پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٣٥
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ( برای منظور دیگری ) بکار گرفتن. ( در جهت دیگری ) به کار انداختن 2. به طرف دیگری هدایت کردن. در مسیر دیگری انداختن 3. به آدرس جدید فرستادن مثال: H ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. غذای بخر و ببر 2. رستوران بخر و ببر . رستوران بیرون بر 3. ( غذا و رستوران ) بخر و ببر. بیرون بر مثال: And we can pick up some takeaway pizzas on t ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. با سردی. با بی اعتنایی. بدون شور و شوق 2. با خونسردی مثال: "I thought you might be pleased" said Androw rather coolly. اندرو نسبتا با سردی و بی ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ریاست طلب 2. رئیس مآب. 3. مستبد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عامه پسند. بازاری. بنجل مثال: That was the problem, Ever since the paper had been taken over by an American businessman, it had gone down market. مش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوبنده. تند. مثال: A bit hard - hitting I thought. من فکر کردم کمی کوبنده و تند بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سخت. به سختی. زیاد. خیلی. بدجوری 2. با تلخ کامی. از روی تلخ کامی مثال: he Said rather bitterly. او نسبتا به سختی و با تلخ کامی گفت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. معتمد. امین. امانت دار 2. قیم. وصی. سرپرست 3. متولی 4. عضو هیئت امنا 5. کشور قیم ( کشوری که قیمومیت کشور دیگری را به عهده دارد ) مثال: Everything ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میلیونر مثال: They believed they would become millionaire. آنها باور داشتند که میلیونر خواهند شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی دلسوزی مثال: "He ran out of money" Stef said helpfully. استف از روی دلسوزی گفت: او پولهایش تمام شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

1. فراخواندن. احضار کردن 2. به یاد آوردن 3. پس گرفتن. لغو کردن 4. احضار. فراخوانی 5. ( به ) یادآوری مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگی 2. سنگلاخ 3. سست. متزلزل. بی ثبات مثال: She couldn’t see the rocky hills. او نمی توانست تپه های سنگی را ببیند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. تعصب. پیش داوری. سوگیری. جبهه گیری 2. تمایل. گرایش. استعداد. آمادگی. زمینه 3. منحرف کردن 4. متمایل کردن. سوق دادن. جهت دادن به 5. به تعصب واداشتن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. تاتری . ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. ساختگی. تصنعی. متظاهرانه 4. اغراق آمیز. مبالغه آمیز مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوررآلیسم مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغاز سورآلیسم {مربوط به} تاتر بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) شمال شرقی مثال: the northeastern sector of the town منطقه شمال شرقی شهر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( در ترکیب ) جوینده ی 2. ( هواپیما و غیره ) تجسسی مثال: spotter planes locate the shoals . هواپیماهای تجسسی {مناطق} کم عمق را تعیین کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( معماری ) اسکلت چوبی. الوار و گچی مثال: a half - timbered fa�ade یک نما و سر در ساخته شده از الوار و گچ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرداب کلیسا مثال: his ghost haunts the crypt روحش پیوسته به سرداب کلیسا می آمد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عجول . بی حوصله 2. خشن. خشک 3. شتاب زده. عجولانه. سرسری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( خیابان . جاده ) مشجر مثال: tree - lined avenues خیابانهای مشجر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناتوانی مثال: his inability to cope with the situation ناتوانی او در روبرو شدن با موقعیت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) آمریکای لاتین 2. اهل آمریکای لاتین مثال: tango is a ballroom dance of Latin American origin تانگو یک رقص داخل سالن است که سر منشاء آن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گدازه مثال: a river of molten lava یک رود از گدازه های گداخته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جلوآمده. برآمده. برجسته. مثال: A barracuda is a large tropical sea fish with a protruding lower jaw and sharp teeth. باراکودا یک ماهی بزرگ در دریاه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آهنگری مثال: The bellows and the whole equipment to do the blacksmithing just wasn’t there. دستگاه دم آهنگری و تمام تجهیزات برای آهنگری {کردن} اندکی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. جدی. با حالت جدی 2. عاقلانه. از سر عقل 3. سنگین. متین مثال: He is now more soberly dressed in a brown shirt and beige trousers. او الان با یک پیر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خوشایند. دلپذیر. مطبوع. دوست داشتنی 2. رضایت بخش مثال: Of a bright hue, pleasing to the onlookers. با یک رنگ روشن، {که} خوشایند و مطبوع ناظران با ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مرد خانواده 2. رئیس قبیله 3. ریش سفید. شیخ 4. اسقف اعظم. مطران مثال: a benevolent patriarch یک ریش سفید و رئیس قبیله مهربان و نیکوکار

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. افراط کردن. زیاده روی کردن در 2. لوس بار آوردن. لوس کردن مثال: Over - indulging in any form of alcoholic beverage. افراط و زیاده روی کردن در هر ن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

رنگ پریده. زرد مثال: A sallow bespectacled young man یک مرد جوان عینکی زرد و رنگ پریده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیوه. بیوه زن مثال: suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre سوتی عمل سوزاندن یک زن بیوه است روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. اداره ( کردن ) . ضبط و ربط . رسیدگی 2. دست زدن. لمس 3. جابجایی. نقل و انتقال. حمل 4. ( اتومبیل ) فرمانگیری. کنترل پذیری مثال: their masterful hand ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پادشاه. سلطان 2. فرمانروای مطلق مثال: the majesty invested in the monarch مقامِ سلطنت به سلطان و پادشاه اعطا شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

1. معتبر. 2. قانونی 3. موجه مثال: what is the name of one who has made a valid will? Testator. نام کسی که یک وصیت قانونی و معتبر را تنظیم می کند چی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابهام. گنگی. دو پهلویی مثال: what maddens people most is his vagueness آنچه بیشتر مردم را عصبانی و کفری می کند ابهام و دو پهلویی آنهاست.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ننوشته. نوشته نشده. 2. غیر مدون. عرفی مثال: she had transgressed an unwritten social law او یک قانون اجتماعی نانوشته را زیر پاگذاشته بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بطور وحشتناکی. بطور فجیعی 2. خیلی بد. بسیار بد. خیلی مزخرف 3. خیلی. زیاد. بسیار. فوق العاده مثال: he is dreadfully earnest او فوق العاده جدی و پر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیج. شگفت زده. مات. متحیر مثال: he looked faintly bewildered او کمی گیج و مات و متحیر به نظر می رسید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نگهبان. کشیک مثال: that was the regular tramp of the sentry's boots آن صدای پای منظم چکمه های ( کشیک ) و نگهبان بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آکروباتی 2. چالاک. چابک. فرز مثال: trampoline is a net of strong canvas stretched onto a frame used for acrobatic tumbling. ترامپولین یک تور از پ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تکان دادن. بالا و پایین پریدن 2. تکان خوردن. بالا و پایین پریدن 3. تکان. ضربه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. حادثه. اتفاق. واقعه. رویداد 2. درگیری. برخورد مثال: the incident jolted her out of her tranquility این حادثه آرامشش را به هم زد. So we wouldn’t s ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوته زار. درختچه زار مثال: men were tramping through the shrubbery مردها در میان بوته زار با قدمهای سنگین راه می رفتند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. داخلی. درون سازمانی 2. در داخل. بطور داخلی مثال: we have in - house training for staff ما برای کارکنان کارآموزیِ درون سازمانی داریم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوست ( دباغی نشده ) / ۱. پرتاب کردن. پرت کردن. انداختن ۲. ( باران ) به شدت باریدن ۳. مثل برق رفتن. مثل باد رفتن ۴. سوال پیچ کردن ۵. سرعت مثال: Peltin ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بیدَستَر . سگ آبی 2. پوست بیدستر مثال: he made his fortune trading in beaver pelts او ثروتش را از راه معامله و داد و ستد پوست سگ آبی بدست آورده.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کهن. دیرینه. قدیمی. سنتی مثال: this is an age - old tradition این یک سنت قدیمی و دیرینه است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شن 2. ( مثانه و کلیه ) سنگ 3. شنی / ۱. شن ریزی کردن ۲. سر در گم کردن. گیج کردن مثال: there is only a gravel track in this area تنها یک کوره راه ش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سمج. مصر. یک دنده 2. مصرانه. با سماجت 3. با استقامت. با پشتکار. 4. مستمر. دائم. پیوسته. بی وقفه 5. مکرر. پی در پی 6. مزمن. طولانی. دیرپا مثال: the ...