افتادگی. نقص. اختلال. به هم ریختگی 2. قطع 3. اختلال روانی. اشفتگی روانی 4. انقراض. نابودی 5. ریز ( اقلام ) . جزئیات. اجزاء مثال: a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. از هم پاشاندن. متلاشی کردن 2. به هم زدن و مختل کردن. وقفه ایجاد کردن 3. قطع کردن مثال: a service disrupted by continual breakdowns سرویس بوسیله خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. نقل کردن. نقل قول کردن 2. ذکر کردن 3. مظنه دادن. قیمت دادن 4. نقل قول 5. ( بصورت جمع ) گیومه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. یافته ها. نتایج. کشفیات 2. ( حقوقی ) حکم. رای مثال: the findings are consonant with other research این کشفیات و یافته ها با دیگر تحقیقات علمی همخو ...