پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,١٥٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیکل. بدن. جثه مثال: his athletic physique هیکل و جثه ی ورزشی و خوش بنیه او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شنی. ماسه ای 2. پوشیده از شن 3. ( رنگ ) حنایی مثال: a sandy beach یک ساحل دریای ماسه ای و شنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. تجزیه. تلاشی. فروپاشی 2. بی نظمی. اختلال 3. آشوب. ناآرامی مثال: they grumbled about the disruption آنها بخاطر این بی نظمی و اختلال گله و شکایت کر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. عکس. تصویر 2. شرح. توصیف مثال: an authentic depiction of the situation یک عکس معتبر و موثق از این موقعیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( قله کوه، تپه و غیره ) پوشیده از ابر. ابرپوش مثال: one can imagine the cloud - capped castle کسی که می تواند قلعه پوشیده از ابر را تصور کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تازگی. طراوت. سرحالی 2. خوردنی و آشامیدنی مثال: refreshments will be available خوردنی و آشامیدنی ها در دسترس خواهد بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ظلم. تعدی. خشونت 2. اهانت. هتک حرمت 3. خشم. برآشفتگی 4. برآشفته کردن. خشمگین کردن. از کوره به در کردن 5. اهانت کردن. توهین کردن. هتک حرمت کردن 6. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با سرزندگی مثال: she greeted Hank cheerily او با سرزندگی به هنک سلام کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رفتار. طرز رفتار مثال: the gravity of his demeanor متانت و وقارِ رفتارش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. کاردان فنی. تکنسین 2. متخصص 3. استاد مثال: a technician explained the procedure یک تکنیسین و متخصص روش کار را شرح داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گذر. گذار. انتقال مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: an ice hockey arena یک سالن هاکی روی یخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارامل ( یک جور شیرینی مرکب از قند و شیره و میوه ) مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خلاصه 2. اختصاری 3. مختصر. موجز 4. فوری. بی درنگ. عجولانه. شتاب زده 5. غیر رسمی. سرخود. خارج از تشریفات و مقررات مثال: given the issue's complexit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تاجی. اکلیلی. ( مربوط به ) شریان های اکلیلی 2. قلبی 3. ( عامیانه ) سکته قلبی. سکته مثال: a coronary artery. یک شریان قلبی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرآن مثال: in which verse of Quran the story of Mohamad’s ascension has been told. در کدام آیه از قرآن داستان معراج محمد بیان شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب سیگار مثال: with his bow tie and cigarette holder, the picture is instantly recognizable. با پاپیون و چوب سیگاری که دارد عکس فورا قابل شناسایی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آبهای بین المللی مثال: piracy on the high seas دزدی دریایی در آبهای بین المللی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متفکر مثال: Daniel is a thinker more than a doer دانیال بیشتر متفکر است تا اهل کار و عمل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. توجیه کردن . موجه جلوه دادن 2. دلیل موجه ( برای چیزی ) بودن 3. تبرئه کردن 4. ( چاپ ) فاصله بندی کردن مثال: he justified his boss's faith in him ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل علاج. علاج پذیر. درمان شدنی مثال: most skin cancers are curable بیشتر سرطانهای پوست قابل علاج و درمان شدنی هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. پت پت کردن 2. پت پت کردن و رفتن 3. پت پت مثال: barges chugged up the canal

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. والان دار. چین دار 2. ( سبک ) مصنوع. پر تکلف مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباس زنانه عروسی چین دار و پر زرق و برق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

( مربوط به ) عروس یا عروسی مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباسِ زنانهِ بلند عروسِ چین دار و پر زرق و برق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شیک. بطور زیبایی 2. با ظرافت. با دقت. تر و تمیز مثال: the bedrooms are elegantly furnished اتاق خوابها با ظرافت و بطور زیبایی تجهیز شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. عضو جدید 2. سرباز جدید 3. ( عضو جدید ) گرفتن. استخدام کردن 4. سربازگیری کردن. 5. فراخواندن. بسیج کردن 6. تجدید قوا کردن. نیروی تازه گرفتن. مثال: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. استوایی 2. حاره ای 3. بسیار گرم. گرمسیری مثال: type of tropical flowering plant گونه ای گیاه گل دار استوایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. برنامه 2. تنظیم کردن 3. برنامه ریزی کردن. ترتیب دادن مثال: the program has been beguiling children for years این برنامه برای سالیان {متمادی} بچه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوچرخه سواری مثال: a campaign on behalf of cycling یک کمپین به خاطر دوچرخه سواری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برجسته. برآمده. بالا آمده مثال: weave a raised pattern into a fabric بافتن یک طرح و الگوی برجسته بر روی یک پارچه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیازچه مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریحان وجود دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( گیاه ) مرزنجوش. مرزنجوش مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. گسترده. وسیع 2. با مقیاس وسیع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حامی. پشتیبان مثال: After his banishment, his supporters were soon also expelled. بعد از تبعید او، طولی نکشید حامیان او را هم به زور اخراج کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جور. جفت 2. شبیه. همانند. مثال: He wears baggy linen trousers and a matching jacket. او یک شلوار گل و گشاد کتان و یک ژاکت شبیه و جفت آن پوشیده ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انتقالی. موقت مثال: The talks went well and Mr. President was not averse to the idea of transitional government. صحبتها به خوبی در حال جریان بود و ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تابوت مثال: the coffin sank below the waves تابوت در زیر موج ها فرو رفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خال کوبی کردن. 2. خال کوبی. تتو / 1. شیپور جمع 2. موزیک نظامی 3. رِنگ مثال: He has a swastika tattoo on his arm. او یک خالکوبی و تتوی صلیب شکسته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( اسباب بازی و عروسک ) خرسی مثال: the teddy bear was wadded with cotton خرسی با پنبه پر شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. توتون 2. تنباکو مثال: a wad of tobacco یک لوله توتون some tobaccos have a lot of tar and nicotine. برخی توتون ها و تنباکوها جرم و نیکوتین زیادی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. تاکید. پافشاری. اصرار 2. اظهار. بیان 3. ادعا 4. حکم 5. نمایش ( قدرت ) مثال: an assertion grounded on results of several studies ادعا و حکمی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. کلاسیک 2. عالی. ممتاز. تراز اول 3. نمونه. تمام عیار. بارز 4. معروف. مشهور. شناخته شده 5. قدیمی. سابقه دار 6. سنتی. اصیل / 1. اثر کلاسیک. شاهکار اد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( پارچه ) کرپ. کرپ مشکی 2. کرپ ( نوعی لاستیک که بیشتر از آن تخت کفش می سازند 3. بازوبند سیاه 4. لباس عزا مثال: she was attired in black crepe او ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. بودجه 2. ( مالی ) صندوق 3. گنجینه. مجموعه 4. بودجه یا هزینه چیزی را تامین کردن مثال: we have used all the available funds ما همه بودجه های موجود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. احتیاط. ملاحظه. دقت 2. قوه تشخیص. بصیرت. شعور. عقل 3. تشخیص. صلاح دید. صواب دید 4. اختیار. آزادی عمل. قدرت تصمیم گیری 5. رازداری مثال: the court w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. درشکه یک اسبه 2. قایق کشتی 3. ( موسیقی پاپ ) اجرا. برنامه مثال: their gig attendances grew جمعیتِ اجرایشان زیاد شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

1. دموکراتیک 2. دموکرات 3. مردمی. خلقی 4. آزادمنشانه مثال: I think Iran is a just and democratic society من فکر می کنم ایران یک جامعة منصف و دموکراتی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اساسا. اصولا. در اصل. از بنیاد مثال: Over the past quarter of a century, the study of astronomy has changed fundamentally. در پایان ربع قرن گذشته، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. شبیه هم. شکل هم. یک جور. مشابه با 2. به همین شکل. به همین ترتیب. همین طور . همچنین 3. بر همین قیاس مثال: the breed was crossed with the similarly ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. خط. ردیف. صف 2. تنظیم 3. اتحاد مثال: astronomical alignments خطوط ( مسیرها و جاده های ) نجومی