پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)
1. غیر مستقیم 2. انحرافی 3. میدان 4. چرخ و فلک مثال: traffic on the roundabout has priority ترافیک {در عبور وسایط نقلیه}در میدان حق تقدم دارد.
1. پارلمانی 2. ( مربوط به ) پارلمان یا مجلس شورا مثال: parliamentary privilege مصونیتِ پارلمانی
1. ملی گرایی. ملیت گرایی 2. وطن پرستی. عرق ملی 3. استقلال طلبی / ناسیونالیسم مثال: nationalism in the narrowest sense of the word ملی گرایی در تنگ ن ...
( در بریتانیا ) تفنگدار سوار ه نظام مثال: the hussars would have been put to flight تفنگداران سوار ه نظام باعث فرار خواهند شد.
1. شتابزده نوشتن. بی دقت نوشتن 2. شر و ور نوشتن. خط خطی کردن 3. نوشته ناخوانا 4. کار ادبی ناخوانا مثال: he scribbled in his book او شتابزده و با خط ن ...
1. ممانعت. کارشکنی 2. مانع مثال: obstructions allow water to stagnate موانع باعث راکد شدن آب شد.
1. پلاکارد 2. پرچم. علم. لوا 3. اسم. عنوان۴. بنر مثال: he carried a banner او یک پرچم و پلاکارد حمل کرد.
1. لولا 2. محور. مدار. اصل. 3. لولا انداختن 4. بستگی داشتن به. مربوط بودن به مثال: the squeak of the hinge جیر جیرِ لولای در the hinges of the ga ...
وُل. نوعی موش صحرایی مثال: the vole's dying squeak جیغ و فریادِ وُل ( نوعی موش صحراییِ ) در حال مُردن
( گیاه شناسی ) جوزا. جوز بویا. جوز هندی مثال: a sprinkling of nutmeg یک تعداد کمی جوز هندی
آمونیاک مثال: a solution of ammonia in water یک محلول آمونیاک در آب
دیر. صومعه مثال: they sojourned in the monastery آنها در صومعه و دیر اقامت گزیدند.
1. ( نان ) تست 2. برشته کردن. تست کردن 3. گرم کردن مثال: Carolyn chewed a mouthful of toast کارولین یک لقمه نان تست جوید.
1. زندگی نامه. شرح نامه 2. زندگی نامه نویسی مثال: the omission of recent publications from his biography حذفِ انتشارات اخیر از زندگینامه اش.
ترویج کردن. اشاعه دادن. منتشر کردن. انتشار دادن. پخش کردن مثال: organizing and disseminating information مرتب کردن و اشاعه و انتشار اطلاعات
مهاجم. متجاوز مثال: the invaders oppressed the people مهاجمین مردم را سرکوب کردند.
1. رنجش. آزردگی. دلخوری 2. خشم. غضب. عصبانیت 3. تنفر. بیزاری مثال: she was smoldering with resentment او داشت با خشم و عصبانیت از درون می سوخت.
آتش. آتش بازی. جشن اتش مثال: the bonfire still smoldered آتش بازی ها همچنان با دود می سوخت.
1. ساتن 2. ساتنی. ساتن 3. نرم. لغزنده. براق مثال: satin slippers دمپایی های ساتن دمپایی های و نرم و براق
1. طرفدار آزادی زنان. طرفدار تساوی حقوق زن و مرد. زن باور 2. مبتنی بر طرفداری از آزادی زنان. زن باورانه مثال: a feminist slant یک دیدگاه و نگرش فمینی ...
1. وسوسه کردن. اغوا کردن. به هوس انداختن 2. جذب. جاذبه. گیرایی. کشش
حمله ی هوایی مثال: an air raid siren یک آژیر خطرِ حمله هوایی
1. ضامن 2. متعهد 3. پدر یا مادر تعمیدی 4. بانی. مبتکر 5. حامی 6. ضمانت کردن. تعهد کردن 7. حمایت کردن از. پشتیبانی کردن از 8. مسئولیت ( چیزی را ) به ع ...
1. رهبری. هدایت. راهنمایی 2. مهم. عمده. اصلی 3. پیشرو. پیشقدم. پیشتاز مثال: a leading biblical scholar یک محققِ وابسته به کتاب مقدسِ پیشرو
( مربوط به ) کتاب مقدس مثال: a leading biblical scholar یک محقق و دانشمندِ {مربوط به} کتاب مقدسِ پیشرو
( زمین شناسی ) نارسنگ مثال: a garnet in a gold setting یک نارسنگ در یک جای نگین طلایی
نابخشودنی. غیر قابل بخشش. غیر قابل چشم پوشی. غیر قابل گذشت مثال: In law, treason is an unforgivable crime مطابق با قانون خیانت و پیمان شکنی یک جزم ن ...
1. فرض کردن 2. مسلم فرض کردن 3. فکر کردن. گمان کردن. حدس زدن 4. جسارت کردن. به خود اجازه دادن. فضولی کردن 5. سوء استفاده کردن مثال: the accused is pr ...
ساده شده مثال: this is simplified for the sake of clarity این برای خاطر وضوح و روشنی ساده شده است.
معلم مدرسه مثال: a retired schoolteacher یک معلم مدرسه بازنشسته
1. لایه. ورقه. پوشش. روکش 2. پارچه پالتویی. پارچه کت و شلواری مثال: a repellent coating یک روکش غیر قابل نفوذ و ضد آب
بوی تعفن. بوی گند. گند مثال: a repellent stench یک بوی تعفن مشمئز کننده و نفرت انگیز
1. تضمین کردن 2. حتمی کردن. مسلم کردن 3. تامین کردن. در اختیار گذاشتن. فراهم کردن. دادن 4. مجهز کردن در برابر. ( خود را ) آماده کردن برای 5. اطمینان ...
1. ته رنگ زدن 2. آمیختن 3. ته رنگ 4. رد. اثر. نشان مثال: optimism tinged with realism خوشبینی، با واقعیت گرایی آمیخت.
1. افرای چنار 2. چوب افرای چناری مثال: all the dead sycamores had to be felled تمام درختان چنار خشک شده باید قطع می شدند.
به گوش ( کسی ) خوردن . اتفاقی شنیدن. شنیدن. مثال: they are fearful of being overheard آنها نگران هستند که کسی صدایشان را بشنود.
بی حوصلگی. کسالت. خستگی. دلتنگی مثال: an escape from boredom یک راه فرار از خستگی و کسالت
مهلک. کشنده مثال: lethal gas escaped گازِ مهلک و کشنده به بیرون نشت کرد.
تعقیب کننده مثال: he escaped his pursuers او از تعقیب کننده گانش نجات و رهایی یافت.
1. زیر بغل 2. ( پرتاب. ضربه و غیره ) پایین تر از سطح شانه مثال: an underarm deodorant یک اسپری بدن ( مخصوص ) زیر بغل
بازگشت مثال: And ring me when you’ve found out more about your Grandfather’s reappearance too. و همچنین وقتی چیز بیشتری درباره بازگشت پدربزرگت بدست ...
دفتر اشیاء گمشده مثال: I am going to pick something up from the Lost Property Office. من می خواهم از دفتر اشیاء گم شده چیزی {که جا گذاشتم} را بردارم.
( در بریتانیا ) وزارت امور خارجه مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.
موقع نهار. ظهر مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.
1. اعجاز. معجزه. شگفتی 2. مایه شگفتی 3. مظهر. نمونه 4. تعجب کردن 5. مبهوت شدن. حیرت کردن مثال: She stood at the foot of the Matterhorn and marveled a ...
1. ( برای منظور دیگری ) بکار گرفتن. ( در جهت دیگری ) به کار انداختن 2. به طرف دیگری هدایت کردن. در مسیر دیگری انداختن 3. به آدرس جدید فرستادن مثال: H ...
1. غذای بخر و ببر 2. رستوران بخر و ببر . رستوران بیرون بر 3. ( غذا و رستوران ) بخر و ببر. بیرون بر مثال: And we can pick up some takeaway pizzas on t ...
1. با سردی. با بی اعتنایی. بدون شور و شوق 2. با خونسردی مثال: "I thought you might be pleased" said Androw rather coolly. اندرو نسبتا با سردی و بی ا ...
1. ریاست طلب 2. رئیس مآب. 3. مستبد
عامه پسند. بازاری. بنجل مثال: That was the problem, Ever since the paper had been taken over by an American businessman, it had gone down market. مش ...