پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٤٢
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. درشکه یک اسبه 2. قایق کشتی 3. ( موسیقی پاپ ) اجرا. برنامه مثال: their gig attendances grew جمعیتِ اجرایشان زیاد شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

1. دموکراتیک 2. دموکرات 3. مردمی. خلقی 4. آزادمنشانه مثال: I think Iran is a just and democratic society من فکر می کنم ایران یک جامعة منصف و دموکراتی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

اساسا. اصولا. در اصل. از بنیاد مثال: Over the past quarter of a century, the study of astronomy has changed fundamentally. در پایان ربع قرن گذشته، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شبیه هم. شکل هم. یک جور. مشابه با 2. به همین شکل. به همین ترتیب. همین طور . همچنین 3. بر همین قیاس مثال: the breed was crossed with the similarly ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خط. ردیف. صف 2. تنظیم 3. اتحاد مثال: astronomical alignments خطوط ( مسیرها و جاده های ) نجومی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یاک. غژ گاو. گاو ابریشم مثال: a cross between a yak and a cow یک جفت گیری بین یک گاو ابریشم و گاو معمولی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوراخ. منفذ مثال: the lotion has an astringent effect on pores این لوسیون ( محلول طبی مخصوص شستشو ) یک اثر بند آورنده خون روی سوراخ ها و منفذها دارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. انبساط 2. اتساع 3. توسعه. گسترش 4. بسط 5. پهنه. گستره. عرصه مثال: the exchange rates assisted the firm's expansion نرخ های مبادله ارز به توسعه و گ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( صورت ) سرخ شدن. برافروخته شدن. گل انداختن 2. سرخ کردن. برافروخته کردن 3. ( اب ) جاری شدن. بیرون زدن. سرازیر شدن 4. با جریان اب شستن 5. ( توالت ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هیستری 2. رفتار جنون آمیز. جنون. هیجان زدگی 3. خنده جنون آمیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خیس خیس. خیس آب 2. گل و شل 3. ( نان و غیره ) خمیر مثال: a soggy mass of fallen leaves یک توده خیس آب از برگهای افتاده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دوچرخه سوار 2. موتور سوار. موتوری مثال: a mass of cyclists انبوهی از دوچرخه سواران

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( موسیقی ) جاز 2. ( عامیانه ) مزخرفات 3. به صورت جاز اجرا کردن 4. شور و نشاط بخشیدن. گرم کردن 5. پر زرق و برق کردن مثال: he's mad about jazz او ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. یورش. هجوم 2. شتاب. عجله 3. ( صدای ) برخورد 4. کمی. یک کمی. یک خرده. یک ذره 5. خط تیره 6. ( مورس ) حط 7. دوی سرعت 8. نیرو. تحرک. انرژی 9. داشبورد. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چرب 2. روغنی 3. چاپلوس. متملق 4. چاپلوسانه. تملق امیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سوراخ. سوراخ دار. درز دار 2. نشت کننده. چکه کننده 3. ( زبان ) لق 4. نامطمئن. غیر قابل اعتماد مثال: a leaky joint in the guttering یک اتصالِ نشت کن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شرعی. مشروع 2. اصیل 3. متداول. مرسوم 4. کشیشی. ( مربوط به ) کشیش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تجدید نظر شده. اصلاح شده مثال: a revised impression of the 1981 edition یک چاپ اصلاح شده از ویرایش سال 1981

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مدار 2. ( مجازی ) حوزه. کانون. دایره 3. کاسه چشم. حدقه 4. در مدار حرکت کردن. دور زدن 5. در مدار قرار دادن مثال: the moon orbits the earth ماه زمی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. عمیق. ژرف 2. سنگین 3. شدید. حاد 4. بنیادی. اساسی 5. پر مغز. پر محتوا 6. کامل 7. پیچیده مثال: school made a profound impression on me مدرسه بر من ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. داد زدن. فریاد کشیدن. نعره زدن 2. داد. فریاد. نعره مثال: they were hollering and raising hell آنها داشتند داد و فریاد و نعره می زدند و ناراحتی و م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. طراح. نقشه کش 2. مهندس شهرسازی مثال: he raised hell with the planners او به طراحان با صدای بلند و با عصبانیت اعتراض کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ولیک. خَفچه. زالزالک ( نوعی درخت یا درختچه ) مثال: fields hedged with hawthorn مزرعه ها با درخت خفچه ( زالزالک ) محصور شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( سکه ) با عیار صحیح. تمام عیار 2. اصیل. ارزشمند. عالی 3. استرلینگ ( پول رایج انگلستان ) مثال: an excellent hedge against a fall in sterling یک م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) حساب. حسابی 2. عددی مثال: arithmetical problems مسائل {مربوط به} حساب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کف شومینه . جلوی شومینه 2. کوره. اجاق. آتشدان 3. خانه. خانواده. کانون خانواده مثال: a fire glowed in the hearth یک آتش در جلوی شومینه روشن بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دستاویز. متمسک. بهانه. حقه. کلک. تمهید مثال: a deliberate ploy to make us flap یک تمهید عمدی برای دستپاچه کردن ما.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اردکهای وحشی مثال: the mallards flapped their wings اردکهای وحشی بالهایشان را تکان دادند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویسکی مثال: pour the whisky over the lobster and flame it ویسکی را روی خرچنگ دریایی بریز و آن را سرخ کن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جین سنگ ( گیاهی از تیره ی عشقه که ریشه آن مصرف دارویی دارد ) مثال: an extract of the ginseng root یک عصاره از ریشه ی جینسینگ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. قلمرو. سرزمین. خطه 2. کشور 3. خاک 4. مستعمره 5. سرزمین تحت قیمومت 6. ناحیه. منطقه 7. حوزه. زمینه مثال: a UK dependent territory یک سرزمین وابسته ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کاریابی 2. تعیین جا 3. کارآموزی 4. طبقه بندی مثال: your placement is dependent on her decision تعیین جا و کاریابی شما تابع تصمیم او است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مالیات دهنده مثال: taxpayers often trip up by not declaring taxable income مالیات دهندگان اغلب بواسطه ی اعلام نکردن درآمدهای مشمول مالیات اشتباه می ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشمول مالیات مثال: taxpayers often trip up by not declaring taxable income مالیات دهندگان اغلب بواسطه ی اعلام نکردن درآمدهای مشمول مالیات اشتباه می ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گزنه 2. گزیدن 3. رنجاندن. آزردن. عصبانی کردن مثال: I took a tumble in the nettles من افتادم روی {گیاهان} گزنه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بوم شناختی 2. بوم دوست مثال: the dam will upset the ecological balance این سد توازن بوم شناختی را به هم خواهد زد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاکایی. مرغ نوروزی. مرغ دریایی مثال: a seagull winged its way over the sea یک مرغ دریایی در مسیر خود برفراز دریا پرواز کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سد. 2. بند 3. دریاچه سد 4. سد بستن روی. سد ساختن روی 5. سد کردن. بستن. بند آوردن 6. جلوی ( چیزی را ) گرفتن. کنترل کردن 7. ( چهارپایان ) مادر مثال: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سواره نظام 2. نیروی زرهی مثال: the sudden descent of the cavalry یورش ناگهانی سواره نظام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ریشه ای 2. اساسی. اصلی. بنیادی 3. تندرو. افراطی. رادیکال 4. ( ریاضیات ) ریشه 5. رادیکال. علامت رادیکال 6. ( شیمی ) بنیان مثال: the radical wing of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. چرخش 2. گرداب 3. گردباد {کوچک} 4. تنوره. ستون 5. چرخیدن 6. گشتن. پلکیدن مثال: leaves whirled in eddies of wind برگها در گردابهای {کوچکِ} باد می چر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گواهی نامه رانندگی مثال: ?Can I see your driving licence می توانم گواهینامه ی رانندگی شما را ببینم؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صورت جمع پنی ( یک صدم پوند. واحد پول بریتانیا. سنت ( در آمریکا و به زبانه عامیانه ) ) مثال: the shares climbed to 550 pence سود و بهره ها به ۵۵۰ پنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. با شیب تند 2. به طور بی رویه ای. بطور سرسام آوری مثال: the road climbs steeply جاده با شیب تند بالا می رود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. دارایی 2. نعمت. موهبت 3. امتیاز مثال: he ordered that their assets be confiscated او دستور داد که دارایی هایشان مصادره و توقیف بشود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( اغلب بصورت جمع ) نارسایی. نقص. ضعف 2. ناکافی بودن. کم بودن. کمبود 3. نقطه ضعف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. خفه. گرفته 2. پیچیده ( در ) . پوشیده مثال: muffled voice صدای خفه و گرفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی نزاکت. بی شعور مثال: a boorish character یک آدم بی شعور و بی نزاکت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. محکم. قرص 2. قوی. نیرومند. پر قدرت 3. شدید. عمیق. موثر مثال: a forceful character یک شخصیت قوی و موثر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. عدم توازن. عدم موازنه 2. نابرابری. اختلاف. شکاف مثال: an attempt to correct the trade imbalance یک کوشش برای تنظیم کردن عدم توازن و نابرابری {در} ...